گنجور

بخش ۱۰۳ - در آتش انداختن رام سیتا را جهت امتحان پاکی او و سلامت بر آمدن او

کشید از دل بس آهی آتش اندود
زمین پر شعله کرده چرخ پر دود
نبود از شک تاب سینه سوزی
اجازت داد بر آتش فروزی
بس آن گه گفت عاشق دلستان را
که آتش می فروزم امتحان را
نه سیمابی که گردد قائم النار
ز سیم و زر بهایش هست بسیار
کسی کو را گزند از آتش آید
بجز آتش علاج او نشاید
چو جانم سوختی ز آتش میندیش
جزای سوزش من آمده پیش
در آتش رو به آیین سیاوش
برون کن از دلت کین سیاوش
به اطمینان دل در شعله کن جای
ز آتش آبروی خود بیفزای
به صدق پاکیت شا هد همین است
به زر آتش عیار و آتشین است
گل عشقم ز شبنم روی برتاب
ز جوی شعله باید خوردنت آب
به دم فرمان بران بر جای موعود
نمودند آتش نمرود موجود
لوای شعله چون آتش برافراخت
خلیل خویش را در آتش انداخت
به بحر آتش افکند آن گهر را
نهان کرده به برگ آن گلشکر را
زده بر شعله خود را آن جگرخون
طبرزد ۲ شد هم آغوش طبر خون
به آتش در شده دانی که چون شد
درون بیرون شد و بیرون درون شد
چو یاقوتی که گیرند امتحانش
نکرده آتش سوزان زیانش
به اذن عشق کرده جانفشانی
به آتش غسل آب زندگانی
در آتش پیکر آن سرو گلفام
خیالش بود گویی در دل رام
به دوزخ گشت جا چون آن صنم را
چمن شد شعله گلزار ارم را
در آتش جلوه کرد آن تازه شمشاد
ز حسنش آتشی در آتش افتاد
تقدم یافت آتش راحت جان
که در جسم لطیفش در شد آن جان
بر آب خضر آتش جست پیشی
به کوثر شعله ثابت کرد خویشی
چو عکس ساقی اندر ساغر مل
چو از خون سیاووشان دمد گل
ز تاب روی آن خورشید رخشان
شد آتش معدن لعل بدخشان
به سایه سرو سیمین لاله پرورد
سهیل اندر عقیقستان گذر کرد
به برج آتشین شد جای ناهید ۲
تو گویی عشق کرده جگ اسمید
به گردش گشت آتش همچو گرداب
شفق را هاله بر خود ساخت مهتاب
ز رنگ و روی نور نار پوشید
ز شعله کسوت گلنار پوشید
به لعل شب چراغ گوهر افشان
فلک ز آتش نموده درج مرجان
تجلّی کرد حسن آن پری وش
تنور حسن بر موسی زد آتش
شده شعله چو میغ آتش پرستَش
سمندر چون دل پروانه مستش
به شعله داد گنج روشنایی
شد آتش خازن نور خدایی
امانت ماند نور خویش و آن گاه
در آتش همچو نور خویش در ماه
به گیتی ساخت روشن عصمت خویش
به آتش شست داغ تهمت خویش
چو مشاطه بود عشق ستمگر
ز خون غازه ۳ دهد وز شعله زیور
به عصمت بس که بود آن مه یگانه
شهادت را زمان داده زبانه
چه حیرت گرچه آتش سوز پاکست
خلیل عشق را از وی چه باکست؟
از آن آتش چراغ عصمت افروخت
چو پروانه درون حاسدان سوخت
برون آمد سلامت آن سمن بر
به رنگ لاله آتش سرخ روتر
بر آمد ز آتش آب زندگانی
کزو برد از پری در پاک جانی
جهان بر عصمت او آفرین کرد
دل عاشق فدای عقل و دین کرد
چو ماه چارده را یافت فی الحال
فرامش کرد رنج چارده سال
نشاط دل پریشانی برون تافت
تو گویی جم نگین گم شده یافت
شد آخر مدت اخراج او هم
در آمد وقت تخت و تاج او هم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشید از دل بس آهی آتش اندود
زمین پر شعله کرده چرخ پر دود
هوش مصنوعی: دل به شدت از درد و غم پر شده و آتش و شعله‌ها در زمین و آسمان بیداد می‌کند.
نبود از شک تاب سینه سوزی
اجازت داد بر آتش فروزی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت دشوار و دردهای درونی خود اشاره می‌کند. او می‌گوید که اگر دلش قادر به تحمل این دردها نبود، اجازه نمی‌داد که خود را در آتش عشق بسوزاند. یعنی وجود این درد و سوزش، او را به سوی عشق و علاقۀ عمیق می‌کشاند.
بس آن گه گفت عاشق دلستان را
که آتش می فروزم امتحان را
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که عشق به دلبر خود را بیان می‌کند، می‌گوید که در امتحان عشق، آتش عشق را روشن کرده‌ام و آماده‌ام تا این آزمایش را به خوبی پشت سر بگذارم.
نه سیمابی که گردد قائم النار
ز سیم و زر بهایش هست بسیار
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که هیچ چیزی به اندازه‌ی عشق و روح انسانی ارزشمند نیست. حتی اگر چه می‌توان با طلا و نقره ثروت زیادی به دست آورد، اما آنچه واقعاً ارزش دارد، در این دنیای مادی قابل اندازه‌گیری نیست و فراتر از مادیات است. عشق و انسانیت به مراتب از هر دارایی دیگری با ارزش‌تر است.
کسی کو را گزند از آتش آید
بجز آتش علاج او نشاید
هوش مصنوعی: کسی که از آتش آسیب می‌بیند، تنها آتش می‌تواند درمانش کند.
چو جانم سوختی ز آتش میندیش
جزای سوزش من آمده پیش
هوش مصنوعی: وقتی جانم را به خاطر عشق سوزاندی، دیگر به فکر عذاب من نباش، زیرا پاداش این سوزش من فرارسیده است.
در آتش رو به آیین سیاوش
برون کن از دلت کین سیاوش
هوش مصنوعی: در جلوی آتش، به خاطر آیین سیاوش، از دل خود کینه و دشمنی را بیرون کن.
به اطمینان دل در شعله کن جای
ز آتش آبروی خود بیفزای
هوش مصنوعی: به دل خود اطمینان بده و در آتش تلاش کن، تا اعتبار و ارزش خود را افزایش دهی.
به صدق پاکیت شا هد همین است
به زر آتش عیار و آتشین است
هوش مصنوعی: صداقت و پاکی تو خود گواهی بر این موضوع است که ارزش و کیفیت تو همچون طلا در آتش، مشخص و نمایان می‌شود.
گل عشقم ز شبنم روی برتاب
ز جوی شعله باید خوردنت آب
هوش مصنوعی: عشق من مانند گلی است که باید از شبنم آن بهره برد و برای رشد و شکوفایی به آتش جوی آبی نیاز دارد.
به دم فرمان بران بر جای موعود
نمودند آتش نمرود موجود
هوش مصنوعی: با دم آتش به فرمان بران، هیزم نمرود را آماده کردند و آتش را در مکان مقرر روشن کردند.
لوای شعله چون آتش برافراخت
خلیل خویش را در آتش انداخت
هوش مصنوعی: خلیل (ابراهیم) وقتی پرچم شعله را به اهتزاز درآورد، خود را در آتش انداخت.
به بحر آتش افکند آن گهر را
نهان کرده به برگ آن گلشکر را
هوش مصنوعی: جواهر گرانبهایی را که در دل خود پنهان کرده، به دریاچه آتش می‌افکند.
زده بر شعله خود را آن جگرخون
طبرزد ۲ شد هم آغوش طبر خون
هوش مصنوعی: آن جوان دل‌سوخته که ناراحت و غمگین است، به شدت در آتش غم خود می‌سوزد و حالا به شدت در آغوش درد و رنج رو به رو شده است.
به آتش در شده دانی که چون شد
درون بیرون شد و بیرون درون شد
هوش مصنوعی: آتش باعث می‌شود که چیزی که در درونش است به بیرون بیفتد و در عوض، آنچه در بیرون است به درونش وارد شود. این جمله به تغییرات و جابجایی‌ها در اساسی‌ترین وضعیت‌ها اشاره دارد.
چو یاقوتی که گیرند امتحانش
نکرده آتش سوزان زیانش
هوش مصنوعی: مانند یاقوتی که بدون آزمایش مورد ارزیابی قرار می‌گیرد، خطر آتش سوزان برایش وجود ندارد.
به اذن عشق کرده جانفشانی
به آتش غسل آب زندگانی
هوش مصنوعی: به واسطه عشق، جان را فدای خود کرده و مانند آتش درآورده‌ام تا زندگی را به طرز تازه‌ای تجربه کنم.
در آتش پیکر آن سرو گلفام
خیالش بود گویی در دل رام
هوش مصنوعی: در آتش، بدن آن سرو زیبا به نظر می‌رسید که گویی در دل عاشقانه‌ای آرامش دارد.
به دوزخ گشت جا چون آن صنم را
چمن شد شعله گلزار ارم را
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و جذابیت معشوقه‌اش، محیط اطرافش به مانند دوزخ شده است و گلزار به flames و شعله‌ها تبدیل شده است. در واقع، عشق و جذبه‌ی او باعث شده که تمام زیبایی‌ها به حالت خطرناک و پر التهاب درآیند.
در آتش جلوه کرد آن تازه شمشاد
ز حسنش آتشی در آتش افتاد
هوش مصنوعی: آن شمشاد تازه از زیبایی‌اش در آتش نمایان شد و با جلوه‌اش آتشی بر آتش روشن کرد.
تقدم یافت آتش راحت جان
که در جسم لطیفش در شد آن جان
هوش مصنوعی: آتش راحتی روح در جسم نازک آن نفوذ کرده و برتری پیدا کرده است.
بر آب خضر آتش جست پیشی
به کوثر شعله ثابت کرد خویشی
هوش مصنوعی: در این بیت به حرارت و شدت عشقی اشاره دارد که در شرایط مختلف و حتی در دنیاهای متفاوت، دوام و استقامت خود را حفظ می‌کند. با وجود چالش‌ها و دشواری‌ها، این عشق مانند آتش سوزان در دل جاری است و نسبت به شعلۀ خویش ثابت و پایدار می‌ماند.
چو عکس ساقی اندر ساغر مل
چو از خون سیاووشان دمد گل
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر ساقی در جام دیده می‌شود، مانند گلی است که از خون سیاووشان برمی‌خیزد.
ز تاب روی آن خورشید رخشان
شد آتش معدن لعل بدخشان
هوش مصنوعی: به خاطر درخشش و زیبایی چهره آن خورشید، آتش معدن لعل بدخشان نیز روشن و زنده شده است.
به سایه سرو سیمین لاله پرورد
سهیل اندر عقیقستان گذر کرد
هوش مصنوعی: در سایه سرو زیبای نقره‌ای، لاله‌ای در کنار ستاره سهیل، در باغی از عقیق گذر کرد.
به برج آتشین شد جای ناهید ۲
تو گویی عشق کرده جگ اسمید
هوش مصنوعی: در برج آتشین، مکانی برای ناهید فراهم شده است. به نظر می‌رسد که عشق، جگ اسمید را تحت تأثیر قرار داده است.
به گردش گشت آتش همچو گرداب
شفق را هاله بر خود ساخت مهتاب
هوش مصنوعی: آتش به دور خود چرخیده و مانند گرداب، هاله‌ای را بر روی شفق ایجاد کرده است، و ماه نیز در این میان درخشش خاصی دارد.
ز رنگ و روی نور نار پوشید
ز شعله کسوت گلنار پوشید
هوش مصنوعی: از رنگ و زیبایی نور، نمایی شبیه به آتش به خود گرفته و همچون گلی سرخ و زیبا پوشیده شده است.
به لعل شب چراغ گوهر افشان
فلک ز آتش نموده درج مرجان
هوش مصنوعی: در شب، گوهری درخشان همچون لعل، نورافشانی کرده و آسمان را با شعله‌های آتشین خود زینت بخشیده است، مثل اینکه مرجان برندیخته شده است.
تجلّی کرد حسن آن پری وش
تنور حسن بر موسی زد آتش
هوش مصنوعی: زیبایی آن پری درخشان و معجزه‌آسا ظاهر شد و وقتی که موسی (پیامبر) به آن جاذبه رسید، ناگهان آتش عشق و زیبایی در دل او شعله‌ور گشت.
شده شعله چو میغ آتش پرستَش
سمندر چون دل پروانه مستش
هوش مصنوعی: شعله آتش به اندازه‌ای سرکش و پرجنب‌وجوش شده که سمندری، مانند دل پروانه، در حال لذت و مستی به آن نزدیک می‌شود.
به شعله داد گنج روشنایی
شد آتش خازن نور خدایی
هوش مصنوعی: به آتش که شعله ور شد، گنجی از روشنی را به نمایش گذاشت و نور الهی به عنوان خزانه‌ای در آن نمایان شد.
امانت ماند نور خویش و آن گاه
در آتش همچو نور خویش در ماه
هوش مصنوعی: نور خویش به امانت باقی ماند و سپس مانند نوری که در آتش می‌درخشد، در ماه نیز درخشید.
به گیتی ساخت روشن عصمت خویش
به آتش شست داغ تهمت خویش
هوش مصنوعی: در این دنیا، به کمک عفت و پاکدامنی خود، به روشنی و درخشش رسید و با قدرت و اراده، آثار ننگ و اتهام را از میان برد.
چو مشاطه بود عشق ستمگر
ز خون غازه ۳ دهد وز شعله زیور
هوش مصنوعی: عشق مانند آرایشگری خنجر به دست است که با خون جگر زخم می‌زند و از شعله‌ی آتش زیبایی می‌آفریند.
به عصمت بس که بود آن مه یگانه
شهادت را زمان داده زبانه
هوش مصنوعی: به خاطر عصمت آن ماه یگانه، زمان شهادت را برای بیان حقیقت مشخص کرده است.
چه حیرت گرچه آتش سوز پاکست
خلیل عشق را از وی چه باکست؟
هوش مصنوعی: عجب است که آتش عشق خلیل (ابراهیم) پاک و سوزان است، اما از آن هیچ ترسی نیست.
از آن آتش چراغ عصمت افروخت
چو پروانه درون حاسدان سوخت
هوش مصنوعی: از آن آتش، روشنایی پاکی و بی‌گناهی به وجود آمد، اما همانطور که پروانه به آتش نزدیک می‌شود، حسادت‌کنندگان نیز در آتش این صفا و پاکی می‌سوزند.
برون آمد سلامت آن سمن بر
به رنگ لاله آتش سرخ روتر
هوش مصنوعی: سمن با طراوتی از دل بیرون آمد که رنگش همچون لاله‌های آتشین سرخ زیبا است.
بر آمد ز آتش آب زندگانی
کزو برد از پری در پاک جانی
هوش مصنوعی: زندگی از آتش به وجود آمده است، آبی که جان پاک را از پری پاک می‌کند و به او حیات می‌بخشد.
جهان بر عصمت او آفرین کرد
دل عاشق فدای عقل و دین کرد
هوش مصنوعی: جهان به پاکی و بی‌نظیری او افتخار می‌کند و دل عاشق، عقل و باور دینی خود را فدای عشقش کرده است.
چو ماه چارده را یافت فی الحال
فرامش کرد رنج چارده سال
هوش مصنوعی: همان‌طور که ماه شب چهاردهم پدیدار می‌شود، بلافاصله همه‌ی سختی‌ها و رنج‌های چهارد سال گذشته را فراموش می‌کند.
نشاط دل پریشانی برون تافت
تو گویی جم نگین گم شده یافت
هوش مصنوعی: دل شاد و سرزنده‌ام از پریشانی رهایی یافته است، گویی که جواهر قیمتی که گم شده بود، دوباره پیدا شده.
شد آخر مدت اخراج او هم
در آمد وقت تخت و تاج او هم
هوش مصنوعی: زمان اخراج او به پایان رسید و زمان رسیدن به قدرت و جایگاهش نیز فرا رسیده است.