گنجور

شمارهٔ ۶

دوستان! وقت عصیرست و کباب
راه را گرد نشانده‌ست سحاب
سوی رز باید رفتن به صبوح
خویشتن کردن مستان و خراب
نیمجوشیده عصیر از سر خم
درکشیدن، که چنینست صواب
رادمردان را هنگام عصیر
شاید ار می‌نبود صافی و ناب
تا دو سه روز درین سایهٔ رز
آب انگور گساریم به آب
بفروزیم همی آتش رز
گسترانیم بر او سرخ کباب
تاک رز باشدمان شاسپرم
برگ رز باشد دستار شراب
نقل ما خوشهٔ انگور بود
از بر سر بر چون پرعقاب
بانگ جوشیدن می باشدمان
نالهٔ بر بط و طنبور و رباب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوستان! وقت عصیرست و کباب
راه را گرد نشانده‌ست سحاب
هوش مصنوعی: ای دوستان! اکنون زمان گرانبها و مهمی است و ابرها راه را پر از بخار کرده‌اند.
سوی رز باید رفتن به صبوح
خویشتن کردن مستان و خراب
هوش مصنوعی: به سوی گل باید رفت و در صبحگاه خود را به حالت سرمستی و انبساط روحی درآورد.
نیمجوشیده عصیر از سر خم
درکشیدن، که چنینست صواب
هوش مصنوعی: نیم‌جوشیده به معنای کمتر از کامل است و عصیر به معنای مایع گرفته‌شده از میوه یا گیاه است. در این متن، اشاره به این دارد که وقتی مایعی به طور کامل استخراج نشده و هنوز به مرحله نهایی نرسیده است، بعد از کشیدن از سر خم، نشان‌دهنده این است که کار به طور درستی انجام شده و عاقلانه است. حفظ حالت نیمه‌تمام ممکن است به خوبی نشان‌دهنده اصول درستی باشد.
رادمردان را هنگام عصیر
شاید ار می‌نبود صافی و ناب
هوش مصنوعی: مردان شجاع و با اصول، هنگام آزمایش و سختی‌ها، اگر نبودند در زندگی، چیزهای خالص و ناب، ممکن بود نتوانند به خوبی خود را نشان دهند.
تا دو سه روز درین سایهٔ رز
آب انگور گساریم به آب
هوش مصنوعی: بیایید چند روزی در کنار این گل رز و زیر سایه‌اش با نوشیدن آب انگور خوش بگذرانیم.
بفروزیم همی آتش رز
گسترانیم بر او سرخ کباب
هوش مصنوعی: ما می‌خواهیم آتش را روشن کنیم و رویش غذاهای خوشمزه‌ای بپزیم.
تاک رز باشدمان شاسپرم
برگ رز باشد دستار شراب
هوش مصنوعی: به باغی شگفت‌انگیز می‌اندیشم که در آن، باغبان با مهارت و هنر خود، گل‌های زیبا را پرورش می‌دهد. درختان سرسبز و شگفتی‌های طبیعت در کنار یکدیگر قرار دارند و فضاییEnchantingخلق می‌کنند که سرشار از رنگ و زندگی است. همچنین، در کنار این زیبایی‌ها، نشان‌هایی از خوشگذرانی و لذت وجود دارد که نشان‌دهنده شادی و سرور زندگی است.
نقل ما خوشهٔ انگور بود
از بر سر بر چون پرعقاب
هوش مصنوعی: ما داستانی خوش و شیرین داریم که همچون خوشهٔ انگور به سر بلندی می‌رسد و چون پرنده‌ای بلندپرواز بر فراز اوج می‌نشیند.
بانگ جوشیدن می باشدمان
نالهٔ بر بط و طنبور و رباب
هوش مصنوعی: من صدای جوشیدن را می‌شنوم و صدای ناله بر سازهایی چون بوق، طنبور و رباب را نیز حس می‌کنم.

حاشیه ها

1392/02/09 23:05
رهام

عصیرهمان عصاره و چکیده است

1392/02/09 23:05
رهام

رز:درخت انگور و گفته شده رضوان همان رزبان است

1392/02/09 23:05
رهام

شاسپرم به معنی ریحان

1392/02/09 23:05
امین کیخا

بربط همان عود است با کمی گردش و تغییر و از نام باربد نوازنده گرفته شده است پس نگارش باید بربد بشود دست کم

1397/03/10 14:06
مهتاب

یاد این شعر افتادم
ᴍɪʟᴀᴅ ᴍᴀʜᴀᴅ:
باد سر میکوفت بر بیداریِ فانوس پیر
ابرها بر دوش میبردند نعشِ ماه را
جاشوان در ژرفنای خواب و لیکن فوج فوج
موج ها لبیک میگفتند بندرگاه را
مرغ بوتیمار - همچون پیش تر ها- میشنید
نعره های آسمان رعد و برق اندود را
مادر دریا به گردابِ دهانش میکشاند
هر که بر دامانِ توفانیش می آسود را
ُشهر خامُش ، کورسوی فارها خامُش ولی
آسمانِ آذرخش آجینِ شب ، خامُش نبود
جاشوان در خواب و بر دوشِ ستبر صخره ها
هیچکس - جز مردِ توفان های جاشو کُش - نبود
مرد توفان های جاشو کُش به سانِ صخره ها
سُرخرویِ سیلیِ دریای موجاموج بود
سینه سای چنگِ آن دریا که سقف اش رعد رعد
مرد آن دریا که پُر میشد دهانش رود رود
-هر که جز او - تن به این مواجِ وحشی خوی داد
پرچم ناکامی اش را در غروب افراشتند
وز عزایش شامگاهان تا صلاة ظهرِ بعد
موج ها بر سر زنان ره سوی ساحل داشتند

آن شب اما چشم از غدّاریِ دریای هار
بست و افسارِ بلم را از کف ساحل رهاند
راند و پارو را به قلب موجهای شور زد
رو به سوسوی ملالت بار ساحل کرد و خواند:
ای بلمرانان سنگین خوابِ ! برخیزید ! های!
جای ماندن نیست این اقلیم باور سوخته
مشعل امّیدتان کور است وقتی روز و شب
ابرها را _رشتهء باران _ به ساحل دوخته
میرسید از دور اما همچو کوهی نیلگون
موج ، آن موجی که بر افلاک میسایید سر
موج ، آن موجی که میجستند چون دیوانگان
بر کمرگاه بلندش خرده امواج دگر
آمد و در عنفوان آن نبرد سهمگین
پنجهء بنیان کَنَش بر سینهء قایق نشست
مرد مغرورانه میخندید اما موجِ هار
قایقش را چون غرور کهنه اش در هم شکست
باد سر میکوفت بر بیداری فانوس پیر
دفن کردند _ابرهای بادپیما_ماه را
مرد توفان های بنیان کَن به روی دوششان
موج ها بدرود میگفتند بندرگاه را...
میلاد مهاد