گنجور

شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی، نغز و دل‌انگیز و دل‌افروز
ور نیست ترا بشنو و از مرغ بیاموز
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز
بر قافیهٔ خوب همی‌خواند اشعار
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
طوطی بچگان را سلب سبز بریدند
شلوارک با پایچه‌های طبریوار
کبکان بی‌آزار که بر کوه بلندند
بی‌قهقهه یک بار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو از این نیمه ، بدان نیمه بگردند
هر ساعتکی سینه به منقار برندند
چون جزع پر سینه و چون بسد منقار
شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند
گوییکه سحرگاه همی خواب گزارند
ماه سه شبه از بر گردن بنگارند
از غالیه، بی‌آنکه همی غالیه دارند
صدبار به روزی در، پرها بشمارند
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار
چون آهوکان سم بنهند و بگرازند
گویی که همه مهرهٔ نرد شبه بازند
آن گردن مخروط هر آنگه که بیازند
دو گوشهٔ شیزین کمانی بطرازند
چون گردن سیمین طرازی بفرازند
بر فرق سر و تیر بر از شیز به دیدار
هر ساعتکی بط سخنی چند بگوید
در آب جهد جامه دگر بار بشوید
در آب کند گردن و در آب بروید
گوییکه همی چیزی در آب بجوید
چون سینه بجنباند و یک لخت بپوید
از هر سر پرش بجهد لؤلؤ شهوار
دراج کند گرد گیازار تکاپوی
از غالیه عجمی بزده بر سر هر موی
هزمان بکند بانگ نمازی به لب جوی
در سجده رود خیری با لالهٔ خودروی
تا سرخ کند گردن، تا سبز کند روی
سرخی نه به شنگرفش و سبزی نه به زنگار
باد از سمنستان به تک آمد به طلایه
تا حرب کند با سپه ابر نفایه
ابر از طرف کوه برآمد دو سه پایه
ازشرم به رخساره فروهشته وقایه
آورد لی به جوال و به عبایه
از ساحل دریا چو حمالان به کتفسار
چون باد بدو درنگرد دلش بسوزد
با کینهٔ دیرینه ازو کینه نتوزد
گاهی بکشد مشعله گاهی بفروزد
گاهی بدرد پیرهن و گاه بدوزد
گاهیش بیاموزد و گاهی بناموزد
گاهی به بیابانش برد گاه به کهسار
ابر از فزع باد چو از کوه بخیزد
با باد درآویزد و لختی بستیزد
تیغی بکشد منکر و میغی بنگیزد
آخر نه بس آید به هزیمت بگریزد
چون مهتر ما مال همه پاک بریزد
هم در بی‌اندازه و هم لؤلؤ شهوار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
هوش مصنوعی: نوروز را جشن بگیر ای نوازنده، چون امروز زمان گرامی‌داشت نوروز است.
برزن غزلی، نغز و دل‌انگیز و دل‌افروز
ور نیست ترا بشنو و از مرغ بیاموز
هوش مصنوعی: اگر در کوچه‌ای از شعر زیبا و دل‌انگیز خبری نیست، به آرامی به آن گوش کن و از پرنده‌ها درس بگیر.
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز
بر قافیهٔ خوب همی‌خواند اشعار
هوش مصنوعی: این فاخته به خاطر صدای زیبا و دلنشینی که دارد، در حال خواندن اشعاری است که با قافیه‌های مناسب و جذاب ساخته شده‌اند. این نوع خواندن نشان‌دهنده‌ی هنرمندی و لطافت کلام اوست.
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند
هوش مصنوعی: کبک‌ها با زیبایی و نشاط به سوی دریا رفته‌اند و در این حال، زیبایی و لطافت جوانی را که دارای ویژگی‌های خاصی است، تحسین می‌کنند و آن را به عنوان یک جواهر گرانبها خریداری می‌کنند.
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
هوش مصنوعی: بادام‌های زیبای دست او را که به عنوان حجاب بر سر گذاشته بود، پاره کردند و شاهزاده چینی در میان زلف‌هایش دوخت و دوز کرد.
طوطی بچگان را سلب سبز بریدند
شلوارک با پایچه‌های طبریوار
هوش مصنوعی: طوطی‌ای که رنگ سبز داشت و به بچه‌ها تعلق داشت، شلوارکی پوشید که لبه‌هایش تا زانو بود و از پارچه‌ای محلی دوخته شده بود.
کبکان بی‌آزار که بر کوه بلندند
بی‌قهقهه یک بار ندیدم که بخندند
هوش مصنوعی: کبک‌های بی‌خطر که در کوه‌های بلند زندگی می‌کنند، هرگز یک‌بار هم ندیدم که بخندند یا سر و صدایی کنند.
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو از این نیمه ، بدان نیمه بگردند
هوش مصنوعی: تنها درختان خاردار جایی غیر از خود را نمی‌پسندند و در کنار نیمه‌ای از زمین، به نیمه دیگر میل می‌کنند.
هر ساعتکی سینه به منقار برندند
چون جزع پر سینه و چون بسد منقار
هوش مصنوعی: هر لحظه، پرندگان سینه‌ام را می‌نوازند، همان‌طور که پر پرنده‌ای دچار درد می‌شود و همان‌طور که به اندازه‌ی قوی پرواز می‌کند.
شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند
گوییکه سحرگاه همی خواب گزارند
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که شب به صبح نزدیک می‌شود، صدای پرندگان به گوش می‌رسد و گویی به ما می‌گویند که صبح نزدیک است و زمان بیداری فرا رسیده است.
ماه سه شبه از بر گردن بنگارند
از غالیه، بی‌آنکه همی غالیه دارند
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و زینت طبیعی اشاره شده است. این هم به تصویر کشیدن چهره‌ای زیباست که درخشش و جاذبه‌اش بی‌نظیر است. گویی مانند ماهی درخشان بر گردن زینت می‌شود، بدون اینکه نیازی به زیورآلات داشته باشد. زیبایی او به خودی خود کافی و دل‌انگیز است.
صدبار به روزی در، پرها بشمارند
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار
هوش مصنوعی: بارها در یک روز، پرها را می‌شمارند، مانند دبیران که وقتی اشتباه می‌کنند، دوباره محاسبه می‌کنند.
چون آهوکان سم بنهند و بگرازند
گویی که همه مهرهٔ نرد شبه بازند
هوش مصنوعی: زمانی که آهوان به سمت danger می‌دوند و فرار می‌کنند، به نظر می‌رسد که همه آنها مانند مهره‌های بازی در یک بازی شبیه نرد هستند که به حرکت در آمده‌اند.
آن گردن مخروط هر آنگه که بیازند
دو گوشهٔ شیزین کمانی بطرازند
هوش مصنوعی: هر وقت که آن گردن باریک و زیبا را بالا ببرند، دو گوشهٔ لبخندش مانند کمان به حالت قوس در می‌آید.
چون گردن سیمین طرازی بفرازند
بر فرق سر و تیر بر از شیز به دیدار
هوش مصنوعی: وقتی که زنی با گردن نازک و زیبا را بر روی سرش تزییناتی بگذارد و در میانسالی با زیبایی و شجاعت خود، توجه دیگران را جلب کند.
هر ساعتکی بط سخنی چند بگوید
در آب جهد جامه دگر بار بشوید
هوش مصنوعی: هر ساعت یک حرفی می‌زند و در دلش فکر تازه‌ای دارد، ولی در انتها، مانند آب که لباس را پاک می‌کند، دوباره از نو شروع می‌کند و می‌تواند تغییراتی ایجاد کند.
در آب کند گردن و در آب بروید
گوییکه همی چیزی در آب بجوید
هوش مصنوعی: در آب سرش را زیر می‌کند و در آب حرکت می‌کند، گویی که در تلاش است چیزی را در آب پیدا کند.
چون سینه بجنباند و یک لخت بپوید
از هر سر پرش بجهد لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: وقتی سینه‌ی او به تپش درمی‌آید و جسمش به جنبش درمی‌آید، از هر طرف سرش مانند مرواریدهایی درخشنده به جهش درمی‌آید.
دراج کند گرد گیازار تکاپوی
از غالیه عجمی بزده بر سر هر موی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای به نام دراج (نوعی پرنده) بر سر هر موی، حلقه‌ای از غالیه (نوعی پارچه گران‌بها) که به تلاطم می‌افتد، قرار می‌دهد. این تصویر به نوعی حس و حال خاص و زیبایی را تداعی می‌کند.
هزمان بکند بانگ نمازی به لب جوی
در سجده رود خیری با لالهٔ خودروی
هوش مصنوعی: در همان زمان، صدای اذان به گوش می‌رسد و در کنار جوی آب، کسی در حال عبادت است و از نعمت‌هایی که طبیعت به او ارائه داده، بهره‌مند می‌شود.
تا سرخ کند گردن، تا سبز کند روی
سرخی نه به شنگرفش و سبزی نه به زنگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و جذابیت واقعی نه تنها به رنگ‌های ظاهری و زودگذر وابسته نیست، بلکه عمق و حقیقتی درونی دارد که باید از آن غافل نشد. سرخی و سبزی که در اینجا اشاره شده، نماد زیبایی و شادابی است، ولی این زیبایی، به مواد و رنگ‌های ظاهری محدود نمی‌شود. زیبایی حقیقی از ویژگی‌های درونی و شخصیت حاصل می‌شود.
باد از سمنستان به تک آمد به طلایه
تا حرب کند با سپه ابر نفایه
هوش مصنوعی: باد از باغی خوشبو وزید و به سمت پیشروی کرد تا با سپاه ابرهای سیاه بجنگد.
ابر از طرف کوه برآمد دو سه پایه
ازشرم به رخساره فروهشته وقایه
هوش مصنوعی: ابر از سمت کوه سر برآورده و دو یا سه بار به خاطر شرم، سرش را به خاک افکنده است.
آورد لی به جوال و به عبایه
از ساحل دریا چو حمالان به کتفسار
هوش مصنوعی: لی به دوش و لباس روحانی بر دوشته، از کنار دریا مثل باربران به دوش می‌آورد.
چون باد بدو درنگرد دلش بسوزد
با کینهٔ دیرینه ازو کینه نتوزد
هوش مصنوعی: وقتی که باد به او نمی‌وزد، دلش از کینه‌ای قدیمی می‌سوزد و این کینه، هرگز از بین نمی‌رود.
گاهی بکشد مشعله گاهی بفروزد
گاهی بدرد پیرهن و گاه بدوزد
هوش مصنوعی: گاهی شعله‌ای روشن می‌شود و گاهی خاموش می‌گردد؛ گاهی دردسرهایی برای آدم ایجاد می‌کند و گاهی هم مورد استفاده قرار می‌گیرد.
گاهیش بیاموزد و گاهی بناموزد
گاهی به بیابانش برد گاه به کهسار
هوش مصنوعی: گاهی باید چیزهایی یاد بگیریم و گاهی هم باید به دیگران آموزش بدهیم، گاهی در دشت‌های وسیع رها می‌شویم و گاهی در کوه‌ها و ارتفاعات.
ابر از فزع باد چو از کوه بخیزد
با باد درآویزد و لختی بستیزد
هوش مصنوعی: زمانی که ابر از ترس بادی که به آن نزدیک می‌شود، مانند کوه به حرکت درمی‌آید، با باد درگیر می‌شود و مدتی در این حالت به جدال می‌پردازد.
تیغی بکشد منکر و میغی بنگیزد
آخر نه بس آید به هزیمت بگریزد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که اگر کسی بر ضد حق و حقیقت برآید و به نوعی به مبارزه با آن بپردازد، در نهایت با شکست مواجه خواهد شد و از میدان نبرد فرار خواهد کرد. به عبارت دیگر، تلاش‌های ناحق و نادرست پایدار نخواهند ماند و در نهایت حق پیروز خواهد شد.
چون مهتر ما مال همه پاک بریزد
هم در بی‌اندازه و هم لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: وقتی که سرپرست ما به راحتی و با فراوانی تمام اموال را تقسیم کند، هم در بی‌حساب و هم با زیبایی و خوشایندی.

حاشیه ها

1399/11/12 10:02
آزادبخت

بگردند اشتباه است و با قافیه جور نیست
دندیدن . در برخی نسخه ها کلمه ٔ «بدندند» آمده از این دنده به ان دنده گردیدن درست است
کبکان بی آزار که در کوه بلندند
بی قهقهه یک بار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو ازین نیمه بدان نیمه بدندند.
منوچهری