گنجور

شمارهٔ ۴ - مسمط چهارم

بوستانبانا امروز به بستان بده‌ای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شده‌ای؟
آستین برزده‌ای دست به گل برزده‌ای؟
غنچه‌ای چند ازو تازه و تر بر چده‌ای؟
دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
باز گرد اکنون و آهستگشان بر سر و روی
آبکی خرد بزن خاک لب جوی بروی
جامه‌ای بفکن و برگرد به پیرامن جوی
هر کجا تازه گلی یابی از مهرببوی
هر کجا یابی ازین تازه بنفشهٔ خودروی
همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
که زدینار در آویخت کسی چند پری
هرچه بشکفته بود پاک بکن باک مدار
گذری گیر از آن پس به سوی لاله‌ستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیه‌دان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
میل آن غالیه پرغالیهٔ غالیه‌دان
زین نشان هر چه بیابی به من آور یکبار
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
جامهایی که بود پاکتر از مروارید
چون بدخشی کن و پیش آر وفرو نه به قطار
به رکوع آر صراحی را در قبلهٔ جام
چون فرو ناله شود، باز درآور به قیام
از سجودش به تشهد بر و آنگه به سلام
زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام
این نماز از در خاصست، میاموز به عام
عام نشناسد این سیرت و آیین کبار
مطربا گر تو بخواهی که میت نوش کنم
به همه وجهت سامع شوم و گوش کنم
شادی و خوشی، امروز به از دوش کنم
بچمم، دست زنم، نعره و اخروش کنم
غم بیهودهٔ ایام فراموش کنم
به سوی پنجه بر آن پنج و سه را سوی چهار
بربط تو چو یکی کودکک محتشمست
سر ما زان سبب آنجاست که او را قدمست
کودکست او، ز چه معنی را پشتش به خمست
رودگانیش چرا نیز برون شکمست
زان همی‌نالد کز درد شکم با الم است
سر او نه به کنار و شکمش نرم بخار
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دل‌انگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
گوش مالیدن و زخم ار چه مکافات خطاست
بی‌خطا گوش بمالش، بزنش چوب هزار
تا هزارآوا از سرو برآرد آواز
گوید: او را مزن ای باربد رودنواز
که به زاری وی و زخم تو شد از هم باز
عابدان را همه در صومعه پیوند نماز
تو بدو گوی که ای بلبل خوشگوی میاز
که مرا در دل عشقیست بدین نالهٔ زار
خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته‌ست
آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته‌ست
دشت مانندهٔ دیبای منقش گشته‌ست
لاله بر طرف چمن چون گه آتش گشته‌ست
مرغ در باغ چو معشوقهٔ سرکش گشته‌ست
که ملک را سزد ار وی که دهد جام عقار
ملک عادل، خورشید زمین، تاج زمان
بوالاسد، حارث منصور امیر جیلان
آنکه، چون او ننموده‌ست شهی چرخ کیان
هر چه از کاف و ز نون ایدر کرده‌ست عیان
از بدیها که نکرده‌ست ، ورا عقل ضمان
دین گرفته‌ست ازو زین شرف و دوده فخار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوستانبانا امروز به بستان بده‌ای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شده‌ای؟
هوش مصنوعی: آیا امروز باغبان به بستان می‌روی؟ زیر آن درخت گل مانند عماری سبز شده‌ای؟
آستین برزده‌ای دست به گل برزده‌ای؟
غنچه‌ای چند ازو تازه و تر بر چده‌ای؟
هوش مصنوعی: آستین را بالا زده‌ای و به گل می‌رسی؟ چند غنچه تازه و تر از آن چیده‌ای؟
دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
هوش مصنوعی: آیا گروه‌ها به خاطر شادی ما جمع شده‌اند؟ تا ما را از دل‌انگیزی بهار آگاه کنند؟
باز گرد اکنون و آهستگشان بر سر و روی
آبکی خرد بزن خاک لب جوی بروی
هوش مصنوعی: بیا به حال و هوای گذشته برگردیم و آرام آرام بر روی آب‌های کم‌عمق نظری بیفکنیم. خاک کنار جوی را نیز بر روی آب بپاشیم.
جامه‌ای بفکن و برگرد به پیرامن جوی
هر کجا تازه گلی یابی از مهرببوی
هوش مصنوعی: لباسی را کنار بگذار و به دور بر جوی آب برو، هر جا که بوی تازه گل را حس کردی، به آنجا برو.
هر کجا یابی ازین تازه بنفشهٔ خودروی
همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر
هوش مصنوعی: هر جا که از این بنفشه‌های تازه پیدا کردی، همه را جمع کن و به من بیاور.
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
هوش مصنوعی: وقتی که به طور زیادی از گل‌های بنفشهٔ طبری استفاده کردی، دوباره به باغ برگرد مانند کبک دری.
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلپذیری نرگس اشاره دارد و می‌گوید که وقتی به چشم تو نگاه می‌کند، آنقدر زیبا و دلربا به نظر می‌رسد که انسان را مجذوب خود می‌کند. نرگس خوشبو نماد جذابیت و زیبایی است و این احساس دلنشین زمانی بیشتر می‌شود که کسی به چشمان دیگری نگاه می‌کند.
که زدینار در آویخت کسی چند پری
هرچه بشکفته بود پاک بکن باک مدار
هوش مصنوعی: کسی به شما اشاره کرده که در گردنبند یا زینت‌آلات خود سنگ قیمتی دارد. هر چه زیبا و شگفت‌آور است، از آن آزاد کن و نگران نباش.
گذری گیر از آن پس به سوی لاله‌ستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هوش مصنوعی: به سوی باغ لاله‌ها برو و ببین که پرنده‌ها چه زیبایی‌هایی دارند؛ همه آن‌ها در حال استراحت و خوشی هستند.
هریکی همچو یکی جام دروغالیه‌دان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
هوش مصنوعی: هر کس مانند یک جام، پر از دروغ و نیرنگ است و دانش او هیچ میلی به کانون حقیقت ندارد.
میل آن غالیه پرغالیهٔ غالیه‌دان
زین نشان هر چه بیابی به من آور یکبار
هوش مصنوعی: میل آن خوشبو و عطر دلنواز را از این نشانه بگیر و هر چیزی که پیدا کردی، یکبار به من بیاور.
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
هوش مصنوعی: ای شراب، به جایی برو که شرابخانه است و در آن را باز کن و به سمت آن جایی که شراب ناب (نبید) است، برو.
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
هوش مصنوعی: بر سرتاسر وجود او نگاهی بینداز و آن تاج زیبای او را به چالش بکش، تا از آن مشخص شود که نور ماه و خورشید از او سرچشمه می‌گیرد.
جامهایی که بود پاکتر از مروارید
چون بدخشی کن و پیش آر وفرو نه به قطار
هوش مصنوعی: کاسه‌هایی که از مروارید خالص‌ترند، وقتی چیزی از آن به زمین می‌افتد، آن را جمع کن و به جلو بیاور.
به رکوع آر صراحی را در قبلهٔ جام
چون فرو ناله شود، باز درآور به قیام
هوش مصنوعی: به راحتی می‌توان گفت که وقتی جام شراب در حالت رکوع قرار می‌گیرد، یعنی هنگام نوشیدن به سمت قبله، باید آن را به حالت ایستاده درآوری تا وقتی که ناله‌ی شراب به وجود آمد، دوباره بلند شود.
از سجودش به تشهد بر و آنگه به سلام
زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام
هوش مصنوعی: از عبادتش شروع می‌کند و سپس به حالت تشهد می‌نشیند و بعد از آن سلام می‌دهد. این سلام و درود او به تو و بر جمع نیکان می‌رسد.
این نماز از در خاصست، میاموز به عام
عام نشناسد این سیرت و آیین کبار
هوش مصنوعی: این نماز ویژه‌ای است که فقط در محضر خاصی قابل درک است و به عموم افراد نمی‌آموزد. مردم عادی درک درستی از این سیرت و روش بزرگوارانه ندارند.
مطربا گر تو بخواهی که میت نوش کنم
به همه وجهت سامع شوم و گوش کنم
هوش مصنوعی: ای مطرب، اگر تو بخواهی که من به یاد مرده‌ای شراب بنوشم، هر طور که باشد، من به تو گوش می‌دهم و سرم را به سوی تو می‌چرخانم.
شادی و خوشی، امروز به از دوش کنم
بچمم، دست زنم، نعره و اخروش کنم
هوش مصنوعی: امروز می‌خواهم از بار غم و اندوه خود کوچک‌تر کنم و با شادی و سرور، با صدای بلند و نعره خوشحالی‌ام را ابراز کنم.
غم بیهودهٔ ایام فراموش کنم
به سوی پنجه بر آن پنج و سه را سوی چهار
هوش مصنوعی: غم های بیهودهٔ روزگار را کنار بگذارم و به سمت پنج و سه بروم و به چهار برسم.
بربط تو چو یکی کودکک محتشمست
سر ما زان سبب آنجاست که او را قدمست
هوش مصنوعی: عزیزم، ساز تو مانند یک کودک محترم و مودب است. سر ما به خاطر این است که او به خوبی می‌تواند بر روی پاهای خود ایستاده و حرکت کند.
کودکست او، ز چه معنی را پشتش به خمست
رودگانیش چرا نیز برون شکمست
هوش مصنوعی: کودک او به چه معنی است که در حالتی خوابیده، لبه‌ی دامن مادرش را گرفته و همراه او حرکت می‌کند؟ چرا این وضعیت از شکم او بیرون نمی‌آید؟
زان همی‌نالد کز درد شکم با الم است
سر او نه به کنار و شکمش نرم بخار
هوش مصنوعی: از درد شکم می‌نالد و نمی‌تواند آرام بگیرد؛ سرش در کنار نیست و شکمش نرم و مثل بخار است.
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دل‌انگیز سخن باید خواست
هوش مصنوعی: اگر کسی صحبت کند، حرف‌های او باید راست و درست باشد، و از او باید سخن شیرین و دل‌نشین خواست.
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
هوش مصنوعی: از آن سخنانی که به ذائقه و خواسته تو نزدیک است، به دقت و با احتیاط گوش بده همانطور که شایسته است.
گوش مالیدن و زخم ار چه مکافات خطاست
بی‌خطا گوش بمالش، بزنش چوب هزار
هوش مصنوعی: اگرچه زخم زدن و گوش مالیدن ممکن است عواقب بدی داشته باشد، اما بهتر است بی‌هیچ تردیدی گوش را بچرخانی و او را با شدت تنبیه کنی.
تا هزارآوا از سرو برآرد آواز
گوید: او را مزن ای باربد رودنواز
هوش مصنوعی: تا زمانی که هزار آوا از درخت سرو برخیزد و آواز بخواند، ای باربد رودنواز، او را نزن.
که به زاری وی و زخم تو شد از هم باز
عابدان را همه در صومعه پیوند نماز
هوش مصنوعی: عابدان با دیدن درد و رنج او و زخم تو از هم جدا شدند و همه در صومعه به نماز و پرستش مشغول شدند.
تو بدو گوی که ای بلبل خوشگوی میاز
که مرا در دل عشقیست بدین نالهٔ زار
هوش مصنوعی: ای بلبل شیرین‌زبان، به تو می‌گویم که بی‌خود نسوزانم، زیرا در دل من عشق عمیقی وجود دارد که به خاطر آن ناله می‌زنم.
خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته‌ست
آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته‌ست
هوش مصنوعی: به ویژه در فصل بهار که جهان زیبا و شاداب شده است، آسمان رنگین و چهره زمین تحت تأثیر ابرها قرار گرفته است.
دشت مانندهٔ دیبای منقش گشته‌ست
لاله بر طرف چمن چون گه آتش گشته‌ست
هوش مصنوعی: دشت مانند پارچه‌ای زیبا و نقش‌دار شده است و لاله‌ها در کنار چمن مانند شعله‌های آتش درخشیده‌اند.
مرغ در باغ چو معشوقهٔ سرکش گشته‌ست
که ملک را سزد ار وی که دهد جام عقار
هوش مصنوعی: پرنده در باغ همچون معشوقه‌ای سرکش شده است که اگر کسی به او جامی از نوشیدنی مخصوص بدهد، واقعا شایسته آن است.
ملک عادل، خورشید زمین، تاج زمان
بوالاسد، حارث منصور امیر جیلان
هوش مصنوعی: امیر جیلان، که به عنوان یک حاکم عادل شناخته می‌شود، همچون خورشیدی در زمین می‌درخشد و نماد زمان و حکمرانی است.
آنکه، چون او ننموده‌ست شهی چرخ کیان
هر چه از کاف و ز نون ایدر کرده‌ست عیان
هوش مصنوعی: هیچ کسی مانند او وجود ندارد؛ اوست که مثل هیچ پادشاهی در عالم هستی نیست. هر چه از کاف و نون به او نسبت داده شده، آشکار و نمایان است.
از بدیها که نکرده‌ست ، ورا عقل ضمان
دین گرفته‌ست ازو زین شرف و دوده فخار
هوش مصنوعی: او به خاطر نیکی‌ها و اعمال خوبش، از سوی عقل و خرد، اعتبار و ارزش بالایی کسب کرده است و به همین دلیل در خاندان و نسل خود نیز افتخار دارد.

حاشیه ها

1396/04/08 11:07
پروین رنجپور

بسیار قشنکه واز منوچهری سوای خیزید و خز ارید که در دبیرستان یاد گرفته بودم شعری نخوانده بودم .زبان شعر به پارسی نزدیکتر است؟
با سپاس فراوان...
پس از حافظ وخیام و مولوی به گلستان شعر و ادب پارسی منوچهری را هم باید بخاطر داشت .
بدیهی است اموزش شعرا و بزرگداشت انها کاری است که فراموش شده است ومردم دچار روزمرگی اند تا لذت بردن از خواندن شعر...
باز هم قدر دان کار پر ارزش شما هستم.

1403/03/17 00:06
جهن یزداد

 

مطربا گر تو بخواهی که میت نوش کنم

به همه وجهت سامع شوم و گوش کنم

شادی و خوشی، امروز به از دوش کنم

بچمم، دست زنم، نعره و اخروش کنم

غم بیهودهٔ ایام فراموش کنم

به سوی پنجه بر آن پنج و سه را سوی چهار

بربط تو چو یکی کودکک محتشمست

سر ما زان سبب آنجاست که او را قدمست

کودکست او، ز چه معنی را پشتش به خمست

رودگانیش چرا نیز برون شکمست

زان همی‌نالد کز درد شکم با الم است

سر او نه به کنار و شکمش نرم بخار