گنجور

شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

ای ترک ترا با دل احرار چه کارست
نه این دل ما غارت ترکان تتارست
از ما بستانی دل و ما را ندهی دل
با ما چه سبب هست ترا، یا چه شمارست
ما را به از این دار و دل ما به از این جوی
من هیچ ندانم که مرا با تو چه کارست
هرگاه که من جهد کنم دل به کف آرم
بازش تو بدزدی ز من این کارنه کارست
من پار بسی رنج و عنای تو کشیدم
امسال به هش باش که امسال نه پارست
نه دل دهدم کز تو کنم روی به یکسوی
نه با تو ازین بیش مرا رنج و مرارست
هر روز دگر خوی و دگر عادت و کبرست
این خوی بد و عادت تو چند هزارست
خوی تو همی‌گردد و خویی که نگردد
خوی ملک پیلتن شیر شکارست
مسعود ملک آنکه به جنب هنر او
اندر ملکان هر چه هنر بود عوارست
آن ملکستانی که هر آن ملک که بستاند
کو تیغ بدو تیز کند ملکسپارست
در لشکر اسکندر از اسب نبودی
چندانکه در این لشکر از پیل قطارست
ده پانزده من بیش نبد گرز فریدون
هفتاد منی گرز شه شیر شکارست
از چوب بدی تخت سلیمان پیمبر
وین تخت شه مشرق از زر عیارست
گویند که آن تخت ورا باد ببردی
وین نزد من ای دوست نه فخرست و نه عارست
زیرا که هر آن چیز که بادش برباید
باشد سبک و هر چه سبک باشد خوارست
ار روی ملوکانش هر روز نشاطست
وز کیسهٔ شاهانش هر روز نثارست
هر چند که خوبست، درو خوبترین چیز
دیدار شه پیلتن شیرشکارست
آمد ملکا عید و می لعل همی‌گیر
کاین می سبب رستن بنیان ضرارست
می بر تو حلالست که در دار قراری
وان را بزه باشد که نه در دار قرارست
تا خاک فروتر بود و نار زبرتر
تا پیش هوا نار و هوا از پی نارست
گوشت به سوی نوش جهانگیر بزرگست
چشمت به سوی آن صنم باده گسارست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ترک ترا با دل احرار چه کارست
نه این دل ما غارت ترکان تتارست
هوش مصنوعی: ای ترک، دل آزادگان با تو چه ارتباطی دارد؟ دل ما به قدری درگیر غارت‌گری‌های ترکان تاتار است که دیگر جای نگرانی برای تو ندارد.
از ما بستانی دل و ما را ندهی دل
با ما چه سبب هست ترا، یا چه شمارست
هوش مصنوعی: اگر تو دل ما را بگیری و چیزی به ما ندهی، پس چه مسأله‌ای بین ما وجود دارد و یا تو چه ارزشی برای ما داری؟
ما را به از این دار و دل ما به از این جوی
من هیچ ندانم که مرا با تو چه کارست
هوش مصنوعی: ما بیش از این دنیا و دل خود را نمی‌خواهیم و نمی‌دانم چه ارتباطی میان من و تو وجود دارد.
هرگاه که من جهد کنم دل به کف آرم
بازش تو بدزدی ز من این کارنه کارست
هوش مصنوعی: هر وقت که من تلاش می‌کنم تا دل خود را به دست بیاورم، تو دوباره آن را از من می‌ربایی. این کار خوب نیست.
من پار بسی رنج و عنای تو کشیدم
امسال به هش باش که امسال نه پارست
هوش مصنوعی: من امسال خیلی زحمت کشیدم و برای تو فداکاری کردم. حالا توجه کن که امسال دیگر مانند سال‌های قبل نیست.
نه دل دهدم کز تو کنم روی به یکسوی
نه با تو ازین بیش مرا رنج و مرارست
هوش مصنوعی: من نه دل را به تو می‌سپارم که به سمت دیگری فکر کنم، نه با تو بیشتر از این می‌توانم تحمل کنم و رنج بکشم.
هر روز دگر خوی و دگر عادت و کبرست
این خوی بد و عادت تو چند هزارست
هوش مصنوعی: هر روز ویژگی‌ها و عادات جدیدی در من به وجود می‌آید و این برتری‌طلبی و اخلاق ناپسند من چقدر زیاد است.
خوی تو همی‌گردد و خویی که نگردد
خوی ملک پیلتن شیر شکارست
هوش مصنوعی: خوی و شخصیت تو در حال تغییر و تحول است، اما اگر تغییر نکند، به مانند شخصیتی نیرومند و دلیر خواهد بود که همواره آماده شکار است.
مسعود ملک آنکه به جنب هنر او
اندر ملکان هر چه هنر بود عوارست
هوش مصنوعی: مسعود، پادشاهی است که با وجود هنرهایش، در میان دیگر پادشاهان، همه آنچه را که هنر می‌نامند، از او گرفته شده است.
آن ملکستانی که هر آن ملک که بستاند
کو تیغ بدو تیز کند ملکسپارست
هوش مصنوعی: در اینجا به زبانی ساده می‌توان گفت: آن سرزمینی که هر کسی را که به آنجا بیاندازد، مانند تیزی شمشیر بر او چیره می‌شود، این سرزمین متعلق به پادشاهی است که بر آن حکومت می‌کند.
در لشکر اسکندر از اسب نبودی
چندانکه در این لشکر از پیل قطارست
هوش مصنوعی: در سپاه اسکندر، اسب‌ها به اندازه‌ای وجود نداشتند که در این سپاه، فیل‌ها به صف ایستاده‌اند.
ده پانزده من بیش نبد گرز فریدون
هفتاد منی گرز شه شیر شکارست
هوش مصنوعی: اگر من از گردن فریدون هم بیشتر نباشم، تو هفتاد برابر من و همچون گرزی هستی که در دست پادشاه شیر شکار است.
از چوب بدی تخت سلیمان پیمبر
وین تخت شه مشرق از زر عیارست
هوش مصنوعی: تخت سلیمان پیامبر از چوب بدی ساخته شده است، اما این تخت شاه مشرق از طلا و زری ارزشمند است.
گویند که آن تخت ورا باد ببردی
وین نزد من ای دوست نه فخرست و نه عارست
هوش مصنوعی: می‌گویند که آن تخت و جایگاه او را باد خواهد برد، اما نزد من، ای دوست، این نه افتخار است و نه shame.
زیرا که هر آن چیز که بادش برباید
باشد سبک و هر چه سبک باشد خوارست
هوش مصنوعی: چون هر چیزی که به وسیله باد (هوا) جابجا شود، سبکی و بی‌ارزشی آن را نشان می‌دهد و هر چیزی که سبک باشد، معمولاً بدون ارزش و اهمیت است.
ار روی ملوکانش هر روز نشاطست
وز کیسهٔ شاهانش هر روز نثارست
هوش مصنوعی: هر روز بر رخسار ملوک شادی و شوقی وجود دارد و از گنجینهٔ شاهان، هر روز بخشش و عطا هست.
هر چند که خوبست، درو خوبترین چیز
دیدار شه پیلتن شیرشکارست
هوش مصنوعی: هرچند که چیزهای خوب زیادی وجود دارد، بهترین آن‌ها دیدار با شاه شیران شکار است.
آمد ملکا عید و می لعل همی‌گیر
کاین می سبب رستن بنیان ضرارست
هوش مصنوعی: عید بزرگ فرا رسیده و باده‌ای که رنگ لعل دارد می‌خوریم، چون این باده باعث رهایی و دوری از مشکلات و سختی‌ها می‌شود.
می بر تو حلالست که در دار قراری
وان را بزه باشد که نه در دار قرارست
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب برای تو مجاز است، چون در مکانی هستی که قرار و آرامش واقعی وجود ندارد و این کار هم ناپسند نیست.
تا خاک فروتر بود و نار زبرتر
تا پیش هوا نار و هوا از پی نارست
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین پایین‌تر است و آتش بالاتر است، آتش و هوا هر دو از یکدیگر جدا هستند.
گوشت به سوی نوش جهانگیر بزرگست
چشمت به سوی آن صنم باده گسارست
هوش مصنوعی: به سمت لذت‌های بزرگ و مادی این دنیا متمایل هستی، اما نگاهت به سمت آن معشوقی است که دلش را با شراب می‌گشاید.

حاشیه ها

1397/08/08 21:11
عباس سلیمیان

درود بر روان منوچهری
مصرع اول بیت 15 به جای برباید«به بر باد»به نظر صحیح تر است.