گنجور

بخش ۲۰ - رفتن رام به ملک مالوه که نزد صوبۀ اود است

به عزم مالوه بس راه پیمود
که آن جا ی عبادت گاه او بود
همی رفتند تا در نیمۀ راه
بیابانی عجب دیدند ناگاه
مهیب و وحشت افزای و دژم روی
هوایش فتنه انگیز و بلاجوی
ز انبوهی درختان آنچنان بود
که راه وهم می کردند مسدود
چنان پیچانی شاخ درختان
که زندان خانۀ باد سلیمان
ز بسو امتر پرسید آن زمان رام
که ای زاهد بگو این دشت را نام
درختانش چرا گشتند انبوه
تبر زن نامده مانا درین کوه
جوابش داد کای خورشید تابان
سداسرم است نام این بیابان
نیامد کس ز بیم دیو اینجا
درختانش از آن ماندند بر پا
که جای مادر ماریچ دیو است
جهان از جور ریوش در غریو است
کنون در خواب هست آن تیره فرجام
که در دیوانست او را تارکا نام
چو گفتم با تو از سر ماجرا را
بباید کشتن اکنون تارکا را
مکن در دل که زن را کس کشدچون
که بر فتوای من می ریزی این خون
برو در قتل این زن هر چه باشد
بباید کشت موذی هرکه باشد
شنید این ماجرا و رام برجست
به قتل تارکا از جان کمر بست
کمان زه کرد وانگه چاشنی کرد
برآمد از بیایان ناگهان گرد
به جنگ رام آمد دیو خونخوار
ز آوازه کمانش گشته بیدار
به تارک ناوکی زد تارکا را
دوان از پا در افکند آن بلا را
ملک بر چرخ کرده آفرینش
فلک ز انصاف بوسیده زمینش
چو زاهد آنچنان تیر افکنی دید
ز رام شیر دل شیر افکنی دید
به آب گنگ پیشانیش تر کرد
سبک مرغی دعا را تیز پر کرد
که در دستم همین نقد دعایست
به صد جان نقد ما بر تو فدایست
سلاح جنگ دیوان آشکارا
بگیر از ما که برما داد ما را
سلاح اندر به معنی خنجر برق
که بشکافد به زخمی کوه را فرق
خدنگ آتشین و ناوک باد
به رام آموخت هر یک بهر او داد
که چون در جنگ افتد مر ترا کار
طلب فرما ز جنّان سلح دار
خیال هرکه اندر خاطر آید
به دل نگذشته پیشت حاضر آید
روان گشتند پس سوی وطن گاه
که چشم راهدان بودست در راه
چو پیر خویش را با رام دیدند
پی پابوس او از سر دویدند
که ما در انتظار رام بودیم
درین اندیشه صبح و شام بودیم
که هفده جگ ما از شر دیوان
همه در ناتمامی گشت ویران
کنون این جگ ما در خدمت رام
ز سعی او مگر آید به اتمام
چو رام این نکته کرد از زاهدان گوش
ز نام دیو خون زد در دلش جوش
تسلّی داد، گفت آن زاهدان را
به من گویید این راز نهان را
که این دیوان بد کردار پرفن
همی آیند بر وقت معین
و یا تعیین وقت خود ندارند
یکایک بر خرابی دل گمارند
بدو گفتند کاین دیوان گمراه
نمی آیند جز در نیمۀ ماه
چو یکشب ماند اندر روز میعاد
به بند و دفع دیوان رام آزاد
پی تدبیر بربسته میان تنگ
مسلح ایستاد، آمادهٔ جنگ
همه شب پاس جگ زاهدان داشت
به طاعت شاه خود را پاسبان داشت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به عزم مالوه بس راه پیمود
که آن جا ی عبادت گاه او بود
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مالوه، راه طولانی را پیمود زیرا آن جا مکان عبادت او بود.
همی رفتند تا در نیمۀ راه
بیابانی عجب دیدند ناگاه
هوش مصنوعی: آنها در حال حرکت بودند که ناگهان در میانه مسیر به یک بیابان عجیب و غریب برخورد کردند.
مهیب و وحشت افزای و دژم روی
هوایش فتنه انگیز و بلاجوی
هوش مصنوعی: آسمان به شدت ترسناک و دلگیر است و چهره‌اش هیبت و وحشتی ایجاد می‌کند. هوای او پر از آشوب و مصیبت است.
ز انبوهی درختان آنچنان بود
که راه وهم می کردند مسدود
هوش مصنوعی: از خشکی و فراوانی درختان، به طوری بود که مسیر خیال و تصور را بسته بودند.
چنان پیچانی شاخ درختان
که زندان خانۀ باد سلیمان
هوش مصنوعی: شاخ و برگ درختان آن‌قدر به هم پیچیده و درهم تنیده است که گویی باد سلیمان در اینجا گرفتار شده است.
ز بسو امتر پرسید آن زمان رام
که ای زاهد بگو این دشت را نام
هوش مصنوعی: در آن زمان، به خاطر سؤال‌های زیاد، رام از زاهد خواست که اسم این دشت را بگوید.
درختانش چرا گشتند انبوه
تبر زن نامده مانا درین کوه
هوش مصنوعی: درختان این کوه چرا چنین انبوه و سرسبز شده‌اند؟ زیرا هنوز هیچ تبر و ابزاری برای بریدن آن‌ها به اینجا نیامده است.
جوابش داد کای خورشید تابان
سداسرم است نام این بیابان
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که ای خورشید درخشان، نام این بیابان "سداسر" است.
نیامد کس ز بیم دیو اینجا
درختانش از آن ماندند بر پا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از ترس دیو به اینجا نیامد و درختان اینجا به همین خاطر همچنان سرپا مانده‌اند.
که جای مادر ماریچ دیو است
جهان از جور ریوش در غریو است
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی که مادر ماریچ دیو حضور دارد، به دلیل ظلم و ستمی که او می‌کند، همه جا آزار و فریاد بپا است.
کنون در خواب هست آن تیره فرجام
که در دیوانست او را تارکا نام
هوش مصنوعی: اکنون آن کس که سرنوشتی نامناسب دارد، در خواب به سر می‌برد و او را در دیوانه‌ها به نام تارکا می‌شناسند.
چو گفتم با تو از سر ماجرا را
بباید کشتن اکنون تارکا را
هوش مصنوعی: وقتی که با تو دربارهٔ ماجرای گذشته صحبت کردم، فهمیدم که باید از شر تاریکی و مشکلات فعلی خلاص شویم.
مکن در دل که زن را کس کشدچون
که بر فتوای من می ریزی این خون
هوش مصنوعی: به دل خود ناراحتی نیاور که کسی به خاطر زن نمی‌میرد، چون تو با افکار خود این خون را بر سر خود می‌ریزی.
برو در قتل این زن هر چه باشد
بباید کشت موذی هرکه باشد
هوش مصنوعی: هرچه لازم است برای از بین بردن این زن انجام بده، چون باید هر مفسد و مضر را نابود کرد، بدون توجه به اینکه او کیست.
شنید این ماجرا و رام برجست
به قتل تارکا از جان کمر بست
هوش مصنوعی: او از این ماجرا باخبر شد و آمادگی خود را برای مقابله با تارک‌ها اعلام کرد و برای جنگیدن آماده شد.
کمان زه کرد وانگه چاشنی کرد
برآمد از بیایان ناگهان گرد
هوش مصنوعی: کمان را آماده کرده و سپس تیر را در آن قرار داد. ناگهان از دشت ظاهر شد و به سرعت به جلو آمد.
به جنگ رام آمد دیو خونخوار
ز آوازه کمانش گشته بیدار
هوش مصنوعی: دیو خطرناک به میدان جنگ آمد و از صدای تیر کمانش بیدار و آماده شد.
به تارک ناوکی زد تارکا را
دوان از پا در افکند آن بلا را
هوش مصنوعی: در این بیت، توصیف یک نبرد یا برخورد است. گویی که شخصی با یک ضربه قوی و مهلک، دشمنان را از پا درمی‌آورد و بر آنها غلبه می‌کند. این توصیف نشان‌دهنده قدرت و توانایی فوق‌العاده آن فرد در مواجهه با خطرات و چالش‌هاست.
ملک بر چرخ کرده آفرینش
فلک ز انصاف بوسیده زمینش
هوش مصنوعی: خداوند آسمان را با دقت و عدالت خلق کرده و زمین را هم به خاطر این انصاف مورد لطف و محبت قرار داده است.
چو زاهد آنچنان تیر افکنی دید
ز رام شیر دل شیر افکنی دید
هوش مصنوعی: وقتی زاهد با دیده خود شجاعت و دلیر بودن شیر را مشاهده کرد، متوجه شد که می‌تواند مثل آن شیر با قدرت و قاطعیت عمل کند.
به آب گنگ پیشانیش تر کرد
سبک مرغی دعا را تیز پر کرد
هوش مصنوعی: به آب کثیف، پیشانی‌اش را خیس کرد و سپس با سرعت دعا را مثل پر مرغی آماده کرد.
که در دستم همین نقد دعایست
به صد جان نقد ما بر تو فدایست
هوش مصنوعی: در دستان من دعایی واقعی وجود دارد که ارزش آن به اندازه صد جان می‌باشد و تمام وجود ما به خاطر تو فدای این دعاست.
سلاح جنگ دیوان آشکارا
بگیر از ما که برما داد ما را
هوش مصنوعی: به ما اجازه بده که سلاح جنگ را از شما بگیریم، چون ما به شما اختیار و قدرت داده‌ایم.
سلاح اندر به معنی خنجر برق
که بشکافد به زخمی کوه را فرق
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی از سلاح اشاره دارد که مانند یک خنجر تیز و برّنده عمل می‌کند و می‌تواند با ضربه‌ای قوی، سخت‌ترین موانع را بشکافد و شکاف عمیقی ایجاد کند.
خدنگ آتشین و ناوک باد
به رام آموخت هر یک بهر او داد
هوش مصنوعی: تبر آتشین و تیر باد به هر یک یاد دادند که چگونه به خدمت او درآیند.
که چون در جنگ افتد مر ترا کار
طلب فرما ز جنّان سلح دار
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ به مشکل برخوردی، از شجاعت و نیرویی که در دل داری، یاری بگیر.
خیال هرکه اندر خاطر آید
به دل نگذشته پیشت حاضر آید
هوش مصنوعی: هر کسی که در ذهن و خاطر تو بیاید، در دل تو نگذشته و همیشه در دسترس است.
روان گشتند پس سوی وطن گاه
که چشم راهدان بودست در راه
هوش مصنوعی: آنگاه که چشمی آگاه در مسیر می‌نگرد، روان‌ها به سمت وطن روانه شدند.
چو پیر خویش را با رام دیدند
پی پابوس او از سر دویدند
هوش مصنوعی: وقتی مردم پیرمردشان را در حال سوار شدن بر اسب دیدند، برای ابراز احترام و خدمت به او به سرعت به طرفش دویدند.
که ما در انتظار رام بودیم
درین اندیشه صبح و شام بودیم
هوش مصنوعی: ما در انتظار آرامش بودیم و در این فکر، روز و شب را سپری می‌کردیم.
که هفده جگ ما از شر دیوان
همه در ناتمامی گشت ویران
هوش مصنوعی: هفده جگ ما، به دلیل وجود دیوان، در حالت ناتمامی و خرابی قرار گرفت.
کنون این جگ ما در خدمت رام
ز سعی او مگر آید به اتمام
هوش مصنوعی: حالا ما در تلاشیم که این کار را با کمک رام به پایان برسانیم، شاید با کوشش او به نتیجه برسد.
چو رام این نکته کرد از زاهدان گوش
ز نام دیو خون زد در دلش جوش
هوش مصنوعی: وقتی این نکته را رام کرد، از زاهدان شنید که با یاد نام دیو، خون در دلش به جوش آمد.
تسلّی داد، گفت آن زاهدان را
به من گویید این راز نهان را
هوش مصنوعی: به آن زاهدان تسلی خاطری داد و گفت: این راز ناپیدا را برای من بگویید.
که این دیوان بد کردار پرفن
همی آیند بر وقت معین
هوش مصنوعی: این دیوان که دارای رفتار ناپسند و به ظاهر هنرمند هستند، در زمان معین به حضور می‌رسند.
و یا تعیین وقت خود ندارند
یکایک بر خرابی دل گمارند
هوش مصنوعی: برخی افراد نمی‌توانند زمان مشخصی برای خود داشته باشند و به طور پیوسته بر دل‌های خراب و ناامید تکیه می‌کنند.
بدو گفتند کاین دیوان گمراه
نمی آیند جز در نیمۀ ماه
هوش مصنوعی: به او گفتند که این دیوانگی که در اوست، نمی‌آید جز در نیمه‌های ماه.
چو یکشب ماند اندر روز میعاد
به بند و دفع دیوان رام آزاد
هوش مصنوعی: وقتی یک شب در روز موعود باقی ماند، دیوان را به بند کشیدند و آنها را رها کردند.
پی تدبیر بربسته میان تنگ
مسلح ایستاد، آمادهٔ جنگ
هوش مصنوعی: فردی با تدبیر و دوراندیشی در میان شرایط سخت و دشوار ایستاده و برای مقابله با چالش‌ها آماده است.
همه شب پاس جگ زاهدان داشت
به طاعت شاه خود را پاسبان داشت
هوش مصنوعی: در تمام طول شب، زاهدان به پرستش و عبادت مشغول بودند و مانند نگهبانانی به خدمت و اطاعت از مراد خود قیام کرده بودند.