گنجور

بخش ۱۰۴ - نشستن رام بر تخت پرّان و رخصت شدن از دریا و رفتن در شهر اَود

دلش عزم وطن کرد از سر و جان
وطن را دوست دارد اهل ایمان
ز راون بود تخت گوهرین ساز
که از افسون همی آمد به پرواز
نشسته بر سرِ آن تخت پران
پری در بر چو بلقیسِ سلیمان
دوان دیو و پری اندر عنانش
دد و دام زمین فرمان برانش
بدین شوکت روان شد تختش از جا
گذشت آنگه چو ابر از روی دریا
ز اقبالش چو دریا را خبر شد
دوان آمد به پایش، نی به سر شد
سخن از عرض حال خویش جنباند
شکایت بر زبان ماهیان خواند
ز پل چون از پل قرضم در آزار
سبک کن گردن عجزم ازین بار
چو بشنید آن جوانمرد از لبش عرض
ادای قرض او شد بر سرش فرض
ولیکن در جواب آن راست گفتار
نکو اندیشه ای کرده دگر بار
که چون آری کند ب ر پل شکستن
که باشد آن چنان دشوار بستن
که تا محشر بنای پایدارش
به عالم ماند از وی یادگارش
نبیند دیده تا زآن سان نشانش
ندارد گوش باور داستانش
نه چون گویندگان رد سؤال است
که اندر مذهب همت وبال است
برادر را به آخر داد فرمان
که نیمی از میانش ساخت ویران
وداع از شخص دریا شد دگر بار
علم زد بر هوا ابر گهر بار
دو ساعت در هوا تختش روان گشت
ز دریا و زکوه و دشت بگذشت
چو ماند از تختگاهش یکدو فرسنگ
فرود آورد تخت دانش آهنگ
به شهر اندر خبر شد مرد و زن را
که خور بیت الشرف کرده وطن را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلش عزم وطن کرد از سر و جان
وطن را دوست دارد اهل ایمان
هوش مصنوعی: دلش می‌خواهد به وطن برگردد و با تمام وجود آن را دوست دارد، چنان که اهل ایمان به وطن خود علاقه‌مند هستند.
ز راون بود تخت گوهرین ساز
که از افسون همی آمد به پرواز
هوش مصنوعی: تختی با ارزش و زیبا بساز که به خاطر جادو و افسون به ارتفاع بلند پرواز کند.
نشسته بر سرِ آن تخت پران
پری در بر چو بلقیسِ سلیمان
هوش مصنوعی: بر روی آن تخت زیبای عرش، دختری زیبا همچون بلقیس، همسر سلیمان نشسته است.
دوان دیو و پری اندر عنانش
دد و دام زمین فرمان برانش
هوش مصنوعی: یک دیو و یک پری به سرعت در حال حرکتند و زمین گناهان و موجودات وحشی تحت فرمان آن‌ها هستند.
بدین شوکت روان شد تختش از جا
گذشت آنگه چو ابر از روی دریا
هوش مصنوعی: با این عظمت، روح او چنان بر تخت سلطنت نشسته که گویا از مکان خود خارج شده است، سپس مانند ابری که از روی دریا می‌گذرد، حرکت می‌کند.
ز اقبالش چو دریا را خبر شد
دوان آمد به پایش، نی به سر شد
هوش مصنوعی: از خوش شانسی او، وقتی که دریا از حضورش آگاه شد، به سوی او دوید و به پاهایش رسید، نه به سرش.
سخن از عرض حال خویش جنباند
شکایت بر زبان ماهیان خواند
هوش مصنوعی: گفتن از وضعیت خود، باعث شد که دریا ناله‌هایش را به زبان ماهی‌ها بگوید.
ز پل چون از پل قرضم در آزار
سبک کن گردن عجزم ازین بار
هوش مصنوعی: به هنگام عبور از پل، سنگینی بار را برگردن ضعیفم سبک کن تا بتوانم راحت‌تر عبور کنم.
چو بشنید آن جوانمرد از لبش عرض
ادای قرض او شد بر سرش فرض
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد جوانمرد صدای او را شنید، متوجه شد که باید برای او بدهی‌اش را ادا کند و این وظیفه‌ای بر دوش او شد.
ولیکن در جواب آن راست گفتار
نکو اندیشه ای کرده دگر بار
هوش مصنوعی: اما در پاسخ او، حقیقتی را به زبان آورد که نشان‌دهنده‌ی تفکری دوباره و اندیشیده‌اش است.
که چون آری کند ب ر پل شکستن
که باشد آن چنان دشوار بستن
هوش مصنوعی: وقتی کسی تصمیم به انجام کاری می‌گیرد که سخت و دشوار است، باید بخوبی به عواقب و چالش‌های آن فکر کند و آمادگی لازم را داشته باشد.
که تا محشر بنای پایدارش
به عالم ماند از وی یادگارش
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، بنای ثابت و ماندگار او در دنیا باقی بماند و از او یادگاری برجا بماند.
نبیند دیده تا زآن سان نشانش
ندارد گوش باور داستانش
هوش مصنوعی: چشمی که نشانه‌ای از آن داستان نبیند، نمی‌تواند آن را بشنود و درک کند.
نه چون گویندگان رد سؤال است
که اندر مذهب همت وبال است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که صحبت کردن و بحث کردن در مورد مسائل مذهبی و پرسش‌های مرتبط با آن، می‌تواند بار سنگینی بر دوش فرد بگذارد و بهتر است در این مورد با احتیاط و احترام برخورد کرد.
برادر را به آخر داد فرمان
که نیمی از میانش ساخت ویران
هوش مصنوعی: برادر دستوری داد که نیمی از آنچه بود را ویران کند.
وداع از شخص دریا شد دگر بار
علم زد بر هوا ابر گهر بار
هوش مصنوعی: وداع با شخص، به معنای جدا شدن از اوست. در اینجا می‌توان فهمید که پس از این وداع، آسمان پر از ابرهایی شده که مانند مروارید باران می‌بارند، به این معنا که احساسات و عواطف شدید در دل هنرمند ایجاد شده است.
دو ساعت در هوا تختش روان گشت
ز دریا و زکوه و دشت بگذشت
هوش مصنوعی: دو ساعت در آسمان در حال پرواز، از دریا و کوه و دشت گذشت.
چو ماند از تختگاهش یکدو فرسنگ
فرود آورد تخت دانش آهنگ
هوش مصنوعی: وقتی که از محل سکونتش دو فرسنگ پایین‌تر بیفتد، تخت دانش را به سمت آن مکان می‌برد.
به شهر اندر خبر شد مرد و زن را
که خور بیت الشرف کرده وطن را
هوش مصنوعی: مرد و زن در شهر متوجه شدند که خورشید بهترین مکان را به عنوان وطن انتخاب کرده است.