بخش ۱۰ - در صفت معشوق
سخن معشوقۀ عاشق مزاج است
سخن نا دردمندان را علاج است
خزانی نیست گلزار سخن را
بهار جان پرستار این چمن را
خدا را کس به چشم خود ندیدست
ز پیغمبر سخن هرکس شنیدست
سخن گر یک قدم ماندی ز خود پس
خدا و مصطفی نشناختی کس
سخن گر نیست آب زندگانی
چرا بخشد حیات جاودانی
سخن فرق است ز انسان تا به حیوان
که باشد بی زبان حیوان ز انسان
سخن خوش حلّه است از باغ رضوان
که حور مدعا ی اوست عریان
سخن جاوید دارد در جهان نام
سخن شد توأمان با وحی و الهام
محیط عقل را آب گهر اوست
مزاج روح را طعم شکر اوست
دهد او باغ دانش را گلِ تر
عروس نغمه را او بست زیور
سخن بود آنکه با موسی به شب بود
سخن بود آنکه عیسی را به لب بود
سخن را عاشق آمد هر که مخلوق
چه حس است اینکه شدمعشوقِ معشوق
ز چندین گفتگو کاندر جهان خاست
سخن مقصود شد، باقی سخنهاست
سخن را دوست دارد دشمن و دوست
که تخم دوستی و دشمنی اوست
نماید رنگ خشم و مهربانی
به دست اوست مرگ و زندگانی
گهی گوید پیام آشنائی
گه از صد تیغ نپذیرد جدائی
گهی برّد دل از دل آن چنان پاک
که بعد از مرگ نامیزد بهم خاک
سخن بس شاخ طوبی وار دارد
که هر شاخش هزاران بار دارد
سخن شد چون معانی ختم بر هند
که طوطی و شکر خیزند در هند
مرا هم چون سخن هند است م اوا
که هم در هم صدف خیزد ز دریا
دلم را با خرد شد چون سر و کار
زبانم را سخن باشد پرستار
زمین هند گلگشت معانی
سوادش رشک آب زندگانی
بخش ۹ - در مدح نورالدین جهانگیر پادشاه: جهان نو زنده گشت از حسن تدبیربخش ۱۱ - در صفت ملک هندوستان: ز من عشق است هندستان زمین را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن معشوقۀ عاشق مزاج است
سخن نا دردمندان را علاج است
هوش مصنوعی: سخن گفتن با معشوقه برای عاشقانی که دلشان پر از عشق است، مثل دارویی برای دردمندان است. سخنان دیگران شاید برای کسانی که درد و رنجی ندارند مفید باشد، اما دل عاشق به کلام معشوقه نیازمند است.
خزانی نیست گلزار سخن را
بهار جان پرستار این چمن را
هوش مصنوعی: گوینده به این نکته اشاره میکند که در دنیای گفتگو و بیان، هیچگاه سرمای عدم توجه و کمبود جذابیت وجود ندارد، زیرا جان این میدان و زیبا نگهدار آن همیشه شاداب و پر انرژی است.
خدا را کس به چشم خود ندیدست
ز پیغمبر سخن هرکس شنیدست
هوش مصنوعی: هیچکس خدا را با چشمان خود ندیده است، اما هر کس از پیغمبر درباره او سخن شنیده است.
سخن گر یک قدم ماندی ز خود پس
خدا و مصطفی نشناختی کس
هوش مصنوعی: اگر یک قدم از خودت فراتر نروی و به درک عمیقتری نرسی، در واقع خدا و پیامبر (مصطفی) را نشناختهای.
سخن گر نیست آب زندگانی
چرا بخشد حیات جاودانی
هوش مصنوعی: اگر سخن و کلام حقیقت نداشته باشد، چگونه میتواند منبع حیات و وجود ابدی باشد؟
سخن فرق است ز انسان تا به حیوان
که باشد بی زبان حیوان ز انسان
هوش مصنوعی: سخن گفتن از ویژگیهای انسان است و حیوانات به دلیل نداشتن زبان، قادر به صحبت کردن نیستند.
سخن خوش حلّه است از باغ رضوان
که حور مدعا ی اوست عریان
هوش مصنوعی: سخن نیک مانند حلهای از باغ بهشت است که آن بهشت، پر از زیبایی و جذابیت است و آنچه در آن وجود دارد، تماماً نمایان و در دسترس است.
سخن جاوید دارد در جهان نام
سخن شد توأمان با وحی و الهام
هوش مصنوعی: در جهان، کلامی پایدار و ماندگار وجود دارد که در کنار وحی و الهام قرار میگیرد.
محیط عقل را آب گهر اوست
مزاج روح را طعم شکر اوست
هوش مصنوعی: عقل انسان مانند آبی است که از گوهرها تشکیل شده و روح او نیز طعمی شیرین و خوشمزه دارد که شبیه شکر است.
دهد او باغ دانش را گلِ تر
عروس نغمه را او بست زیور
هوش مصنوعی: او به ما باغ دانش را هدیه میدهد و همانند عروسی که زیورآلاتش را میپوشد، آواز خوشی را به نمایش میگذارد.
سخن بود آنکه با موسی به شب بود
سخن بود آنکه عیسی را به لب بود
هوش مصنوعی: کلام آن است که گفتوگوی شبانگاهی با موسی برقرار بود و همچنین عیسی به زبانی خاص با مردم سخن میگفت.
سخن را عاشق آمد هر که مخلوق
چه حس است اینکه شدمعشوقِ معشوق
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و محبت میپردازد، از زیباییهای خلقت الهام میگیرد و به عشق محبوبش، عاشق میشود.
ز چندین گفتگو کاندر جهان خاست
سخن مقصود شد، باقی سخنهاست
هوش مصنوعی: از میان همه گفتوگوهایی که در دنیای ما وجود دارد، تنها یک سخن اصلی و مقصود وجود دارد و باقی صحبتها تنها حرفهای اضافی و بیهودهاند.
سخن را دوست دارد دشمن و دوست
که تخم دوستی و دشمنی اوست
هوش مصنوعی: هر دو طرف، چه دوستان و چه دشمنان، به گفتار اهمیت میدهند زیرا این گفتار منبعی برای شکلگیری دوستی و دشمنی است.
نماید رنگ خشم و مهربانی
به دست اوست مرگ و زندگانی
هوش مصنوعی: اوست که میتواند رنگ خشم و لطف را به نمایش بگذارد؛ مرگ و زندگی در دست اوست.
گهی گوید پیام آشنائی
گه از صد تیغ نپذیرد جدائی
هوش مصنوعی: گاهی پیام دوستی و آشنایی میآید و گاهی به خاطر صد زخم و آسیب، جدایی را نمیپذیرد.
گهی برّد دل از دل آن چنان پاک
که بعد از مرگ نامیزد بهم خاک
هوش مصنوعی: گاهی دل از دلچنان پاک میشود که حتی پس از مرگ، خاک نمیتواند آن را با هم درآمیزد.
سخن بس شاخ طوبی وار دارد
که هر شاخش هزاران بار دارد
هوش مصنوعی: سخن دارای جوانب و معناهای فراوانی است، به طوری که هر جنبه آن میتواند هزاران نکته و نکتهی باریکتر داشته باشد.
سخن شد چون معانی ختم بر هند
که طوطی و شکر خیزند در هند
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از معانی به میان میآید، مانند این است که در هندوستان طوطیها و شکر به وفور یافت میشوند.
مرا هم چون سخن هند است م اوا
که هم در هم صدف خیزد ز دریا
هوش مصنوعی: من هم مانند کلامی از سوی هند هستم که از دریا بیرون میآید و در صدفی پنهان قرار میگیرد.
دلم را با خرد شد چون سر و کار
زبانم را سخن باشد پرستار
هوش مصنوعی: دل من با اندیشه شکسته شده است، زیرا وقتی که زبانم فعال میشود، سخن و گفتار من از آن مراقبت میکند.
زمین هند گلگشت معانی
سوادش رشک آب زندگانی
هوش مصنوعی: زمین هند پر از معانی و زیباییهاست و سبزی آن به قدری دلانگیز است که حتی آب زندگی را به حسرت میاندازد.