گنجور

شمارهٔ ۶ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

باز دگر باره مهر ماه در آمد
جشن فریدون آبتین به بر آمد
عمر خوش دختران رز به سر آمد
کشتنیان را سیاستی دگر آمد
دهقان در بوستان همی سحر آمد
تا ببرد جانشان به ناخن و چنگال
دخترکان سیاه زنگی‌زاده
پیش وضیع و شریف روی گشاده
مادرشان هیچگون به دایه نداده
وز در گهواره‌شان به در ننهاده
بر سر گهواره‌شان به روی فتاده
مروحهٔ سبز در دو دست همهٔ سال
دخترکان بیست بیست خفته به هر سو
پهلو بنهاده بیست بیست به پهلو
گیسو در بسته بیست بیست به گیسو
گیسوشان سبز و گیسو از سر زانو
هر یکی از ساعدین مادر و بازو
خویشتن آویخته به اکحل و قیفال
شیر دهدشان به پای، مادر آژیر
کودک دیدی کجا به پای خورد شیر؟
مادرشان سرسپید و جمله شده پیر
و ایشان پستان او گرفته به زنجیر
دهقان روزی ز در درآید شبگیر
گوید: کان دختران گربز محتال
مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد
موی سر او سپید گشت و رخش زرد
تا کی ازین گنده‌پیر، شیر توان خورد
سرد بود لامحاله هر چه بود سرد
من نه مسلمانم و نه مرد جوانمرد
گر سرتان نگسلم زدوش به کوپال
آنگه رزبانش را بخواند دهقان
دو پسر خویش را، دو پسر رزبان
هر یک داسی بیاورند یتیمان
برده به آتش درون و کرده به سوهان
حنجره و حلقشان ببرند ایشان
نادره باشد گلو بریدن اطفال!
نادره‌تر آنکه طفلکان نخروشند
خون ز گلو بر نیاورند و نجوشند
وان کشندگان سختکوش بکوشند
پس به کواره فرو نهند و بپوشند
در طمع آنکه کشته را بفروشند
اینت عجایب حدیث و اینت عجب حال
آنگه آرند کشته را به کواره
بر سر بازارکان نهند به زاره
آید بر کشتگان هزار نظاره
پره کشند و بایستند کناره
نه به قصاصش کنند خلق اشاره
نه به دیت پادشاه خواهد ازو مال
بلکه بخرند کشته را ز کشنده
گه به درشتی و گه به خواهش و خنده
ای عجبی تا بوند ایشان زنده
نایدشان مشتری تمام و بسنده
راست چو کشته شوند و زار فکنده
آیدشان مشتری و آید دلال
زود بخرندشان ز حال نگشته
هرگز که خریده بود دختر کشته!
کشته و برکشته چند روز گذشته
در کفنی هیچ کشته را ننبشته
روز دگر آنگهی به ناوه و پشته
در بن چرخشتشان بمالد حمال
باز لگد کوبشان کنند همیدون
پوست کنند از تن یکایک بیرون
به سرشان برنهند و پشت و ستیخون
سخت گران سنگی از هزار من افزون
تا برود قطره قطره از تنشان خون
پس فکند خونشان به خم در قتال
چون به خم اندر ز خشم او بخروشد
تیر زند بی‌کمان و سخت بکوشد
مرد سر خمش استوار بپوشد
تا بچگان از میان خم بنجوشد
آید هر ساعتی و پس بنیوشد
تا شنود هیچ قیل و تا شنود قال
چون بنشیند زمی معنبر جوشه
گوید کایدون نماند جای به نوشه
در فکند سرخ مل به رطل دو گوشه
روشن گردد چهار گوشهٔ گوشه
گوید کاین می مرا نگردد نوشه
تا نخورم یاد شهریار عدومال
بار خدای جهان خلیفهٔ معبود
نیکو مولود و نیک طالع مولود
گویی محمود بود بیش ز مسعود؟
نی‌نی مسعود هست بیش ز محمود
همچو سلیمان که بیش بود ز داوود
بیشتر از زال بود رستم بن زال
باش! که آن پادشه هنوز جوانست
نیمرسیده یکی هزبر دمانست
این رمهٔ گوسفند سخت کلانست
یک تنه تنها بدین حظیره شبانست
گرگ بر اطراف این حظیره روانست
گرگ بود بر لب حظیره علی حال
گرگ یکایک توان گرفت، شبان را
صبر همی‌باید این فلان و فلان را
هر که همی‌خواهد از نخست جهان را
دل بنهد کارهای صعب و گران را
هر که بجنباند این درخت کلان را
از بر او مرغکان زنند پر و بال
عاقبت کار نیک باید فردا
عاقبت کار، نیک باشد حقا
روی نهاده‌ست کار شاه به بالا
دیدهٔ ما روشنست و کار هویدا
ایزد کرده‌ست وعده با ملک ما
کش برساند به هر مراد دل امسال
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ما چین خلیفتی بنشاند
مرز خراسان به مرز روم رساند
لشگر شرق ار عراق در گذراند
باز ندارد عنان و باز نماند
تا نزند در یمن سناجق اقبال
زود شود چون بهشت گیتی ویران
بگذرد این روزگار سختی از ایران
روی به رامش نهد امیر امیران
شاد و بدو شاد این خجسته وزیران
دست به می شاه را و دل به هژیران
دیده به روی نکو و گوش به قوال
ای ملک! ایزد جهان برای تو کرده‌ست
ما همه را از پی هوای تو کرده‌ست
هر چه بکرد ای ملک سزای تو کرده‌ست
نیکوکاری که او به جای تو کرده‌ست
عالم خاک کف دو پای تو کرده‌ست
عز و جل ایزد مهیمن متعال
هر چه تو اندیشه کردی ای ملک از پیش
آنهمه ایزد ترا بداد و از آن بیش
هر چه بخواهی کنون بخواه و میندیش
کت برساند به کام و آرزوی خویش
ای ملک این ملک را تو دانی معنیش
ملک بگیر و سر خوارج بفتال
بنشین در بزم بر سریر به ایوان
خرگه برتر زن از سرادق کیوان
در کن ز آهنگ رزم خصم زمیدان
درگذر این تیر دلشکاف ز سندان
از دل گردان برآر زهره به پیکان
در سر مردم بکوب مغز، به کوپال
سال هزاران هزار شاد همی‌باش
یاد همی دارمان و یاد همی‌باش
با دهش دست و دین و داد همی‌باش
میر همی‌باش و میرزاد همی‌باش
جمله برین رسم و این نهاد همی‌باش
قدر تو هر روز و روزگار تو چون فال

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز دگر باره مهر ماه در آمد
جشن فریدون آبتین به بر آمد
هوش مصنوعی: دوباره ماه مهر فرارسیده و جشن فریدون، پسر آبتین، برپا شده است.
عمر خوش دختران رز به سر آمد
کشتنیان را سیاستی دگر آمد
هوش مصنوعی: عمر خوشی که دختران زیبا داشته‌اند به پایان رسیده است و حالا کسانی که قدرت دارند، به روش و تدبیری متفاوت روی آورده‌اند.
دهقان در بوستان همی سحر آمد
تا ببرد جانشان به ناخن و چنگال
هوش مصنوعی: دهقان در صبح زود به باغ آمد تا با دقت و مهارت خود میوه‌ها را بچیند و از آنها بهره‌برداری کند.
دخترکان سیاه زنگی‌زاده
پیش وضیع و شریف روی گشاده
هوش مصنوعی: دختران زیبا و جذاب با خنده و رویی باز در حضور مردی با شخصیت و معتبر قرار گرفته‌اند.
مادرشان هیچگون به دایه نداده
وز در گهواره‌شان به در ننهاده
هوش مصنوعی: مادرشان هیچ چیز به دایه سپرده و آنها را از گهواره بیرون نیاورده است.
بر سر گهواره‌شان به روی فتاده
مروحهٔ سبز در دو دست همهٔ سال
هوش مصنوعی: بر روی گهواره‌هایشان، پارچه‌ای سبز با نرمی و لطافت آویزان است که در تمام طول سال در دستانشان قرار دارد.
دخترکان بیست بیست خفته به هر سو
پهلو بنهاده بیست بیست به پهلو
هوش مصنوعی: دختران جوان با زیبایی خاصی در حال خوابیده‌اند و در اطراف، دراز کشیده و به سمت پهلو خوابیده‌اند.
گیسو در بسته بیست بیست به گیسو
گیسوشان سبز و گیسو از سر زانو
هوش مصنوعی: موهای بلند و بسته‌اش به زیبایی و طراوت خاصی جلوه‌گری می‌کند و همچون سبزی و تازگی طبیعت، انحنای زیبای موهایش از ابتدای سر تا زانو را می‌سازد.
هر یکی از ساعدین مادر و بازو
خویشتن آویخته به اکحل و قیفال
هوش مصنوعی: هر کدام از بازوهای مادر و خودم به دست‌بند و زنجیرآویخته شده است.
شیر دهدشان به پای، مادر آژیر
کودک دیدی کجا به پای خورد شیر؟
هوش مصنوعی: شیر به پای بچه‌ها می‌ریزد، مادر مثل آژیر صدا می‌زند. آیا دیدی که کودک کجا به پایش شیر خورده است؟
مادرشان سرسپید و جمله شده پیر
و ایشان پستان او گرفته به زنجیر
هوش مصنوعی: مادرشان موهای سپید دارد و همه پیر شده‌اند، در حالی که آن‌ها همچنان به او وابسته‌اند و مثل بچه‌ها به او چسبیده‌اند.
دهقان روزی ز در درآید شبگیر
گوید: کان دختران گربز محتال
هوش مصنوعی: یک کشاورز روزی از خانه خارج می‌شود و در انتهای روز به دختران زیبا اشاره می‌کند که به زیبایی و فریبندگی شبیه‌اند.
مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد
موی سر او سپید گشت و رخش زرد
هوش مصنوعی: مادرتان به سن کهنسالی رسید و قامتش خمیده شد. موهایش سفید گردید و زندگی بر چهره‌اش خستگی و رنگ زردی نشاند.
تا کی ازین گنده‌پیر، شیر توان خورد
سرد بود لامحاله هر چه بود سرد
هوش مصنوعی: چقدر باید از این پیر درشت‌هیکل شیر قوی بگیرم؟ حتماً هر چیزی که دارم سرد و بی‌طراوت است.
من نه مسلمانم و نه مرد جوانمرد
گر سرتان نگسلم زدوش به کوپال
هوش مصنوعی: من نه مسلمان هستم و نه فردی از مردان باوجدان، اگر سر کسی را از بدن جدا کنم، آن را مثل گلابی می‌دانم.
آنگه رزبانش را بخواند دهقان
دو پسر خویش را، دو پسر رزبان
هوش مصنوعی: سپس دهقان دو پسرش را نزد خود طلبید و آن‌ها را به زبان آورد.
هر یک داسی بیاورند یتیمان
برده به آتش درون و کرده به سوهان
هوش مصنوعی: هر کسی دسیسه‌ای برای یتیمان می‌آورد و آنها را به آتش می‌کشند و زخم و درد به آنها تحمیل می‌کنند.
حنجره و حلقشان ببرند ایشان
نادره باشد گلو بریدن اطفال!
هوش مصنوعی: اگر حنجره و گلوی آن‌ها را ببرند، این بی‌نظیر است که فرزندان را سر ببرند!
نادره‌تر آنکه طفلکان نخروشند
خون ز گلو بر نیاورند و نجوشند
هوش مصنوعی: باید بدانیم که بسیار نادر است که بچه‌ها بدون سر و صدا و بدون اشک و خون در گلو، به آرامی از چیزی رنج برند و به هیچ واکنشی نشان ندهند.
وان کشندگان سختکوش بکوشند
پس به کواره فرو نهند و بپوشند
هوش مصنوعی: افرادی که با تلاش فراوان به دنبال هدف خود هستند، پس از رسیدن به آن، به طور معمول آن را در خفا نگه می‌دارند و به دیگران نشان نمی‌دهند.
در طمع آنکه کشته را بفروشند
اینت عجایب حدیث و اینت عجب حال
هوش مصنوعی: در انتظار فروش جسدی هستیم که خود به ناحق کشته شده است، همین موضوع نشان‌دهنده عجایب و شگفتی‌های زندگی است.
آنگه آرند کشته را به کواره
بر سر بازارکان نهند به زاره
هوش مصنوعی: پس از آن، کشته را بر روی یک سکو در وسط بازار قرار می‌دهند تا همه ببینند.
آید بر کشتگان هزار نظاره
پره کشند و بایستند کناره
هوش مصنوعی: هزاران نفر به سوی کشتگان می‌آیند، نگاه می‌کنند و در کنار آن‌ها می‌ایستند.
نه به قصاصش کنند خلق اشاره
نه به دیت پادشاه خواهد ازو مال
هوش مصنوعی: نه مردم به انتقام او اشاره‌ای می‌کنند و نه پادشاه مالی از او می‌خواهد.
بلکه بخرند کشته را ز کشنده
گه به درشتی و گه به خواهش و خنده
هوش مصنوعی: مردم گاهی با رفتارهای خشن و گاهی با نرمی و محبت، از کسی که به او آسیب رسانده، طلب عذر و بخشش می‌کنند.
ای عجبی تا بوند ایشان زنده
نایدشان مشتری تمام و بسنده
هوش مصنوعی: به چه شگفتی! تا زمانی که آنها زنده‌اند، مشتری کامل و کافی برایشان نخواهد بود.
راست چو کشته شوند و زار فکنده
آیدشان مشتری و آید دلال
هوش مصنوعی: وقتی کسی به شدت آسیب دیده و بی‌دفاع است، فردی برای کمک و حمایت به سوی او می‌آید.
زود بخرندشان ز حال نگشته
هرگز که خریده بود دختر کشته!
هوش مصنوعی: باید سریع آن‌ها را بخرند، چون هنوز از حال نرفته‌اند و کسی قبلاً آن دختر را خریده بود که کشته شده است!
کشته و برکشته چند روز گذشته
در کفنی هیچ کشته را ننبشته
هوش مصنوعی: چند روزی از مرگ و مراسم سوگواری گذشته، اما در این کفن هیچ نشانی از کشته‌گان نیست.
روز دگر آنگهی به ناوه و پشته
در بن چرخشتشان بمالد حمال
هوش مصنوعی: در روز بعد، زمانی که بارکش به دوش خود بارها را از زیر چرخ‌ها عبور می‌دهد و با زحمت آنها را به جلو می‌برد.
باز لگد کوبشان کنند همیدون
پوست کنند از تن یکایک بیرون
هوش مصنوعی: باز به آنها لگد می‌زنند و پوست هر یک را از بدنشان جدا می‌کنند.
به سرشان برنهند و پشت و ستیخون
سخت گران سنگی از هزار من افزون
هوش مصنوعی: بر سر آن‌ها سنگین‌ترین بارها را می‌گذارند و پشت و کمرشان را تحت فشار سنگینی بیش از هزار من (واحد وزنی) قرار می‌دهند.
تا برود قطره قطره از تنشان خون
پس فکند خونشان به خم در قتال
هوش مصنوعی: خون آنها به تدریج از بدنشان خارج می‌شود و در میدان جنگ به شکل خونریزی درمی‌آید.
چون به خم اندر ز خشم او بخروشد
تیر زند بی‌کمان و سخت بکوشد
هوش مصنوعی: زمانی که خشم او در دلش جمع شود، مانند تیری که بدون کمان پرتاب می‌شود، به شدت عمل می‌کند و با تمام توان خود تلاش می‌کند.
مرد سر خمش استوار بپوشد
تا بچگان از میان خم بنجوشد
هوش مصنوعی: مرد با اعتماد به نفس و با احتیاط رفتار می‌کند تا بتواند به کودکانی که در حال رشد و تلاش هستند، کمک کند و آنها را به سمت موفقیت هدایت نماید.
آید هر ساعتی و پس بنیوشد
تا شنود هیچ قیل و تا شنود قال
هوش مصنوعی: هر لحظه می‌آید و پس از آن گوش می‌سپارد تا چیزی از گفت‌وگوها را بشنود.
چون بنشیند زمی معنبر جوشه
گوید کایدون نماند جای به نوشه
هوش مصنوعی: وقتی که زمین آرام می‌گیرد و به حالت سکون درمی‌آید، پدیده‌های طبیعی و تغییرات به سرعت به وجود می‌آیند و جایی برای آرامش باقی نمی‌ماند.
در فکند سرخ مل به رطل دو گوشه
روشن گردد چهار گوشهٔ گوشه
هوش مصنوعی: وقتی که سرخ‌ملی در افکنده شود، دو طرف روشن می‌شود و گوشه‌های دیگر هم روشن می‌گردند.
گوید کاین می مرا نگردد نوشه
تا نخورم یاد شهریار عدومال
هوش مصنوعی: می‌گوید که این شراب برای من خوشایند نیست تا زمانی که یاد پادشاهی را فراموش نکنم.
بار خدای جهان خلیفهٔ معبود
نیکو مولود و نیک طالع مولود
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی می‌پردازد که از جانب خداوند به عنوان نماینده و جانشین او در زمین انتخاب شده است. این شخص با ویژگی‌های مثبت و خوش‌یمنی به دنیا آمده و به نوعی تجلی خوبی‌ها و نیکی‌هاست.
گویی محمود بود بیش ز مسعود؟
نی‌نی مسعود هست بیش ز محمود
هوش مصنوعی: آیا محمود از مسعود برتر بود؟ نه، مسعود برتری بیشتری نسبت به محمود دارد.
همچو سلیمان که بیش بود ز داوود
بیشتر از زال بود رستم بن زال
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه سلیمان از داوود برتر بود و رستم که فرزند زال است، از او بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. به عبارتی، برخی شخصیت‌ها در تاریخ و افسانه‌ها ویژگی‌ها و مقام‌هایی دارند که حتی از نسل‌های قبل‌تر خود نیز بیشتر است.
باش! که آن پادشه هنوز جوانست
نیمرسیده یکی هزبر دمانست
هوش مصنوعی: بمان! چرا که آن پادشاه هنوز جوان است و زمانی نرسیده که او بزرگ شود.
این رمهٔ گوسفند سخت کلانست
یک تنه تنها بدین حظیره شبانست
هوش مصنوعی: این گلهٔ بزرگ گوسفند، به‌طور کلی تنها و بدون همراهی است و در این مکان، فقط یک چوپان به تنهایی مسئول نگهداری آن‌هاست.
گرگ بر اطراف این حظیره روانست
گرگ بود بر لب حظیره علی حال
هوش مصنوعی: گرگ‌ها در اطراف این مکان حضور دارند و بر لب این مکان نیز نشانه‌هایی از وجود گرگ‌ها وجود دارد.
گرگ یکایک توان گرفت، شبان را
صبر همی‌باید این فلان و فلان را
هوش مصنوعی: اگر گرگ‌ها به‌تنهایی بتوانند شکار کنند، شبان باید صبر و حوصله داشته باشد تا با این وضعیت کنار بیاید.
هر که همی‌خواهد از نخست جهان را
دل بنهد کارهای صعب و گران را
هوش مصنوعی: هر کس که می‌خواهد از آغاز، دل خود را به دنیا بسپارد، باید با کارهای سخت و دشوار دست و پنجه نرم کند.
هر که بجنباند این درخت کلان را
از بر او مرغکان زنند پر و بال
هوش مصنوعی: هر کسی که سعی کند این درخت بزرگ را به حرکت درآورد، پر و بال پرنده‌ها از او می‌افتد.
عاقبت کار نیک باید فردا
عاقبت کار، نیک باشد حقا
هوش مصنوعی: در نهایت، نتیجه کارهای خوب باید در آینده خوب باشد. این حقیقتی است که نباید نادیده گرفت.
روی نهاده‌ست کار شاه به بالا
دیدهٔ ما روشنست و کار هویدا
هوش مصنوعی: کار شاه به اوج خود رسیده و ما با دیدی روشن، وضعیت و تلاش‌های او را به وضوح می‌بینیم.
ایزد کرده‌ست وعده با ملک ما
کش برساند به هر مراد دل امسال
هوش مصنوعی: خداوند به پادشاه ما وعده داده که امسال آرزوهای دل‌های ما را برآورده کند.
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ما چین خلیفتی بنشاند
هوش مصنوعی: تمامی سرزمین‌ها و حکومت‌ها به سوی ما می‌آیند و در دروازه ما، خلیفه‌ای را نشاندند.
مرز خراسان به مرز روم رساند
لشگر شرق ار عراق در گذراند
هوش مصنوعی: لشکریان شرق، سرزمین خراسان را به مرز روم رساندند و از سرزمین عراق عبور کردند.
باز ندارد عنان و باز نماند
تا نزند در یمن سناجق اقبال
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که دیگر او را متوقف نخواهند کرد و هیچ چیزی مانع او نخواهد شد تا به سوی موفقیت و خوشبختی حرکت کند.
زود شود چون بهشت گیتی ویران
بگذرد این روزگار سختی از ایران
هوش مصنوعی: زمان به سرعت می‌گذرد و بهشت زمین ویران خواهد شد. روزهای سختی که بر ایران می‌گذرد نیز سپری خواهد شد.
روی به رامش نهد امیر امیران
شاد و بدو شاد این خجسته وزیران
هوش مصنوعی: امیر بزرگ به خوشی و آرامش رو می‌آورد و این شادی شامل حال وزیران خوشبخت او نیز می‌گردد.
دست به می شاه را و دل به هژیران
دیده به روی نکو و گوش به قوال
هوش مصنوعی: دست به مینگر و دل به عشق هژیران بسپار، چشمت به چهره زیبای حق است و گوشت به صدای قوال.
ای ملک! ایزد جهان برای تو کرده‌ست
ما همه را از پی هوای تو کرده‌ست
هوش مصنوعی: ای فرشته بزرگ، خالق جهان به خاطر تو این عالم را آفریده و همه ما را به خاطر خواسته‌ها و آرزوهای تو خلق کرده است.
هر چه بکرد ای ملک سزای تو کرده‌ست
نیکوکاری که او به جای تو کرده‌ست
هوش مصنوعی: هر کاری که تو انجام داده‌ای، نتیجه‌اش بر عهده‌ات است و نیکوکاری‌هایی که دیگران به جای تو انجام داده‌اند، به حساب آنها و خوبی‌هایشان می‌آید.
عالم خاک کف دو پای تو کرده‌ست
عز و جل ایزد مهیمن متعال
هوش مصنوعی: دنیا و همه آنچه در آن است به احترام و عظمت تو، ای خداوند بزرگ و بلندمرتبه، به زیر پای تو قرار گرفته است.
هر چه تو اندیشه کردی ای ملک از پیش
آنهمه ایزد ترا بداد و از آن بیش
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو در ذهن خود تصور کردی، ای پادشاه، از قبل خداوند به تو داده و حتی بیشتر از آن.
هر چه بخواهی کنون بخواه و میندیش
کت برساند به کام و آرزوی خویش
هوش مصنوعی: هر چه که می‌خواهی، اکنون بخواه و نگران این نباش که آیا به آرزوهایت می‌رسی یا نه.
ای ملک این ملک را تو دانی معنیش
ملک بگیر و سر خوارج بفتال
هوش مصنوعی: ای فرمانروا، تو به خوبی می‌دانی که این سرزمین چه معنایی دارد. حال که در دست توست، پس با قاطعیت با دشمنان سرسخت آن برخورد کن.
بنشین در بزم بر سریر به ایوان
خرگه برتر زن از سرادق کیوان
هوش مصنوعی: در مجلس بنشین و بر throne (سریر) خود در فضایی باشکوه قرار بگیر؛ برتری خود را بر همه چیز به نمایش بگذار.
در کن ز آهنگ رزم خصم زمیدان
درگذر این تیر دلشکاف ز سندان
هوش مصنوعی: از میدان جنگ دور شو و به آهنگ جنگ دشمن نزدیک نشو، زیرا این تیر که دل را می‌شکافد، به سختی و قاطعیت شلیک می‌شود.
از دل گردان برآر زهره به پیکان
در سر مردم بکوب مغز، به کوپال
هوش مصنوعی: از دلو دل بی‌تابی را در آسمان به افراز، زیبایی و شادی را به زندگی مردم بیاور و به حیات و ذهن آن‌ها نشاط و انگیزه ببخش.
سال هزاران هزار شاد همی‌باش
یاد همی دارمان و یاد همی‌باش
هوش مصنوعی: برای سال‌های بسیار زیادی شاد زندگی کن و همیشه به یاد ما باش و ما را در خاطر داشته باش.
با دهش دست و دین و داد همی‌باش
میر همی‌باش و میرزاد همی‌باش
هوش مصنوعی: با بخشندگی، نیکوکاری و عدالت خود را بیاموز و در مقام رهبری و بزرگ‌مردی قرار بگیر.
جمله برین رسم و این نهاد همی‌باش
قدر تو هر روز و روزگار تو چون فال
هوش مصنوعی: تمامی رویدادها و حوادث مطابق با سرنوشتی است که برای تو تعیین شده و ارزش تو هر روز و در هر زمانی مانند یک نشانه یا فال قابل درک است.

حاشیه ها

1387/09/21 14:11
شهرام آقایی پور

این همان شعری است که احمدقوام(جناب اشرف)با تغییری در بیت دوم خطابه ی معروف خودرا درتاریخ30 تیرماه1331شروع کرد.کشتیبان را سیاستی دگر آمد.....

1400/04/19 06:07
جهن یزداد

کواره سبدی است که انرا در فارس لوده میگویند پیوند به وبگاه بیرونی