شمارهٔ ۷۱ - درمدح علیبن عمران
جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی
به درد کسان صابری اندرو تو
به بدنامی خویش همداستانی
به هر کار کردم ترا آزمایش
سراسر فریبی، سراسر زیانی
و گر آزمایمت صدبار دیگر
همانی همانی همانی همانی
غبیتر کس، آن کش غنیتر کنی تو
فروتر کس، آن کش تو برتر نشانی
نه امید آن کایچ بهتر شوی تو
نه ارمان آن کم تو دل نگسلانی
همه روز ویران کنی کار ما را
نترسی که یک روز ویران بمانی
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمد شد کاروانی
تو شاه بزرگی و ما همچو لشکر
ولیکن یکی شاه بیپاسبانی
یکی را ز بن بیستگانی نبخشی
یکی را دوباره دهی بیستگانی
بود فعل دیوانگان این سراسر
بعمدا تو دیوانهای یا ندانی
خوری خلق را و دهانت نبینم
خورنده ندیدم بدین بیدهانی
ستانی همی زندگانی ز مردم
ازیرا درازت بود زندگانی
نباشد کسی خالی از آفت تو
مگر کاتفاقی کند آسمانی
تو هر چند زشتی کنی بیش با ما
شود بیشتر با تومان مهربانی
ندانی که ما عاشقانیم وبیدل
تو معشوق ممشوق ما عاشقانی
اگر چند جان و تن ما گدازی
وگر چند دین و دل ما ستانی
بناچار یکروز هم بگذری تو
اگر چند ما را همیبگذرانی
مرا هر زمان پیش خوانی و هر گه
که پیش تو آیم ز پیشم برانی
به زرق تو این بار غره نگردم
گر انجیل و توراة پیشم بخوانی
خریدار دارم من از تو بسی به
چرا خدمت تو کنم رایگانی
خریدار من تاج عمرانیانست
تو خود خادم تاج عمرانیانی
رئیس مؤید علی محمد
کز ایزد بقا خواهمش جاودانی
همان سهم او سهم اسفندیاری
همان عدل او عدل نوشیروانی
شنیدم که موسی عمران ز اول
به پیغمبری اوفتاد از شبانی
بعمدا علی بن عمران به آخر
رسد زین ریاست به صاحبقرانی
الا ای رئیس نفیس معظم
که گشتاسب تیری و رستم کمانی
کثیر الثواب و قلیل العتابی
ثقیل الرکاب و خفیف العنانی
نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی
شنیدم که ریگ سیه را به گیتی
نکردهست کس حمری و بهرمانی
تو در روز هیجا سویدای جنگی
بکردی به شمشیر حمرای قانی
چو شمشیر تو رنگرز من ندیدم
که ریگ سیه را کند ارغوانی
اگر عقل فانی نگردد، تو عقلی
وگر جان همیشه بماند، تو جانی
ز نادان گریزی، به دانا شتابی
ز محنت رهانی، به دولت رسانی
عتابی کنم با تو ای خواجه بشنو
به حق کریمی، به حق جوانی
سخنهای منظوم شاعر شنیدن
بود سیرت و شیمت خسروانی
اگر چه رهی را تو کهتر نوازی
نپرهیزی از دردسر وز گرانی
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود برپرانی
من از منزل دور قصد تو کردم
چو قصد عراقی کند قیروانی
نشستم بر آن بیسراک سماعی
فروهشته دو لب، چو لفج زبانی
یکی جعد مویی، هیونی سبکرو
تو گویی یکی محملی مولتانی
تکاور یکی، خارهدری، که گفتی
چو یوز از زمین برجهد، کش جهانی
زبان در میان دو لب چون نیامی
که ناگه ازو برکشی هندوانی
بریدم شب تیره و روز روشن
ابا رنج بسیار و بس ناتوانی
رسیدم به نزدیک تو شعر گویان
چو نزدیک هارون، صریع الغوانی
به امید آن تا کنم خدمت تو
رها گردم از محنت این جهانی
شنیدم که اعشی به شهر یمن شد
سوی هوذة بن علی الیمانی
بر او خواند شعری به الفاظ تازی
به شیرین معانی و شیرین زبانی
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی
شنیدم که سوی خصیب ملک شد
به مدحتگری بونواس بن هانی
به یک بیت مدحت دهانش بیاکند
به یاقوت و بیجاده و بهرمانی
علیبن براهیم از شهر موصل
بیامد به بغداد در شعر خوانی
بدادش همانگه رشید خلیفه
بواصل دو سه بدره از زر کانی
سوی تاج عمرانیان هم بدینسان
بیامد منوچهری دامغانی
تو زان پادشاهان همینیستی کم
از آن پادشاهان بری بیگمانی
اگر کمتری تو ازیشان به نعمت
به همت از ایشان فزونی تو دانی
نه من نیز کمتر از آن شاعرانم
به باب مدیح و به باب معانی
وگر کمترم من از ایشان به معنی
از آنان فزونم به شیرین زبانی
نه نیز از تو آن خواسته چشم دارم
که باشد بدان مر ترا بازمانی
من از تو همی مال توزیع خواهم
بدین خاصگانت یگان و دوگانی
بیندیش از آن روز کاندر مظالم
به توزیع کردی مرا میزبانی
کسی کو کند میزبانی کسی را
نباید که بگریزد از میهمانی
الا تا ببارد سرشک بهاری
الا تا بروید گل بوستانی
بزی با امانی و حور قبایی
به رود غوانی و لحن اغانی
بر آن وزن این شعر گفتم که گفتهست
ابوالشیص اعرابی باستانی
اشاقک و اللیل ملقی الجران
غراب ینوح علی غصن بان
شمارهٔ ۷۰ - در وصف بهار و مدح ابو حرب بختیار محمد: نوروز، روزگار مجدد کند همیشمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالحسن عمرانی: صنما! گرد سرم چند همیگردانی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی
هوش مصنوعی: دنیا چقدر سرد و بیرحم است، مانند بازاری آشفته و بینظم که هر چیزی در آن نابسامان است.
به درد کسان صابری اندرو تو
به بدنامی خویش همداستانی
هوش مصنوعی: تو در کنار افرادی هستی که صبر و شکیبایی دارند، و این خود دلیلی است بر اینکه با بدنامی و افتخار خود همصدا و همپیمان هستی.
به هر کار کردم ترا آزمایش
سراسر فریبی، سراسر زیانی
هوش مصنوعی: هر کاری که برای آزمایش تو انجام دادم، تنها یک فریب بود و به طور کامل زیانآور بود.
و گر آزمایمت صدبار دیگر
همانی همانی همانی همانی
هوش مصنوعی: اگر تو را صد بار دیگر هم آزمایش کنم، باز هم همانی خواهی بود که هستی.
غبیتر کس، آن کش غنیتر کنی تو
فروتر کس، آن کش تو برتر نشانی
هوش مصنوعی: اگر کسی را غنی و توانگر کنی، خود را از او پایینتر نشان میدهی و اگر کسی را پست و ضعیفبسازی، خود را از او بالا میکشی.
نه امید آن کایچ بهتر شوی تو
نه ارمان آن کم تو دل نگسلانی
هوش مصنوعی: نه امیدی به اینکه تو بهتر شوی و نه آرزویی که دل تو را حفظ کند.
همه روز ویران کنی کار ما را
نترسی که یک روز ویران بمانی
هوش مصنوعی: تو هر روز تلاش میکنی تا زندگی ما را خراب کنی، اما نترس که یک روز خودت خراب خواهی شد.
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمد شد کاروانی
هوش مصنوعی: نمیدانی که وقتی کاروان حرکت میکند، چه تغییراتی ممکن است رخ بدهد و دنیای آن ویران شود.
تو شاه بزرگی و ما همچو لشکر
ولیکن یکی شاه بیپاسبانی
هوش مصنوعی: تو بزرگی و ما مانند سپاهیان تو هستیم، اما در این میان، یک شاه وجود دارد که بدون پاسبانی است.
یکی را ز بن بیستگانی نبخشی
یکی را دوباره دهی بیستگانی
هوش مصنوعی: هر کسی را با توجه به ویژگیها و اعمالش میتوان مورد بخشش یا پاداش قرار داد. ممکن است کسی که واقعاً شایسته است هیچ بخششی نگیرد، در حالی که فردی دیگر، به دلیل برخورداری از فرصتهای بیشتر یا شایستگیهای خاص، دوباره پاداشی بزرگ دریافت کند.
بود فعل دیوانگان این سراسر
بعمدا تو دیوانهای یا ندانی
هوش مصنوعی: عمل و رفتار دیوانگان به عمد این است که تو هم یک دیوانهای، یا خودت نمیدانی؟
خوری خلق را و دهانت نبینم
خورنده ندیدم بدین بیدهانی
هوش مصنوعی: نمیتوانم کسی را ببینم که به دیگران آسیب بزند و در عین حال خود را پنهان نگه دارد، زیرا افراد چنین بیشرمانهای را تا به حال ندیدهام.
ستانی همی زندگانی ز مردم
ازیرا درازت بود زندگانی
هوش مصنوعی: زندگی انسان به دلیل طولانی بودنش، از مردم و کارهایی که انجام میدهند، تأثیر میگیرد.
نباشد کسی خالی از آفت تو
مگر کاتفاقی کند آسمانی
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که از خطر تو در امان باشد، مگر اینکه به صورت تصادفی و به طور غیرمنتظرهای با خوششانسی روبهرو شود.
تو هر چند زشتی کنی بیش با ما
شود بیشتر با تومان مهربانی
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بد کرده باشی، محبت ما نسبت به تو بیشتر میشود.
ندانی که ما عاشقانیم وبیدل
تو معشوق ممشوق ما عاشقانی
هوش مصنوعی: شما نمیدانید که ما عاشقانی هستیم و بیخبر از این که تو معشوق و محبوب ما هستی. ما به عشق و دلدادگیامان ادامه میدهیم.
اگر چند جان و تن ما گدازی
وگر چند دین و دل ما ستانی
هوش مصنوعی: اگر جان و تن ما را به آتش بکشید و اگر دین و دل ما را از ما بگیرید، باز هم تسلیم شما نخواهیم شد.
بناچار یکروز هم بگذری تو
اگر چند ما را همیبگذرانی
هوش مصنوعی: اگر تو روزی از کنار ما بگذری، یک روز هم که شده، ما را رها خواهی کرد، هرچند که ما همیشه در کنارت بودهایم.
مرا هر زمان پیش خوانی و هر گه
که پیش تو آیم ز پیشم برانی
هوش مصنوعی: هر بار که به سراغت میروم، مرا به سوی خود میخوانی و هر بار هم که میخواهم نزد تو بیایم، مرا از خود میرانید.
به زرق تو این بار غره نگردم
گر انجیل و توراة پیشم بخوانی
هوش مصنوعی: من دیگر فریب زرق و برق تو را نخواهم خورد، حتی اگر کتابهای مقدس انجیل و تورات را جلوی من بخوانی.
خریدار دارم من از تو بسی به
چرا خدمت تو کنم رایگانی
هوش مصنوعی: من از تو خریداران زیادی دارم، پس چرا به تو به صورت رایگان خدمت کنم؟
خریدار من تاج عمرانیانست
تو خود خادم تاج عمرانیانی
هوش مصنوعی: خریدار من، کسی است که از خانوادههای مهم و ثروتمند است. تو نیز در خدمت او هستی و به نوعی، وظیفهات خدمت به او و خانوادهاش است.
رئیس مؤید علی محمد
کز ایزد بقا خواهمش جاودانی
هوش مصنوعی: من از خداوند خواهان طول عمر و بقا برای رئیس مؤید علی محمد هستم.
همان سهم او سهم اسفندیاری
همان عدل او عدل نوشیروانی
هوش مصنوعی: سهم او همانند سهم اسفندیار است و عدالت او همانند عدالت نوشیروان است.
شنیدم که موسی عمران ز اول
به پیغمبری اوفتاد از شبانی
هوش مصنوعی: شنیدم که موسی بن عمران از همان ابتدا به مقام پیامبری رسید و در زمانهایی که گلهدار بود، این مقام به او عطا شد.
بعمدا علی بن عمران به آخر
رسد زین ریاست به صاحبقرانی
هوش مصنوعی: علی بن عمران به عمد به پایان خود در این مقام و ریاست میرسد تا به قدرت و سلطنتی دست یابد.
الا ای رئیس نفیس معظم
که گشتاسب تیری و رستم کمانی
هوش مصنوعی: ای رئیس بزرگ و بافضیلت، تو مانند گشتاسب تیر و رستم کمان هستی.
کثیر الثواب و قلیل العتابی
ثقیل الرکاب و خفیف العنانی
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای شخصیتی کسی اشاره دارد که به خاطر اعمال نیکش پاداش زیادی خواهد برد و محکومیت کمی خواهد داشت. او همچنین فردی است که بار سنگینی بر دوش دارد، اما در عین حال، در رفتار و فکری آزاد و سبکبار است.
نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی
هوش مصنوعی: نه کسی که به خاطر نوشیدنی مرده است و نه کسی که به خاطر غذا.
شنیدم که ریگ سیه را به گیتی
نکردهست کس حمری و بهرمانی
هوش مصنوعی: شنیدم که هیچکس در جهان دانههای سیاه را به اندازه شگفتی و حیرت نمیبیند.
تو در روز هیجا سویدای جنگی
بکردی به شمشیر حمرای قانی
هوش مصنوعی: تو در روز دلاوری، به تیزی و قاطعیت شمشیر سرخی مشغول به مبارزه بودی.
چو شمشیر تو رنگرز من ندیدم
که ریگ سیه را کند ارغوانی
هوش مصنوعی: هیچگاه ندیدهام که همچون شمشیر تو، رنگآمیزی توانسته باشد سنگریزههای سیاه را به رنگ ارغوانی درآورد.
اگر عقل فانی نگردد، تو عقلی
وگر جان همیشه بماند، تو جانی
هوش مصنوعی: اگر عقل از بین نرود، تو حکم عقل را داری و اگر جان همیشگی بماند، تو شبیه جان هستی.
ز نادان گریزی، به دانا شتابی
ز محنت رهانی، به دولت رسانی
هوش مصنوعی: از انسان نادان دوری کن و به سوی فرد دانا حرکت کن. با دوری از درد و رنج، میتوانی به خوشبختی و موفقیت دست یابی.
عتابی کنم با تو ای خواجه بشنو
به حق کریمی، به حق جوانی
هوش مصنوعی: ای آقا، به خاطر جوانی و بزرگیات از من خشم و عتابی نداشته باش، گوش کن.
سخنهای منظوم شاعر شنیدن
بود سیرت و شیمت خسروانی
هوش مصنوعی: شنیدن اشعار شاعر نشاندهنده رفتار و شخصیت خسروانه است.
اگر چه رهی را تو کهتر نوازی
نپرهیزی از دردسر وز گرانی
هوش مصنوعی: هرچند تو با کسانی که از نظر مقام و منزلت پایینتر هستند مهربان هستی، اما از مشکلات و سختیها فرار نمیکنی و از بار سنگین زندگی نمیگریزی.
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود برپرانی
هوش مصنوعی: من در هر حال که بخواهم از تو دور شوم و از تو فرار کنم، نخواهم توانست از تو فاصله بگیرم.
من از منزل دور قصد تو کردم
چو قصد عراقی کند قیروانی
هوش مصنوعی: وقتی که من از خانهام دور شدم و به سمت تو آمدم، شبیه به افرادی هستم که عراقیها را در جستجوی خود به سوی قیروان میبرند.
نشستم بر آن بیسراک سماعی
فروهشته دو لب، چو لفج زبانی
هوش مصنوعی: نشستم بر روی زمین و در حالی که سرم را پایین نگه داشتهام، دو لبم را همچون زبان درخت فنجان میچرخانم.
یکی جعد مویی، هیونی سبکرو
تو گویی یکی محملی مولتانی
هوش مصنوعی: یک دختر با موی مجعد و سبکروح، انگار که سوار بر یک کالسکه زیبا و مجلل است.
تکاور یکی، خارهدری، که گفتی
چو یوز از زمین برجهد، کش جهانی
هوش مصنوعی: یک نظامی ماهر و قهرمان وجود دارد که همچون یوز از زمین جهش میکند و در میدان جنگ او قدرتی است که میتواند دنیا را تحت تأثیر قرار دهد.
زبان در میان دو لب چون نیامی
که ناگه ازو برکشی هندوانی
هوش مصنوعی: زبان مانند نی است که بین دو لب قرار دارد، وقتی ناگهان آن را بیرون بکشند، صدای خاصی از آن شنیده میشود.
بریدم شب تیره و روز روشن
ابا رنج بسیار و بس ناتوانی
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک و روز روشن، با وجود تمام زحمتها و ناتوانیام، دیگر طاقت ندارم.
رسیدم به نزدیک تو شعر گویان
چو نزدیک هارون، صریع الغوانی
هوش مصنوعی: به نزدیکی تو رسیدم، مانند شاعران که به نزد هارون الرشید میرسیدند.
به امید آن تا کنم خدمت تو
رها گردم از محنت این جهانی
هوش مصنوعی: من امیدوارم که با خدمت به تو، از درد و رنج این دنیا آزاد شوم.
شنیدم که اعشی به شهر یمن شد
سوی هوذة بن علی الیمانی
هوش مصنوعی: شنیدم که اعشی به یمن رفت و به ملاقات هوذة بن علی الیمانی رفت.
بر او خواند شعری به الفاظ تازی
به شیرین معانی و شیرین زبانی
هوش مصنوعی: شعری به او خواندند که به زبان عربی بود، با معناهایی دلپذیر و طرز بیان شیرین.
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی
هوش مصنوعی: یک کاروان از شتران گرسنه در کنار یکدیگر قرار گرفتند، بهطوری که هر شتر به اندازهای که نیاز داشت غذا دریافت کرد.
شنیدم که سوی خصیب ملک شد
به مدحتگری بونواس بن هانی
هوش مصنوعی: شنیدم که بونواس بن هانی به خاطر ستایش و تمجید، به سرزمین خوش آب و هوایی رفت.
به یک بیت مدحت دهانش بیاکند
به یاقوت و بیجاده و بهرمانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زیبایی و فخر او بپردازیم، باید بیان کنیم که سخنانی شیرین و گرانبها مانند یاقوت خواهند بود و در این مسیر نباید از جاده و مقصدمان غافل شویم.
علیبن براهیم از شهر موصل
بیامد به بغداد در شعر خوانی
هوش مصنوعی: علیبن براهیم از شهر موصل به بغداد آمد تا شعر بخواند.
بدادش همانگه رشید خلیفه
بواصل دو سه بدره از زر کانی
هوش مصنوعی: در آن لحظه، رشید، خلیفه، به او چند سکه طلا داد.
سوی تاج عمرانیان هم بدینسان
بیامد منوچهری دامغانی
هوش مصنوعی: منوچهری دامغانی به سوی پادشاهی عمرانیان آمد و با این حال به آنجا رفت.
تو زان پادشاهان همینیستی کم
از آن پادشاهان بری بیگمانی
هوش مصنوعی: تو از آن پادشاهان کمتر نیستی و هیچ شکی در این نیست.
اگر کمتری تو ازیشان به نعمت
به همت از ایشان فزونی تو دانی
هوش مصنوعی: اگر تو در نعمت و ثروت کمتر هستی، اما با تلاش و همت میتوانی از آنها پیشی بگیری، خودت این موضوع را درک میکنی.
نه من نیز کمتر از آن شاعرانم
به باب مدیح و به باب معانی
هوش مصنوعی: من هم از آن شاعران کمتر نیستم در هنر ستایش و در عمق معانی.
وگر کمترم من از ایشان به معنی
از آنان فزونم به شیرین زبانی
هوش مصنوعی: اگر من از آنها کمتر باشم، به لحاظ شیرینزبانی بیشتر از آنها هستم.
نه نیز از تو آن خواسته چشم دارم
که باشد بدان مر ترا بازمانی
هوش مصنوعی: نه از تو چیزی میخواهم که امیدوارم با آن بتوانم مدت بیشتری در کنارت بمانم.
من از تو همی مال توزیع خواهم
بدین خاصگانت یگان و دوگانی
هوش مصنوعی: من از تو میخواهم که داراییات را بین دوستان و آشناهایت تقسیم کنی، چه کسانی که تنها هستند و چه کسانی که همراه دارند.
بیندیش از آن روز کاندر مظالم
به توزیع کردی مرا میزبانی
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که روزی فرا خواهد رسید که تو به خاطر ناعدالتیها و ظلمهایی که بر من رفته، باید جوابگو باشی و من میزبان تو بودهام.
کسی کو کند میزبانی کسی را
نباید که بگریزد از میهمانی
هوش مصنوعی: کسی که میزبان دیگری است نباید از مهمان فرار کند یا از پذیرایی او جلوگیری کند.
الا تا ببارد سرشک بهاری
الا تا بروید گل بوستانی
هوش مصنوعی: بگذار باران بهاری ببارد و بگذارد گلها در باغها شکوفا شوند.
بزی با امانی و حور قبایی
به رود غوانی و لحن اغانی
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و لطافت بزی اشاره شده که با امانتی خاص و ظاهری زیبا به کنار رود غوانی میرود و صدای خوشی را میشنود. این تصویر، نمایانگر حالتهای دلانگیز و شادیبخش طبیعت و زندگی است.
بر آن وزن این شعر گفتم که گفتهست
ابوالشیص اعرابی باستانی
هوش مصنوعی: این شعر بر پایهی اصول مشخصی سروده شده و از آنچه که ابوالشیص، شاعر عربی قدیم، گفته، الهام گرفته شده است.
اشاقک و اللیل ملقی الجران
غراب ینوح علی غصن بان
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از شب و زیبایی آن اشاره شده است. در دل تاریکی شب، ستارهها مانند اشکال درخشان میدرخشند و درختان سرسبز به زیبایی در فضا قرار دارند. کلاغی نیز بر روی یکی از شاخهها نشسته و به نوعی به غم و اندوهی که در دل شب نهفته است، اشاره میکند. این تصویر، روح غمگینی را در کنار زیباییهای شب به نمایش میگذارد.
حاشیه ها
1393/08/05 23:11
نجلا ابراهیمی
این قصیده استقبالی از قصیده ی ابوالشیص محمد (از شعرای اوایل عهد عباسی) است و بیت پایانی آن از این شاعر عرب است.
1403/02/04 08:05
احمد رضا مردان نسب
سالقاک والیل ملقی الجرانِ
غرابً ینوح علی غصن بانِ