گنجور

بخش ۲۱ - در بیان کشتن رام دیوان را و خلاص کردن زاهدان را از آفتشان

به تخت آسمان چون شاه خاور
ز فتح دیو شب کج ماند افسر
طلسم انگیز دیوان فسون ساز
ز هر سو جادویی کردند آغاز
به جای طاعت از تأ ثیرافسون
روان شد جویها از ریم و ز خون
زمین از فتنه شوریده زم ان نیز
همی بارید آتش آسمان نیز
چو رام آن فتنه دید از شر دیوان
به فوج دیو بر زد تیر باران
ز تیر رام فوج دیو بشکست
ز بارانش غبار فتنه بنشست
سپاه دیو زاد آخر زبون شد
لوای کید ایشان سرنگون شد
روارو در سپاه دیو افتاد
سپاه آمد به رزم رام ایستاد
خدنگِ آتشین انداخت جانسوز
چو تیره آه مظلومان جهان سوز
ز تیرش دیو تیره جمله تن سوخت
شهاب رام شخص اهرمن سوخت
مهادیوی یقین شد رام خوش کام
ز دانش در نهاد دیو خود کام
عیان شد فوج ماریچ از دگر سوی
همه یکد ل به جنگ رام یکروی
به تن ماریچ هم زد ناوک خورد
ز سهمش نیمه جان با خود برون برد
به دریا رفت پنهان شد ز بیمش
ز سهم او دل و جان شد دو نیمش
چو رام از کار دیوان دل بپرداخت
به چشم خلق خود راسرخ رو ساخت
به خدمت کرد بسوامتر را شاد
دگر در خدمتش یکپای استاد
که کردم آنچه گفتی خدمت تو
به جان منّت طفیل همت تو
کنون هم ایستادستم به یکپای
اگر کار دگر داری بفرمای
وگر کاری نداری رخصتم کن
دلِ جسرت خلاص از محنتم کن
جوابش داد بسوامتر دانا
که در ترهت همی خوانند ما را
جنک جگ سوینبر ۲ پیش کرده است
جهان مهمان جشن خویش کرده است
طلب کرده است رایان جهان را
نهاده در میان زرین کمان را
هر آن کس کش کند آن قصه تا گوش
بدو سازند سیتا را هم آغوش
مرا رفتن در آنجا خود ضرور است
ثواب آتش جگ، عین نور است
تو کردی کار خود آخر چه کار است
کنون در هر دو امرت اختیارست
اگر خواهی تماشای کمان کن
وگرنه رو پدر را تازه جان کن
به بسوامتر گفتا رام خوشخ وی
سوینبر چیست سیتا کیست بر گوی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تخت آسمان چون شاه خاور
ز فتح دیو شب کج ماند افسر
هوش مصنوعی: آسمان مانند تختی است که شاه خاور بر آن نشسته و با پیروزی بر دیو شب، تاجی بر سر دارد که به ساختمان و زیبایی آسمان افزوده است.
طلسم انگیز دیوان فسون ساز
ز هر سو جادویی کردند آغاز
هوش مصنوعی: کتاب‌های عجیب و جادوگری به گونه‌ای تأثیرگذار بودند که از هر طرف جادو و سحر را به وجود آوردند.
به جای طاعت از تأ ثیرافسون
روان شد جویها از ریم و ز خون
هوش مصنوعی: به جای اطاعت و پیروی از دستورات، زندگی و احساسات تحت تاثیر قرار گرفت و به دنبال آن، جوی ها از خاک و خون سرشار شد.
زمین از فتنه شوریده زم ان نیز
همی بارید آتش آسمان نیز
هوش مصنوعی: زمین به خاطر فتنه‌ها و آشوب‌ها به شدت به تلاطم درآمده و مانند باران، آتش از آسمان می‌ریزد.
چو رام آن فتنه دید از شر دیوان
به فوج دیو بر زد تیر باران
هوش مصنوعی: وقتی رام آن فتنه، او را از شر دیوان دید، به سوی گروهی از دیوان تیر و شلیک کرد.
ز تیر رام فوج دیو بشکست
ز بارانش غبار فتنه بنشست
هوش مصنوعی: از تیرهای مسالمت‌آمیز و آرامش به وجود آمده، لشکر دیوان شکست خورد و با باران، گرد و غبار فتنه و آشوب فرو نشسته است.
سپاه دیو زاد آخر زبون شد
لوای کید ایشان سرنگون شد
هوش مصنوعی: سرانجام سپاه دیوان به زانو درآمد و نقشه‌های شوم آنها نقش بر آب شد.
روارو در سپاه دیو افتاد
سپاه آمد به رزم رام ایستاد
هوش مصنوعی: در این بیت، معنای آن به این صورت است که در میانه جنگ و نبرد، ناگهان نیرویی از دشمن (دیو) به میدان می‌آید و سپاه ما (رام) برای مقابله با آن آماده و ایستاده است.
خدنگِ آتشین انداخت جانسوز
چو تیره آه مظلومان جهان سوز
هوش مصنوعی: تپش‌های آتشین گلوله‌ای که به دل‌های مظلومان می‌نشیند، دردناک و سوزاننده است؛ مانند غمی عمیق که از ناله‌های تیره و تار آن‌ها برمی‌خیزد.
ز تیرش دیو تیره جمله تن سوخت
شهاب رام شخص اهرمن سوخت
هوش مصنوعی: از تیرهای افروخته دیو سیاه، همه تن ها سوختند و شهاب ایستاده، شخصی که به عنوان اهرمن شناخته می‌شود، نیز در آتش سوخت.
مهادیوی یقین شد رام خوش کام
ز دانش در نهاد دیو خود کام
هوش مصنوعی: کسی که به یقین و ایمان دست یافته و تحت کنترل قرار گرفته، از دانش و آگاهی درون خود بهره‌مند می‌شود و می‌تواند خواسته‌های نفسش را به خوبی مدیریت کند.
عیان شد فوج ماریچ از دگر سوی
همه یکد ل به جنگ رام یکروی
هوش مصنوعی: گروهی از ماریان از طرف دیگر نمایان شدند و همه با یکدل و یکپارچه به جنگ با رام که یکپارچه و آرام است، برخاستند.
به تن ماریچ هم زد ناوک خورد
ز سهمش نیمه جان با خود برون برد
هوش مصنوعی: ماریچ با تیر آسیب دید و نیمه جانش را از آنجا برد.
به دریا رفت پنهان شد ز بیمش
ز سهم او دل و جان شد دو نیمش
هوش مصنوعی: به دریا رفت و پنهان شد، از ترس اینکه مبادا دل و جانش آسیب ببیند و به دو نیم تقسیم شود.
چو رام از کار دیوان دل بپرداخت
به چشم خلق خود راسرخ رو ساخت
هوش مصنوعی: وقتی رام از دست دیوانگان دلش رهایی یافت، با نگاه مردم چهره‌ای سرخ و زیبا به خود گرفت.
به خدمت کرد بسوامتر را شاد
دگر در خدمتش یکپای استاد
هوش مصنوعی: خدمت به کسی که در جایگاه بالاتری است، باعث شادی و خوشحالی می‌شود؛ پس در کنار او باید مثل یک استاد عمل کرد و آموخت.
که کردم آنچه گفتی خدمت تو
به جان منّت طفیل همت تو
هوش مصنوعی: من تمام تلاش خود را کردم و هرچه تو خواستی، به خاطر محبت تو به جانم پذیرفتم.
کنون هم ایستادستم به یکپای
اگر کار دگر داری بفرمای
هوش مصنوعی: حالا که ایستاده‌ام و منتظر هستم، اگر کار دیگری داری بگو تا انجام دهم.
وگر کاری نداری رخصتم کن
دلِ جسرت خلاص از محنتم کن
هوش مصنوعی: اگر کار خاصی با من نداری، اجازه بده که از این مشکلات و دردسرهای تو رها شوم.
جوابش داد بسوامتر دانا
که در ترهت همی خوانند ما را
هوش مصنوعی: او به کسی که با علم و دانش بیشتری است پاسخ داد که در وضعیت تو هم ما را به خوبی می‌شناسند.
جنک جگ سوینبر ۲ پیش کرده است
جهان مهمان جشن خویش کرده است
هوش مصنوعی: جنگ و دعوا تمام شده و دنیا به خاطر جشن خود مهمانانی را دعوت کرده است.
طلب کرده است رایان جهان را
نهاده در میان زرین کمان را
هوش مصنوعی: خواستار است که همگان آرزوی خود را در دل کمان زرینی قرار دهند.
هر آن کس کش کند آن قصه تا گوش
بدو سازند سیتا را هم آغوش
هوش مصنوعی: هر کسی که داستان را به پایان برساند، به او نشان می‌دهند که سیتا نیز به او نزدیکی و محبت خواهد ورزید.
مرا رفتن در آنجا خود ضرور است
ثواب آتش جگ، عین نور است
هوش مصنوعی: باید در آن مکان حضور پیدا کنم، زیرا پاداش نیکی و روشنی آنجا به وضوح محسوس است.
تو کردی کار خود آخر چه کار است
کنون در هر دو امرت اختیارست
هوش مصنوعی: تو کار خود را تمام کردی. حالا دیگر چه کار باید انجام داد، که در هر دو وضعیت، اختیار با توست؟
اگر خواهی تماشای کمان کن
وگرنه رو پدر را تازه جان کن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زیبایی و جذابیت را ببینی، باید تلاش کنی و در غیر این صورت، باید به زندگی و تجربیات پیشین خودت توجه بیشتری کنی.
به بسوامتر گفتا رام خوشخ وی
سوینبر چیست سیتا کیست بر گوی
هوش مصنوعی: به بسوامتر گفتند که خوش و رام بودن به چه معنی است؟ و سیتا کیست؟ بگوید.