گنجور

بخش ۱۰۸ - در وصف شب تیره و جاسوسی گرفتن رام از افواه مردم شهر در باب پاکی سیتا

شبی تیره چو دود آه عشّاق
به هجر اندوده بام نیلگون طاق
شبی چون زنگیان آدمی خوار
سراپا زهر همچون سهمگین مار
شبی تاریک چون اسمان کافر
لباس راهبان افکنده در بر
شبی چون عاصی محشر سیه روی
شبی چون نامهٔ اعمال بدگوی
شب از ظلمت زده راه نظاره
تبه گشته درو درج س تاره
شبی ابر سیه بسته به زنجیر
چو زنگی غوطه زن در چشمهٔ قیر
ملال افزا چو رنگ رخت ماتم
عدو سیما تر از پیشانی غم
ز بس دیده درازی شب تار
غنوده خواب چشم نقش دیوار
رخ آیینهٔ مه وقف صد زنگ
به زلف شب خضاب ابر سیه رنگ
سیه دل گشته شام از کینهٔ صبح
نفس نامد برون از سینهٔ صبح
چو طفل کور دل گردون سبق خواند
ولی در سورة واللیل در ماند
اجابت شد دعای مرغ عیسی
برون نامد به معجز دست موسی
قوی دیدند مرغان کفر شب را
که از تکبیر بر بستند لب را
ز جنبش باد را پا ماند در گل
نفس راه دهان گم کرد در دل
هوا در چشم انجم کرد میلی
قفس شد زاغ ش ب را قرص نیلی
به نوعی عیش خواب از دست رفته
که دزد و پاسبان همخواب گشته
ز جاسوسی لبها گوش مایوس
چو شب گردان نظر در دیده محبوس
سیاهی کرد نور از دیده غار ت
چرا شد کُحل 2 شب دزد بصارت
شب از جادو گشاد آن سرمهٔ ناز
کزو کس را نبیند کس دگر باز
ز ظلم ظلمت شب خور به جان بود
مگر بخت سیاه بیدلان بود
سحر گشته عقیم از زادن خور
که از قطران شب زهدان شدش پر
جهان زیر نگین گشته سیاهی
کشید از ابر بر سر چتر شاهی
به حدی گشت گیتی ظلمت اندود
که نتوان فرق کرد از آتش و دود
گشاده شب دهان اژدهایی
فرو برده ز عالم روشنای ی
جهان تاری چو بخت تیره روزان
درونی شمع ن ی پروانه سوزان
ازان شد چون دل عاشق سیه فام
که فاسد گشت شب را خون اندام
سیاهی و درازی هیچ در هیچ
فرو نگذاشت از موی بتان پیچ
شکسته شب ز مستی سرمه دان را
حسد برده درون حاسدان را
چو هندو زن به ماتم سرگشاده
نشاط عالمی بر باد داده
گشاده آسمان ابر بلا بیز
ته برگستوان خنگ شب تیز
سیه رنگی شب تاریکی اندوز
چو افعی پوست افکنده همان روز
گلیم خرس شد ظلمت جهان را
که از بگذاشتن بگذاشت آن را
چو تابه تیره مانده قرصهٔ ماه
جهان زندانی آن در تک چاه
ز رفتن پای برجا مانده چون کوه
و زو سر زد هزاران کوه اندوه
خجل بر آسمان سیاره بی نور
چو بر نیلوفرستان فوج زنبور
ز مصحف آیت ستر زنان خواند
عروس صبح در پرده از آن ماند
به شب انگشت گر دوکان گشوده
نهاد انگشت بر هم توده توده
فلک چون نافهٔ تاتار مشکین
زمین چون دخمهٔ کفار بی دین
در آن تاریک شب رامِ نکو نام
ز حرف غیر آشفت آن دلار ام
به خلوت ره نداد آن شمع جان را
ز غم تاریک کرده خانمان را
هلال از نور آن شمع شب افروز
شده خود شمع و خود پروانهٔ سوز
چو در گرداب غیرت غرق در ماند
برادر را به خلو ت پیش خود خواند
که رشکم سوخت از پا ت ا به ناخن
برو در شهر همراه سترگن
شنو تا ذکر ما چون در جهان است
چه عنوان نام و ننگم بر زبانست
هم اکنون شو روان و پای در راه
به گوش هوش شو جاسوس افواه
نکونام است سیتا یا که بد نام
سزای آفرین یا وقف دشنام
هم آواز است خلق و هاتف غیب
هنرگوید هنر را ، عیب را عیب
همی گویند ز انسانی که بینند
که خلق و آینه با هم فریبند
به پیشم نقل کن پس بی کم و کاست
قسم دادم، نخواهی گفت جز راست
چو پیدا بشنوم راز نهان را
کنم فکری که باید کرد آن را
روان شد لچمن از پیشش سوی شهر
که از افواه بخشد گوش از بهر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی تیره چو دود آه عشّاق
به هجر اندوده بام نیلگون طاق
هوش مصنوعی: شبی تاریک و پر از غبار، دل‌های عاشقان به خاطر دوری معشوق، مثل دودی بر فراز آسمان نیلگون و طاق‌دار است.
شبی چون زنگیان آدمی خوار
سراپا زهر همچون سهمگین مار
هوش مصنوعی: شبی مثل زنگیان، آدمی گدا و ذلیل شده است، تمام وجودش پر از سم و خطر است، مانند ماری وحشتناک.
شبی تاریک چون اسمان کافر
لباس راهبان افکنده در بر
هوش مصنوعی: شبی تاریک مانند آسمان نادرست، همانند اینکه راهبان لباس عذابی را بر تن کرده‌اند.
شبی چون عاصی محشر سیه روی
شبی چون نامهٔ اعمال بدگوی
هوش مصنوعی: شبی مثل روز محشر، با چهره‌ای سیاه و تیره، شبی مانند نامه‌ای که از کارهای بد نوشته شده است.
شب از ظلمت زده راه نظاره
تبه گشته درو درج س تاره
هوش مصنوعی: شب به خاطر تاریکی‌اش، مسیر نگاه انتظار را خراب کرده و در آن، ستاره‌ها هم غمگین و ناراحت هستند.
شبی ابر سیه بسته به زنجیر
چو زنگی غوطه زن در چشمهٔ قیر
هوش مصنوعی: شبی تاریک و تیره مانند یک زنجیر، مانند یک انسانی سیاه‌پوش که در چشمه‌ای از قیر غوطه‌ور است.
ملال افزا چو رنگ رخت ماتم
عدو سیما تر از پیشانی غم
هوش مصنوعی: حالت اندوه و غمی که بر چهره تو نشسته، از رنگ لباس عزای دشمن نیز بیشتر و آزاردهنده‌تر است.
ز بس دیده درازی شب تار
غنوده خواب چشم نقش دیوار
هوش مصنوعی: به خاطر طولانی بودن شب تار و خواب آلودگی، چشم‌ها تنها نقش دیوار را می‌بینند.
رخ آیینهٔ مه وقف صد زنگ
به زلف شب خضاب ابر سیه رنگ
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند آینه‌ای است که زیبایی‌اش را در زلف‌های سیاه شب منعکس می‌کند و همچون رنگ ابر، زیبا و دل‌انگیز است.
سیه دل گشته شام از کینهٔ صبح
نفس نامد برون از سینهٔ صبح
هوش مصنوعی: دل سیاه و غمگین شده و شب به خاطر کینه‌ای که از صبح دارد، نتوانسته نفس صبح را از سینه‌اش خارج کند.
چو طفل کور دل گردون سبق خواند
ولی در سورة واللیل در ماند
هوش مصنوعی: کودک نابینا در دنیای سرد و خشک زندگی می‌کند، اما در عین حال در جستجوی معنای عمیق زندگی است و به یادگیری و فهم در آیات پر از رمز و راز می‌پردازد.
اجابت شد دعای مرغ عیسی
برون نامد به معجز دست موسی
هوش مصنوعی: دعای مرغ عیسی پاسخ داده شد، اما معجزه‌ی دست موسی آشکار نشد.
قوی دیدند مرغان کفر شب را
که از تکبیر بر بستند لب را
هوش مصنوعی: مرغان کفر، که نمادهای ناپاویی هستند، در تاریکی شب متوجه شدند که با بلند شدن صدای تکبیر (خدای بزرگ)، به حالت سکوت درآمده‌اند و زبانشان بسته شده است. این جمله بیانگر زور و قدرت ایمان و کلام خداوند است که می‌تواند دشمنان را در برابر خودش خاموش کند.
ز جنبش باد را پا ماند در گل
نفس راه دهان گم کرد در دل
هوش مصنوعی: باد در حرکت است و اثری از آن بر روی گل باقی مانده است، ولی نفس انسانی به گونه‌ای در دل گم شده که دیگر راهی به دهان ندارد.
هوا در چشم انجم کرد میلی
قفس شد زاغ ش ب را قرص نیلی
هوش مصنوعی: هوا در چشمان ستارگان، تمایل به پرواز ایجاد کرد و زاغی که قصد داشت به آسمان برود، به قفس نیلی رنگ گرفتار شد.
به نوعی عیش خواب از دست رفته
که دزد و پاسبان همخواب گشته
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی از خوشی و لذت اشاره دارد که از دست رفته و اکنون به شکلی غیرمنتظره، دزد و پاسبان در یک وضعیت مشترک قرار دارند. در واقع، این وضعیت به نوعی تاخیر در لذت و خوشی را نشان می‌دهد که ممکن است ناشی از مشکلات یا خطرات باشد.
ز جاسوسی لبها گوش مایوس
چو شب گردان نظر در دیده محبوس
هوش مصنوعی: کسی که به دقت و احتیاط نگاه می‌کند، نمی‌تواند به راحتی به حقیقت دست یابد، به مانند شب‌گردانی که با دقت در اطراف می‌نگرد ولی نمی‌تواند از آنچه در دل شب پنهان است باخبر شود.
سیاهی کرد نور از دیده غار ت
چرا شد کُحل 2 شب دزد بصارت
هوش مصنوعی: چرا نور از چشم‌ها مثل کحل سیاه شد؟ آیا به خاطر تاریکی دو شب گذشته است که بینایی را دزدیده؟
شب از جادو گشاد آن سرمهٔ ناز
کزو کس را نبیند کس دگر باز
هوش مصنوعی: شب از زیبایی خاص و جادویی که دارد، مانند سرمه‌ای لطیف اما نادیدنی است که کسی نمی‌تواند آن را با چشم دیگری ببیند.
ز ظلم ظلمت شب خور به جان بود
مگر بخت سیاه بیدلان بود
هوش مصنوعی: در شب تار و ظلمانی، تنها نور خورشید می‌تواند جان را روشن کند، مگر اینکه سرنوشت کسانی که بیدارند، بد باشد.
سحر گشته عقیم از زادن خور
که از قطران شب زهدان شدش پر
هوش مصنوعی: صبح دیگری بدون نور خورشید به دنیا آمده است، چرا که دامن شب به شدت تیره و پر از ظلمت بوده است.
جهان زیر نگین گشته سیاهی
کشید از ابر بر سر چتر شاهی
هوش مصنوعی: جهان در سایه و تسلط معنوی قرار گرفته و ظلمت همچون ابری، بر سر چتر پادشاهی سایه افکنده است.
به حدی گشت گیتی ظلمت اندود
که نتوان فرق کرد از آتش و دود
هوش مصنوعی: جهان به قدری تاریک و غبارآلود شد که دیگر نتوان تشخیص داد چه چیزی آتش است و چه چیزی دود.
گشاده شب دهان اژدهایی
فرو برده ز عالم روشنای ی
هوش مصنوعی: شب مانند اژدهایی دهان باز کرده است و نور جهان را در خود می‌بلعد.
جهان تاری چو بخت تیره روزان
درونی شمع ن ی پروانه سوزان
هوش مصنوعی: جهان مانند تاریکی است که قضا و قدر افراد بدبخت را می‌سازد، در حالی که درونش شمعی وجود دارد که پروانه را می‌سوزاند.
ازان شد چون دل عاشق سیه فام
که فاسد گشت شب را خون اندام
هوش مصنوعی: دل عاشق به خاطر غم و اندوهی که دارد، مانند رنگ سیاه شده است و شب هم به خاطر این درد، مانند بدن زخمی شده است.
سیاهی و درازی هیچ در هیچ
فرو نگذاشت از موی بتان پیچ
هوش مصنوعی: تاریکی و بلندی هیچ چیز از زیبایی و جذابیت موهای مجسمه‌ها کاسته نیست.
شکسته شب ز مستی سرمه دان را
حسد برده درون حاسدان را
هوش مصنوعی: به خاطر غم شب، سرمه‌دان شکسته و حسادت در دل حسودان وجود دارد.
چو هندو زن به ماتم سرگشاده
نشاط عالمی بر باد داده
هوش مصنوعی: وقتی که یک زن هندو در عزا و سوگواری قرار می‌گیرد، شادی و خوشبختی کل جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به باد می‌دهد.
گشاده آسمان ابر بلا بیز
ته برگستوان خنگ شب تیز
هوش مصنوعی: آسمان پر از ابرهای سنگین و تاریک است که نشانه‌های خطر را به همراه دارند. در این شب تار، سایه‌های سنگین بر سرزمین کشیده شده و بر زندگی مردم تاثیر می‌گذارد.
سیه رنگی شب تاریکی اندوز
چو افعی پوست افکنده همان روز
هوش مصنوعی: شب به شدت تاریک و سیاه است، همچون افعی که پوست خود را می‌اندازد و در همان روز به وجود می‌آید.
گلیم خرس شد ظلمت جهان را
که از بگذاشتن بگذاشت آن را
هوش مصنوعی: پوشش خرس باعث شد که تاریکی‌های دنیا کنار برود، زیرا او از آن عبور کرد و آن را پشت سر گذاشت.
چو تابه تیره مانده قرصهٔ ماه
جهان زندانی آن در تک چاه
هوش مصنوعی: وقتی که بر روی سطح زمین، چهرهٔ ماه در تاریکی قرار دارد، دنیا مانند زندانی است که آن ماه درون چاهی تاریک محبوس شده است.
ز رفتن پای برجا مانده چون کوه
و زو سر زد هزاران کوه اندوه
هوش مصنوعی: از رفتن کسی که پایش در یک جا ثابت مانده، مانند کوه است و از دلش هزاران کوه غم و اندوه شکفته شده است.
خجل بر آسمان سیاره بی نور
چو بر نیلوفرستان فوج زنبور
هوش مصنوعی: در آسمان تاریک و بی‌نور، مانند نیلوفرزاری که پر از زنبور است، احساس شرم و خجالت به آدم دست می‌دهد.
ز مصحف آیت ستر زنان خواند
عروس صبح در پرده از آن ماند
هوش مصنوعی: عروس صبح از کتاب الهی آیه‌ای درباره پوشش زنان را خواند و به خاطر آن در پرده ماند.
به شب انگشت گر دوکان گشوده
نهاد انگشت بر هم توده توده
هوش مصنوعی: در شب، انگشتش را به دور از دکان باز گذاشت و بر روی توده‌های انبوه قرار داد.
فلک چون نافهٔ تاتار مشکین
زمین چون دخمهٔ کفار بی دین
هوش مصنوعی: آسمان مانند رشته‌ای از مشک تاریک است و زمین شبیه به مخفیگاه بی‌دینی‌ها به نظر می‌آید.
در آن تاریک شب رامِ نکو نام
ز حرف غیر آشفت آن دلار ام
هوش مصنوعی: در شب تاریک، من آرام و با نام نیک خود، از سخنان ناپسند دیگران دلخور و ناآرام هستم.
به خلوت ره نداد آن شمع جان را
ز غم تاریک کرده خانمان را
هوش مصنوعی: شمعی که در دل دارد، از غم تاریکی خانه‌اش را خراب کرده و اجازه نمی‌دهد به تنهایی و آرامش بپردازد.
هلال از نور آن شمع شب افروز
شده خود شمع و خود پروانهٔ سوز
هوش مصنوعی: هلال ماه از نوری که آن شمعی که شب را روشن می‌کند، به وجود آمده است و خود همان شمع و پروانه‌ای است که در آتش عشق می‌سوزد.
چو در گرداب غیرت غرق در ماند
برادر را به خلو ت پیش خود خواند
هوش مصنوعی: وقتی برادر در سختی و تنگنا قرار گرفت و نتوانست از آن خارج شود، به تنهایی او را به جای آرامی دعوت کرد.
که رشکم سوخت از پا ت ا به ناخن
برو در شهر همراه سترگن
هوش مصنوعی: من از قدم‌های تو حسادت می‌کنم، به گونه‌ای که از پاهایت تا انگشتانت در این شهر درخشان و بزرگ همراه هستی.
شنو تا ذکر ما چون در جهان است
چه عنوان نام و ننگم بر زبانست
هوش مصنوعی: بشنو که ذکر و یاد ما در دنیا چگونه است؛ نام و جایگاه ما چگونه بر زبان‌ها می‌آید و چه مفهومی دارد.
هم اکنون شو روان و پای در راه
به گوش هوش شو جاسوس افواه
هوش مصنوعی: همین حالا با تمام وجود و تلاشت به راه برو و با دقت گوش‌تان را آماده کن تا از اخبار و حرف‌های اطراف‌تان باخبر شوید.
نکونام است سیتا یا که بد نام
سزای آفرین یا وقف دشنام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آیا نام نیکویی همچون سیتا وجود دارد یا اینکه بدنامی که سزاوار ستایش است یا اینکه به دشنام دادن بی‌جا اشاره دارد. به عبارت دیگر، شاعر سوال می‌کند که آیا کسانی با نام نیک وجود دارند یا اینکه فقط بدنام‌ها مورد توجه قرار می‌گیرند.
هم آواز است خلق و هاتف غیب
هنرگوید هنر را ، عیب را عیب
هوش مصنوعی: خلق به صورت جمع صدای خویش را بلند می‌کند و در عالم غیب، به دستگاه هنرگویی ندا می‌دهد که هنر را به زبان آورد و عیب را نیز بیان کند.
همی گویند ز انسانی که بینند
که خلق و آینه با هم فریبند
هوش مصنوعی: اینجا سخن از انسانی است که وقتی به او نگاه می‌کنند، متوجه می‌شوند که انسان و آینه هر دو می‌توانند فریب‌دهنده باشند. به عبارت دیگر، ظواهر گاهی می‌توانند ما را به اشتباه بیندازند و آنچه در حقیقت وجود دارد، ممکن است با آنچه به چشم می‌آید، متفاوت باشد.
به پیشم نقل کن پس بی کم و کاست
قسم دادم، نخواهی گفت جز راست
هوش مصنوعی: به من بگو که همه چیز را بدون هیچ کم و کاستی نقل کنی، قسم می‌خورم که جز حقیقت نخواهی گفت.
چو پیدا بشنوم راز نهان را
کنم فکری که باید کرد آن را
هوش مصنوعی: وقتی که راز پنهان را می‌فهمم، شروع می‌کنم به فکر کردن درباره اینکه چگونه باید با آن برخورد کنم.
روان شد لچمن از پیشش سوی شهر
که از افواه بخشد گوش از بهر
هوش مصنوعی: از جلوی او، لچک به سمت شهر رفت و از حرف‌های مردم، گوش‌ها پر شد.