گنجور

شمارهٔ ۶۳ - در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی)

چنین خواندم امروز در دفتری
که زنده‌ست جمشید را دختری
بود سالیان هفتصد هشتصد
که تا اوست محبوس در منظری
هنوز اندر آن خانهٔ گبرکان
بمانده‌ست بر پای چون عرعری
نه بنشیند از پای و نه یک زمان
نهد پهلوی خویش بر بستری
نگیرد طعام و نخواهد شراب
نگوید سخن با سخنگستری
مرا این سخن بود نادلپذیر
چو اندیشه کردم من از هر دری
بدان خانهٔ باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری
یکی خانه دیدم ز سنگ سیاه
گذرگاه او تنگ چون چنبری
گشادم در او به افسونگری
برافروختم زروار آذری
چراغی گرفتم چنانچون بود
ز زر هریوه سر خنجری
در آن خانه دیدم به یکپای بر
عروسی کلان، چون هیونی بری
سفالین عروسی به مهر خدای
بر او بر نه زری و نه زیوری
ببسته سفالین کمر هفت هشت
فکنده به سر بر تنک معجری
چو آبستنان اشکم آورده پیش
چو خرمابنان پهن فرق سری
بسی خاک بنشسته برفرق او
نهاده به سر بر گلین افسری
بر و گردنی ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری
دویدم من از مهر نزدیک او
چنانچون بر خواهری خواهری
ز فرق سرش باز کردم سبک
تنکتر ز پر پشه چادری
ستردم رخش را به سرآستین
ز هر گرد و خاکی و خاکستری
فکندم کلاه گلین از سرش
چنان کز سر غازییی مغفری
بدیدم به زیر کلاهش فراخ
دهانی و زیر دهان حنجری
مر او را لبی زنگیانه سطبر
چنانچون رجوعی لب اشتری
ولیکن یکی سلسبیلش سبیل
گشاده بد اندر دهانش دری
همی بوی مشک آمدش از دهان
چو بوی بخور آید از مجمری
مرا عشق آن سلسبیلش گرفت
چو عشق پریچهرهٔ احوری
ببردم ازو مهر دوشیزگی
وزان سلسبیلش زدم ساغری
یکی قطره زو برکفم برچکید
کف دستم گشت چون کوثری
ببوییدم او را وزان بوی او
برآمد ز هر موی من عبهری
به ساغر لب خویش بردم فراز
مرا هر لبی گشت چون شکری
امیری شدم آن زمان، زان سبیل
ز لهو و طرب گرد من لشکری
یکی هاتف از خانه آواز داد
چون رامشبری نزد رامشگری
که هست این عروسی به مهر خدای
پریچهرهٔ سعتری منظری
بباید علی‌الحال کابینش کرد
بیرزد به کابین چنین دختری
بود عقد کابین او اینکه تو
کنی سجدهٔ شکر چون شاکری
سر از سجده برداری و این شراب
کشی یاد فرخنده رخ مهتری
ندیم شه شرق شیخ العمید
مبارک لقایی، بلند اختری
سخاوت همی‌زاید از دست او
که هر بچه‌ای زاید از مادری
نه نافه بیارد همه آهویی
نه عنبر فشاند همه جوذری
دو کوثر بر آن دوکف دست اوست
بهشت برین را بود کوثری
گران حلم او در سبک عزم اوست
به هر کشتیی در، بود لنگری
به فعلش به پایست اخلاق نیک
به شاهی به پایست هر لشکری
سر کلک او بر تن کلک او
سر اسودی بر تن اصفری
چو سیمین دواتش ندیده‌ست کس
تنمؤمنی، با دل کافری
ایا خواجه همداستانی مکن
که بر من تحمل کند ابتری
فراوان مرا حاسدان خاستند
ز هر گوشه‌ای و ز هر کشوری
تو گر حافظ و پشتبانی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری
چنین حضرتی را بدین اشتهار
نباشد زیان از چو من شاعری
چه نقصان ز یک مرغ در خرمنی
چه بیشی ز یک حرف در دفتری
الا تا ازین جمع پیغمبران
نباشد حکیمی چو پیغمبری
خداوند ما باد پیروزگر
سرو کار او با پرندین بری

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین خواندم امروز در دفتری
که زنده‌ست جمشید را دختری
هوش مصنوعی: امروز در کتابی خواندم که دختر جمشید هنوز زنده است.
بود سالیان هفتصد هشتصد
که تا اوست محبوس در منظری
هوش مصنوعی: سال‌های زیادی، حدود هفتصد یا هشتصد سال، گذشت که او در یک مکان خاص محبوس و محدود مانده است.
هنوز اندر آن خانهٔ گبرکان
بمانده‌ست بر پای چون عرعری
هوش مصنوعی: هنوز در آن خانه‌ی زرتشتیان، شخصی به شکل یک پیرمرد تنها ایستاده است.
نه بنشیند از پای و نه یک زمان
نهد پهلوی خویش بر بستری
هوش مصنوعی: او نه می‌تواند از پا بنشیند و نه می‌تواند حتی برای لحظه‌ای پهلوی خود را بر بستر بگذارد.
نگیرد طعام و نخواهد شراب
نگوید سخن با سخنگستری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که از خوراک و نوشیدنی بهره‌مند نمی‌شود، نمی‌تواند با شخصی که در حال گفتگوست، صحبت کند. به عبارتی، ناتوانی در تأمین نیازهای اساسی زندگی بر روی ارتباطات انسانی تأثیر می‌گذارد.
مرا این سخن بود نادلپذیر
چو اندیشه کردم من از هر دری
هوش مصنوعی: این جمله بیان‌گر این است که وقتی به این موضوع فکر کردم، نتوانستم به راحتی آن را بپذیرم و در واقع این موضوع برای من قابل قبول نبود.
بدان خانهٔ باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری
هوش مصنوعی: من در آن خانهٔ قدیمی به شیوه‌ای صحیح و درست قرار گرفتم، مانند کسی که در حال آزمایش و بررسی چیزی است.
یکی خانه دیدم ز سنگ سیاه
گذرگاه او تنگ چون چنبری
هوش مصنوعی: خانه‌ای را دیدم که دیوارهایش از سنگ سیاه ساخته شده بود و ورودی‌اش به قدری تنگ بود که مانند پیچ و خم یک چنبر به نظر می‌رسید.
گشادم در او به افسونگری
برافروختم زروار آذری
هوش مصنوعی: من با جادوگری در دل او را باز کردم و همچون آتش زرین، او را روشن کردم.
چراغی گرفتم چنانچون بود
ز زر هریوه سر خنجری
هوش مصنوعی: چراغی را در دست دارم که به اندازه سر خنجر از طلا ساخته شده است.
در آن خانه دیدم به یکپای بر
عروسی کلان، چون هیونی بری
هوش مصنوعی: در آن خانه، من عروسی بزرگ را دیدم که مانند شیر وحشی می‌رقصد.
سفالین عروسی به مهر خدای
بر او بر نه زری و نه زیوری
هوش مصنوعی: عروسی که با عشق و محبت الهی آراسته شده، نه به تزییناتی همچون طلا و جواهر نیاز دارد و نه به زیبایی‌های ظاهری.
ببسته سفالین کمر هفت هشت
فکنده به سر بر تنک معجری
هوش مصنوعی: کمرپوشی سفالی بر تن کرده‌، هفت یا هشت بار روی سر گذاشته که به خوبی و محکم بر روی بدنش نشسته است.
چو آبستنان اشکم آورده پیش
چو خرمابنان پهن فرق سری
هوش مصنوعی: اشکم مانند یک آبستنی به جلو آمده، مانند خرما که در روزهای خوب و پربار به ثمر می‌نشیند.
بسی خاک بنشسته برفرق او
نهاده به سر بر گلین افسری
هوش مصنوعی: بسیاری از خاک‌ها بر سر او نشسته و به جای تاج، کلاهی از گل و خاک بر سر دارد.
بر و گردنی ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری
هوش مصنوعی: بدنش زخم‌هایی دارد به بزرگی ران یک فیل و پاهایش به اندازه‌ی یک اسب است، گرد و بزرگ.
دویدم من از مهر نزدیک او
چنانچون بر خواهری خواهری
هوش مصنوعی: من به شتاب به سوی او رفتم، مانند کسی که به خواهرش می‌رسد.
ز فرق سرش باز کردم سبک
تنکتر ز پر پشه چادری
هوش مصنوعی: از روی سرش پرده را کنار زدم، انگار که سبکتر از پر پشه باشد.
ستردم رخش را به سرآستین
ز هر گرد و خاکی و خاکستری
هوش مصنوعی: من چهره‌اش را با سرآستینم پاک کردم و از هر نوع گرد و غباری و خاکستری زدودم.
فکندم کلاه گلین از سرش
چنان کز سر غازییی مغفری
هوش مصنوعی: کلاه گلی را از روی سرش بردم، به طوری که مانند کلاهی که بر سر جنگجو قرار دارد، افتاد.
بدیدم به زیر کلاهش فراخ
دهانی و زیر دهان حنجری
هوش مصنوعی: دیدم که زیر کلاهش دهانی وسیع و زیر دهانش حنجری وجود دارد.
مر او را لبی زنگیانه سطبر
چنانچون رجوعی لب اشتری
هوش مصنوعی: او لب‌هایش به مانند لب‌های زنگی و محکم است، همان‌طور که لب‌های یک الاغ به نظر می‌رسد.
ولیکن یکی سلسبیلش سبیل
گشاده بد اندر دهانش دری
هوش مصنوعی: اما یکی از نعمت‌ها و سرچشمه‌های خنکی است که در دهانش به شکل دروازه‌ای گشوده قرار دارد.
همی بوی مشک آمدش از دهان
چو بوی بخور آید از مجمری
هوش مصنوعی: بوی خوشی شبیه بوی مشک از دهان او به مشام می‌رسید، همان‌طور که بوی خوش بخور از ظرف مخصوصش منتشر می‌شود.
مرا عشق آن سلسبیلش گرفت
چو عشق پریچهرهٔ احوری
هوش مصنوعی: عشق او مرا همچون آب زلال و شفاف خود به آرامش رساند، مانند عشقی که به زیبایی یک پری با چهره‌ای معصوم و دلبر است.
ببردم ازو مهر دوشیزگی
وزان سلسبیلش زدم ساغری
هوش مصنوعی: من محبت و زیبایی او را از او گرفتم و از آب زلال او نوشیدم.
یکی قطره زو برکفم برچکید
کف دستم گشت چون کوثری
هوش مصنوعی: یک قطره از آن بر روی دستم افتاد و دستم مثل پرنده‌ای زیبا و نورانی شد.
ببوییدم او را وزان بوی او
برآمد ز هر موی من عبهری
هوش مصنوعی: بوی او را استشمام کردم و از آن بوی دلنشین، عطر و رایحه‌ای از هر موی من بلند شد.
به ساغر لب خویش بردم فراز
مرا هر لبی گشت چون شکری
هوش مصنوعی: در میانه‌ی دلخوشی، جامی از دستم بالا رفت، و لب‌هایم به شیرینی شکری تبدیل شدند.
امیری شدم آن زمان، زان سبیل
ز لهو و طرب گرد من لشکری
هوش مصنوعی: در آن زمان که از لذت و خوشی دور شدم، به مقام امیری رسیدم و دورم را جمعیتی از افراد پر شور و شاد فرا گرفته بودند.
یکی هاتف از خانه آواز داد
چون رامشبری نزد رامشگری
هوش مصنوعی: صدا از درون خانه بلند شد، مانند این که کسی در حال نوازندگی است و نوازنده‌ای را به خود می‌خواند.
که هست این عروسی به مهر خدای
پریچهرهٔ سعتری منظری
هوش مصنوعی: این جشن و مراسم عروسی به خاطر محبت و عشق خدای بزرگ و با زیبایی چشم نواز دختران مانند بهشتی است.
بباید علی‌الحال کابینش کرد
بیرزد به کابین چنین دختری
هوش مصنوعی: باید هر چه زودتر نفقه و مهریه این دختر را پرداخت کرد، چون او ارزش بسیار زیادی دارد.
بود عقد کابین او اینکه تو
کنی سجدهٔ شکر چون شاکری
هوش مصنوعی: عقد و پیمانی که بین شما و او وجود دارد، این است که پس از به دست آوردن عشق او، همچون یک شکرگزار، سجده‌ کنید و از او سپاسگزاری نمایید.
سر از سجده برداری و این شراب
کشی یاد فرخنده رخ مهتری
هوش مصنوعی: وقتی از سجده برمی‌داری، به یاد این شراب‌خواری باش که شادی‌بخش چهره‌ی نیک‌انجامی است.
ندیم شه شرق شیخ العمید
مبارک لقایی، بلند اختری
هوش مصنوعی: دوست و هم‌نشین پادشاه، شیخ‌المشایخ، خوشا به حال تو که با او دیدار کردی و بر افلاک صعودی.
سخاوت همی‌زاید از دست او
که هر بچه‌ای زاید از مادری
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشندگی تنها از کسی نشأت می‌گیرد که این ویژگی در ذات او وجود دارد، مانند اینکه هر کودکی از مادرش به دنیا می‌آید.
نه نافه بیارد همه آهویی
نه عنبر فشاند همه جوذری
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که زیبا و قیمتی هستند، به سادگی برای همه قابل دسترسی نیستند. همان‌طور که هر عطر خوشبویی نمی‌تواند به یک نوع خاص اشاره کند، برخی از زیباترین و ارزشمندترین چیزها فقط برای عده‌ای خاص وجود دارد و نمی‌توان همه آنها را به راحتی به دست آورد.
دو کوثر بر آن دوکف دست اوست
بهشت برین را بود کوثری
هوش مصنوعی: در دستان او دو جام از معانی مقدس وجود دارد که بهشت عالی نیز به نوعی مانند آن جام‌هاست.
گران حلم او در سبک عزم اوست
به هر کشتیی در، بود لنگری
هوش مصنوعی: خونسردی و شکیبایی او به خاطر اراده قوی‌اش است، مانند لنگری که در هر کشتی وجود دارد و باعث ثبات و استحکام آن می‌شود.
به فعلش به پایست اخلاق نیک
به شاهی به پایست هر لشکری
هوش مصنوعی: رفتار و کردار نیک یک پادشاه به اعمال او بستگی دارد و هر نظامی نیز باید به همین اصول پایبند باشد.
سر کلک او بر تن کلک او
سر اسودی بر تن اصفری
هوش مصنوعی: سرخ و سبز به هم آمیخته‌اند؛ یعنی زیبایی و جذابیت او در تنش نمایان است.
چو سیمین دواتش ندیده‌ست کس
تنمؤمنی، با دل کافری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند من، که در وجودم خدایی هست و با دل کافر زندگی می‌کند، دوات نقره را ندیده است.
ایا خواجه همداستانی مکن
که بر من تحمل کند ابتری
هوش مصنوعی: ای دوست، با من هم‌نظری نکن که صبرم از این وضع به سر آمده است.
فراوان مرا حاسدان خاستند
ز هر گوشه‌ای و ز هر کشوری
هوش مصنوعی: بسیاری از حسودان در هر جا و از هر کشوری به من حسادت کردند و علیه من برخاستند.
تو گر حافظ و پشتبانی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری
هوش مصنوعی: اگر تو حافظ و پشتیبان من باشی، هیچ نگرانی از مشکلات و سختی‌ها ندارم.
چنین حضرتی را بدین اشتهار
نباشد زیان از چو من شاعری
هوش مصنوعی: این شخصی که به این شهرت معروف است، هیچ ضرری از وجود شاعری مثل من نمی‌بیند.
چه نقصان ز یک مرغ در خرمنی
چه بیشی ز یک حرف در دفتری
هوش مصنوعی: یک مرغ در میان خرمن گندم کمبود زیادی ایجاد نمی‌کند، مانند اینکه یک حرف در یک دفتر بزرگ تأثیر چندانی ندارد.
الا تا ازین جمع پیغمبران
نباشد حکیمی چو پیغمبری
هوش مصنوعی: بهتر است که از میان این جمع پیامبران، هیچ حکیمی مانند پیامبر وجود نداشته باشد.
خداوند ما باد پیروزگر
سرو کار او با پرندین بری
هوش مصنوعی: خداوند به ما کمک می‌کند تا موفق شویم و در کارهای خود به پیروزی برسیم، ارتباط او با موجودات زنده و پرندگان نیز برقرار است.