برگردان به زبان ساده
فغان ازین غراب بین و وای او
که در نوا فکندمان نوای او
هوش مصنوعی: آه از این دُرّنده، و وای بر ما که صدا و نغمهاش ما را در بر گرفت.
غراب بین نیست جز پیمبری
که مستجاب زود شد دعای او
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز مانند پیامبری نیست که دعاهایش به سرعت پذیرفته شود.
غراب بین نایزن شدهست و من
سته شدم ز استماع نای او
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویر زیبایی اشاره میکند که یک کلاغ (غراب) به نایزن (شخصی که نای مینوازد) نزدیک شده است. او میگوید که از شنیدن نوا و صدای نای او به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به گونهای سرمست و مجذوب شده است. این بیت حس شگفتی و تاثیر عمیق موسیقی را به تصویر میکشد.
برفت یار بیوفا و شد چنین
سرای او خراب، چون وفای او
هوش مصنوعی: یار بی وفا رفت و خانهاش به همین دلیل ویران شد، چرا که وفا و وفاداری او همینطور از بین رفت.
به جای او بماند جای او به من
وفا نمود جای او به جای او
هوش مصنوعی: کسی به جای او باقی مانده و این فرد به من وفا کرده است.
بسان چاه زمزمست چشم من
که کعبهٔ وحوش شد سرای او
هوش مصنوعی: چشمان من همچون چاه زمزم است که محل سکونت وحوش و جانوران شده است.
سحاب او بسان دیدگان من
بسان آه سرد من صبای او
هوش مصنوعی: ابر او مانند چشمان من، مانند آه سرد من، نسیم اوست.
خراب شد تن من از بکای من
خراب شد تن وی از بکای او
هوش مصنوعی: از ناراحتی و غم من، جسم من ویران شد و از درد و اندوه او، جسم او نیز خراب شد.
الا کجاست جمل بادپای من
بسان ساقهای عرش پای او
هوش مصنوعی: کجاست جمل که مانند ساقههای عرش، پای او بر زمین است؟
چو کشتیی که بیل او ز دم او
شراع او، سرون او قفای او
هوش مصنوعی: مانند کشتیای است که نیروی پیشرانش از دم آن و بادبانش از سر آن تأمین میشود و هدایتش از سمت قایقنشین است.
زمام او طریق او و راهبر
سنام او دو دست او عصای او
هوش مصنوعی: کنترل کننده او، روش او و هدایت کننده جمع او، دستان او عصای اوست.
کجاست تا بیازمایم اندرین
سراب آب چهره آشنای او
هوش مصنوعی: کجاست که بتوانم چهره آشنای او را در این سراب آب بیازما؟
ببرم این درشتناک بادیه
که گم شود خرد در انتهای او
هوش مصنوعی: ببرم این بیابان وسیع و بزرگ که در آن عقل و خرد در عمق آن گم شود.
ز طول او به نیم راه بگسلد
فراز او مسافت سمای او
هوش مصنوعی: از طول او به اندازهای دور شود که نتوان به او رسید و از بلندی او فاصلهای بگیرد که دیگر نتوان به آسمان او دست یافت.
زمین او چو دوزخ و ز تف او
چو موی زنگیان شده گیای او
هوش مصنوعی: زمین او به حالت دوزخ درآمده و از حرارت او، گیاهان به شکل موی زنگی در آمدهاند.
بسان ملک جم خراب، بادیه
سپاه غول و دیو، پادشای او
هوش مصنوعی: مانند سرزمین جم که ویران شده، بیابان ویران است، جایی که سپاه غولها و دیوان به عنوان فرمانروای آنجا حضور دارند.
زنند مقرعه به پیش پادشا
دوال مار و نیش اژدهای او
هوش مصنوعی: در محضر پادشاه، قرعهکشی انجام میشود که نشاندهنده خطراتی همچون دوال مار و نیش اژدهاست.
کنیزکان به گرد او کشیده صف
ز کرکی و نعامه و قطای او
هوش مصنوعی: دختران جوان به دور او جمع شدهاند و از پارچههای نرم و لطیف پوشیدهاند.
ز مار گَرزه، مار گرد ریگ پر
غدیرها و آبگیرهای او
هوش مصنوعی: مارهایی که در ریگزارها و آبگیرها زندگی میکنند، خطرناک و زهرآگین هستند.
شراب او سراب و جامش اودیه
و نقل او حجاره و حصای او
هوش مصنوعی: شراب او مانند یک سراب است و جامش نشانهای از دلتنگی. نقلهای او سنگین و سختاند و دانههای او همانند سنگریزههای ناپایدار هستند.
سماع مطربان به گرد او درون
زئیر شیر و گرگ را عوای او
هوش مصنوعی: در گرداگرد او، نواختن موسیقیدانان و آواز آنها به گوش میرسد، مانند تماس حیوانات وحشی چون شیر و گرگ که بر اثر صدا به هیجان آمدهاند.
بخور او سموم گرم و اسپرم
به گرد او عکازه و غضای او
هوش مصنوعی: بخور که در هوای گرم و در معرض سموم قرار دارد و دور او همه چیز مشاهده میشود و نیازهای او در دسترس است.
شمیده من در آن میان بادیه
زسهم دیو و بانگ هایهای او
هوش مصنوعی: در میان بیابان، من صدای زوزه دیو و نالههای او را شنیدم.
بدانگهی که هور تیرهگون شود
چو روی عاشقان شود ضیای او
هوش مصنوعی: زمانی که عرش آسمانی تیره و تار شود، چهره و نور عاشقان به آن روشنی میبخشد.
شب از میان باختر برون جهد
بگسترند زیر چرخ جای او
هوش مصنوعی: شب از سمت باختر شروع به روشن شدن کرده و به تدریج زیر آسمان جای او را میپوشاند.
چو جامعهٔ نگارگر شود هوا
نقط زر شود بر او نقای او
هوش مصنوعی: وقتی که هوا به زیبایی و هنر میرسد، آن زمان نقاط نورانی بر روی آن نقش پیدا میکند.
فلک چو چاه لاجورد و دلو او
دو پیکر و مجره همچو نای او
هوش مصنوعی: زمانه مانند چاهی عمیق و آبی است، و انسانها همچون دلوهایی هستند که آب از این چاه میکشند. مجرای این چاه نیز مانند نای است که صدا را منتقل میکند.
هبوب او هوا و بر هبوب او
کسی فشانده گرد آسیای او
هوش مصنوعی: نسیم او همه جا طاری میشود و در سایهی آن، کسی دانههای زندگیاش را میپاشد.
ز هقعهٔ چو نیمخانهٔ کمان
بنات نعش از اول بنای او
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به منشا و آغاز چیزی اشاره دارد. به تصویر میکشد که چگونگی شکلگیری و شروع یک پدیده یا موضوع خاص، به ویژه از دیدگاه زیباییشناسی و هنری، مانند ساختار یک کمان یا خوشه ستارهها. در اینجا تأکید بر ابتدای یک نقطهٔ خاص است که از آنجا همه چیز آغاز میشود.
جدی چنان به شارهای وز استر
چو نقطهای به ثور بر، سهای او
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که یک استر (مادیانی) به تندی حرکت میکند و به گونهای از نقطهای دیگر به سوی پیکری قوی و مقاوم میرود. تصویر تأکید بر سرعت و شتاب حرکت و همچنین بر قدرت و استواری دارد.
هوا به رنگ نیلگون یکی قبا
شهاب، بند سرخ بر قبای او
هوش مصنوعی: هوا به رنگ آبی تیرهای است و همچون لباسی از شهاب بر تن دارد، که نوار قرمزی بر روی آن دیده میشود.
مجره چون ضیا که اندر اوفتد
به روزن و نجوم او هبای او
هوش مصنوعی: چشمهای چون نور که وقتی در روزن بیفتد، ستارههای آن به زیبایی او میدرخشند.
بدانگهی که صبح، روز بر دمد
بهای او به کم کند بهای او
هوش مصنوعی: زمانی که صبح به طلوع برسد، ارزش او کاهش مییابد.
قمر بسان چشم دردگین شود
سپیدهدم شود چو توتیای او
هوش مصنوعی: ماه همچون چشمی غمگین میشود و صبحگاهان حالتی چون نگاه تماشاگر را به خود میگیرد.
رسیده من به انتهای بادیه
به انتها رسیده هم عنای او
هوش مصنوعی: به مقصد نهایی خود در مسیر زندگی نزدیک شدهام و به همین دلیل به رحمت و لطف او رسیدهام.
به مجلس خدایگان بیکفو
که نافریده همچو او خدای او
هوش مصنوعی: در جمع بزرگانی که همسطح او نیستند، به خدای یکتا اشاره میکند که مانند او هیچکس آفریده نشده است.
مدبری که سنگ منجنیق را
بدارد اندرین هوا دهای او
هوش مصنوعی: مدبری که میتواند سنگ منجنیق را در این فضا پرتاب کند، چقدر توانمند است.
به جایگاه عزم، عزم عزم او
به جایگاه رای، رای رای او
هوش مصنوعی: هر چیزی در جای خود قرار دارد؛ اراده و تصمیم او در مکان خود و اندیشه و رأی او نیز در جای خود.
که کرد، جز خدای عز اسمه
رضا رضای او، قضا قضای او
هوش مصنوعی: هر چه که انجام داده است، تنها خدای بزرگ و با عظمت، مورد پسند و رضایت اوست و سرنوشت و تقدیر نیز به دست او است.
نه در جهان جلال، چون جلال او
نه هیچ کبریا چو کبریای او
هوش مصنوعی: هیچ جلال و عظمتای در دنیا به اندازهی جلال و عظمت او نیست و هیچ بزرگی و کبریایی به اندازهی کبریای او وجود ندارد.
خلیج مغربی هزیمهای شود
اگر نه جود او شود سقای او
هوش مصنوعی: اگر او دست مددگری به سوی دریا دراز نکند، خلیج مغربی هم خشک و بیکار میشود.
فصاحتم چو هدهدست و هدهدم
کجا رسد به غایت سبای او
هوش مصنوعی: من سخنوری چون هدهد دارم، اما هدهد کجا میتواند به بلندیها و زیباییهای سرزمین سبا برسد؟
ز شکر اوست مروه و صفای من
ز فضل اوست مروه و صفای او
هوش مصنوعی: ز مروت و بخشش خداوند، نعمتها و زیباییهای من به وجود آمده است و همهی خوبیها و صفات نیکو نیز از فضل و رحمت او نشأت میگیرد.
طبیعت منست گاه شعر من
جمیله و شه طباطبای او
هوش مصنوعی: شعر من به طبیعت من مربوط است، گاهی شعر من زیباست و شبیه آثار شه طباطبایی است.
«اماصحا» به تازیست و من همی
به پارسی کنم اما صحای او
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که کلمه «اماصحا» به زبان عربی است و من در حال ترجمه آن به زبان فارسی هستم، ولی حال و هوای آن کلمه، یعنی «صحا»، را حفظ میکنم.
الا که تا برین فلک بود روان
شجاع او و حیةالحوای او
هوش مصنوعی: جز این نیست که تا زمانی که آسمان برافراشته است، روح شجاع او و حیات او نیز برقرار خواهد ماند.
بقاش باد و دولت همیشگی
رسیده در حسود او بلای او
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که به واسطهی نیکی و خوششانسی، سرنوشت خوبی برای او رقم خورده است، در حالی که حسودان و بدخواهان او در عذاب و سختی به سر میبرند.