بخش ۱۰۵ - آمدن رام در شهر و دیدن برادران و شادی کردن رام و جلوس او بر تخت پدر خود
جهان بشکفت از شادی چو گلبن
به استقبال شد برت و سترگن
صلاح موی ژولیده به سر داد
پس آنگه تاج را بر فرق بنهاد
لباس فقر بیرون ساخت از تن
بدل کردند کسوت رام و لچمن
به شادی شد بدل غمهای دیرین
به شهر آیینه ها بستند آیین
بهار افکن رسید از راه بازار
همه شهر از بهارش گشت گلزار
عمارت را بهار نو در آمد
که سنگ و خشت را دیبا برآمد
به هر آیینه عکس رام و سیتا
نموده غیرت کاخ زلیخا
زیارت ک رد اول مادران را
خم افکند از ادب سرو روان را
چو مادر روی آن ابر حیا دید
صدف در یتیم خویش را دید
مژه از گریۀ شادی شدش تر
نثار نور دیده ساخت گوهر
به سیتا نیز شفقت کرد بسیار
کفش هم در فشان شد بهر ایثار
برهمن کرد خوش ساعت همان روز
که خوش باشد جلوس رام فیروز
ز مادر خواست رخصت پور دلکش
که برتخت پدر بنشیندش خوش
به صد خوشنودیش مادر رضا داد
دعا و رخصت از لب توأمان زاد
به رسم هندوان بر تخت بنشست
به دست عدل، پای فتنه بشکست
به داد و عدل ز انسان شد که باید
به لطف و خلق صد چندان که شاید
رعایا را چنان می داشت خرسند
که مادر بر ندارد ناز فرزند
سپاهی را برادر خوانده می خواند
فزون از بهر هر کس لطف می راند
چنان خوش داشت جان هر برادر
که صد بار از پدر شد مهربان تر
به خویشان چون نباشد لطف او بیش
که هر بیگانه را پنداش تی خویش
از آن با هم یکی شد عنصر چار
که جان عدل را شد جسم در کار
چو فارغ دل نشست از شغل شاهی
مسلم گشت بر وی کجکلاهی
وزیران را سپرده شغل هر کار
به قصد دلبر آمد مست دیدار
بخش ۱۰۴ - نشستن رام بر تخت پرّان و رخصت شدن از دریا و رفتن در شهر اَود: دلش عزم وطن کرد از سر و جانبخش ۱۰۶ - بیان صحبت شدن رام با سیتا: خوش آن هجران که از داغ جدایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان بشکفت از شادی چو گلبن
به استقبال شد برت و سترگن
هوش مصنوعی: جهان به خاطر شادی و خوشحالی مانند گلی که میشکفد، به استقبال تو آمد و به زیبایی و بزرگی خود جلوهگری کرد.
صلاح موی ژولیده به سر داد
پس آنگه تاج را بر فرق بنهاد
هوش مصنوعی: صلاح این است که موهای ژولیده را به سر بزنیم و سپس تاج را بر بالای سر قرار دهیم.
لباس فقر بیرون ساخت از تن
بدل کردند کسوت رام و لچمن
هوش مصنوعی: فقر لباس خود را از تن بیرون آورد و به جای آن جامهای نرم و لطیف پوشید.
به شادی شد بدل غمهای دیرین
به شهر آیینه ها بستند آیین
هوش مصنوعی: غمهای گذشته به شادی تبدیل شد و در شهر آینهها آداب و رسوم جدیدی برقرار کردند.
بهار افکن رسید از راه بازار
همه شهر از بهارش گشت گلزار
هوش مصنوعی: بهار به شهر آمد و بازارها را پر از زندگی و سرسبزی کرد، به طوری که همه جا بهاری و پر گل شد.
عمارت را بهار نو در آمد
که سنگ و خشت را دیبا برآمد
هوش مصنوعی: بهار جدید با زیبایی و طراوت خود بر عمارت وارد شد و شکوه و زیبایی بیشتری به سنگ و آجر بخشید.
به هر آیینه عکس رام و سیتا
نموده غیرت کاخ زلیخا
هوش مصنوعی: در هر آینه، تصویر رام و سیتا نمایان شده و غیرت کاخ زلیخا را به چالش کشیده است.
زیارت ک رد اول مادران را
خم افکند از ادب سرو روان را
هوش مصنوعی: زیارت کردن مادران باعث میشود که از سر احترام و ادب، آدمی همچون درخت سرو که نشانهی استقامت و بزرگی است، سرش را پایین بیاورد و فروتنی کند.
چو مادر روی آن ابر حیا دید
صدف در یتیم خویش را دید
هوش مصنوعی: زمانی که مادر بر ابر حیا نگریست، در درون یتیم خود صدفی را مشاهده کرد.
مژه از گریۀ شادی شدش تر
نثار نور دیده ساخت گوهر
هوش مصنوعی: مژگان او به خاطر خوشحالی و اشکهای شادیاش تر شده و این اشکها همچون نوری است که از چشمانش میتابد و همچون جواهر میدرخشد.
به سیتا نیز شفقت کرد بسیار
کفش هم در فشان شد بهر ایثار
هوش مصنوعی: او نسبت به سیتا مهربانی زیادی داشت و حتی کفشهایش را به نشانهی فداکاری و ایثار به زمین انداخت.
برهمن کرد خوش ساعت همان روز
که خوش باشد جلوس رام فیروز
هوش مصنوعی: روز خوشی که رام فیروز بر تخت نشسته، برهمن هم خوشحال و خرسند میشود.
ز مادر خواست رخصت پور دلکش
که برتخت پدر بنشیندش خوش
هوش مصنوعی: از مادر اجازه خواست تا پسر دلکش بتواند بر جای پدر بنشیند و خوش بگذرانید.
به صد خوشنودیش مادر رضا داد
دعا و رخصت از لب توأمان زاد
هوش مصنوعی: با خوشحالی بسیار، مادر رضا دعا کرد و با اجازه و برکت از لب تو، دو مقام را به او هدیه داد.
به رسم هندوان بر تخت بنشست
به دست عدل، پای فتنه بشکست
هوش مصنوعی: او به شیوهی هندیها بر تخت سلطنت نشسته و با دست عدالت، پای فتنه را میشکند.
به داد و عدل ز انسان شد که باید
به لطف و خلق صد چندان که شاید
هوش مصنوعی: انسان باید با انصاف و عدالت رفتار کند و همچنین باید با مهربانی و اخلاق نیکو، چندین برابر آنچه که ممکن است، بیشتر به دیگران خوبی کند.
رعایا را چنان می داشت خرسند
که مادر بر ندارد ناز فرزند
هوش مصنوعی: او به رعیّت، به گونهای توجه و محبت میکرد که همچون مادر که هرگز نمیگذارد فرزندش ناراحت باشد، آنها نیز همیشه خوشحال و راضی بودند.
سپاهی را برادر خوانده می خواند
فزون از بهر هر کس لطف می راند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که در جنگ و نبرد شرکت میکند، برادرانه رفتار میکند و این رفتار باعث میشود که محبت و دوستی بیشتری از سوی او نسبت به دیگران حس شود. در واقع، او با مهربانی و لطف خود به دوستان و همرزمانش کمک میکند.
چنان خوش داشت جان هر برادر
که صد بار از پدر شد مهربان تر
هوش مصنوعی: هر برادر را به اندازهای دوست میداشت که حتی بیشتر از صد بار هم پدرش را دوست داشته باشد.
به خویشان چون نباشد لطف او بیش
که هر بیگانه را پنداش تی خویش
هوش مصنوعی: اگر او به نزدیکان خود مهربانی نداشته باشد، پس هر بیگانهای را چونان خویش تصور میکند.
از آن با هم یکی شد عنصر چار
که جان عدل را شد جسم در کار
هوش مصنوعی: از آنجا که چهار عنصر با هم یکی شدند، جان عدالت به شکل جسمی در آمد و به فعالیت پرداخت.
چو فارغ دل نشست از شغل شاهی
مسلم گشت بر وی کجکلاهی
هوش مصنوعی: وقتی دل از کارهای سلطنتی رهایی یافت، به طور مسلم معلوم شد که بر او crown نوعی ناپسند و کج هست.
وزیران را سپرده شغل هر کار
به قصد دلبر آمد مست دیدار
هوش مصنوعی: وزیران مسئولیتهای خود را به میل و انگیزه دلبرانهای انجام میدهند و برای دیدار او به شوق و شادابی آمدهاند.