شمارهٔ ۵۲ - در شکایت از حسودان و دشمنان خود میفرماید
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفتجفت
ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین
حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست
بفسرد چون بشکفد گل پیش ماه فرودین
حاسدم خواهد که او چون من همیگردد به فضل
هرکه بیماری دق دارد، کجا گردد سمین
حاسدم گوید: چرا بر من به یک گفتار من
گوژ گشتی چون کمان و تیر گشتی در کمین
گوژ گشتن با چنان حاسد بود از راستی
باژگونه، راست آید نقش گوژ اندر نگین
حاسدم گوید ببردی دوستانم را ز من
دوستان را خود بر ابرو بود از وی خم و چین
مردم دانا نباشد دوست او یک روز بیش
هرکسی انگشت خود یک ره کند در زولفین
حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه
اینت بغضی آشکارا، اینت جهلی راستین
هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ
هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین
حاسدم گوید که ما پیریم و تو برناتری
نیست با پیران به دانش مردم برنا قرین
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیَهْتر نیستی هرروز ابلیس لعین
حاسدم گوید: چرا خوانند کمتر شعر من
زان تو خوانند هرکس، هم بنات و هم بنین
شعر من ماء معین و شعر تو ماء حمیم
کس خورد ماء حمیمی تا بود ماء معین؟
حاسدم گوید چرا تو خدمت خسرو کنی
روبهان را کرد باید خدمت شیر عرین
پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بود
بندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین
حاسدم خواهد که شعر او بود تنها و بس
باز نشناسد کسی بربط ز چنگ رامتین
نه همه حکمت خدا اندر یکی شاعر نهاد
نه همه بویی بود در نافهٔ مشکی عجین
شاعری تشبیب داند، شاعری تشبیه و مدح
مطربی قالوس داند، مطربی شکر توین
حاسدم گوید چرا در پیشگاه مهتران
ما ذلیلیم و حقیر و تو امینی و مکین
قول او بر جهل او، هم حجتست و هم دلیل
فضل من بر عقل من هم شاهدست و هم یمین
حاسدا هرگز نبینی، تا تو باشی روی عقل
دوزخی هرگز نبیند روی و موی حور عین
حاسدا تو شاعری و نیز من هم شاعرم
چون ترا شعر ضعیفست و مرا شعر سمین
شعر تو شعرست، لیکن باطنش پرعیب و عار
کرم بسیاری بود در باطن در ثمین
شعر ناگفتن به از شعری که گویی نادرست
بچه نازادن به از ششماهه بفکندن جنین
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین
گر چنین باشی به هر شاعر که آید نزد شاه
بس که باید بس که باید مر ترا بودن حزین
شاه را سرسبز باد و تن جوان تا هر زمان
شاعران آیندش از اقصای روم و حد چین
سال پارین با تو ما را چه جدال و جنگ خاست
سال امسالین تو با ما درگرفتی جنگ و کین
باش تا سال دگر نوبت کرا خواهد بُدَن
تا کرا میبایدم زد بر سر وی پوستین
من ترا از خویشتن در باب شعر و شاعری
کمترین شاعر شناسم، هذه حق الیقین
میر فرمودت که رو یک شعر او را کن جواب
بود سالی و نکردی، ننگ باشد بیش ازین
گر مرا فرموده بودی خسرو بندهنواز
بهتر از دیوان شعرت پاسخی کردی متین
لیکن اشعار ترا آن قدر و آن قیمت نبود
کش بفرمودی جواب این خسرو شاعرگزین
گر تو ای نادان ندانی، هرکسی داند که تو
نیستی با من به گاه شعر گفتن هم قرین
من بدانم علم و دین و علم طب و علم نحو
تو ندانی دال و ذال و راء و زاء و سین و شین
من بسی دیوان شعر تازیان دارم ز بر
تو ندانی خواند «الا هبی بصحنک فاصبحین»
خواست از ری خسرو ایران مرا بر سفت پیل
خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین
من به فضل از تو فزونم، تو به مال از من فزون
بهترست از مال فضل و بهتر از دنیاست دین
مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت
ورنه اندر ری تو سرگین چیدی از هر پارگین
گر نباشد در چنین حالت مزیدی مر ترا
عارضی بس باشدت بر لشکر میر متین
هیچ سالی نیست کز دینار، سیصد چارصد
از پی عرض حشم کمتر کنی در آستین
وآنگهی گویی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه نیک آید ازین شه، رخت رو بربند هین
باز شروان شو، بدان جایی که دادنت همی
گوشت خوک مردهٔ یکماهه و نان جوین
مر مرا باری بدین درگاه شاهست آرزو
نز ری و گرگان همی یاد آیدم، نز خافقین
شاعران را در ری و گرگان و در شروان که دید
بدرهٔ عدلی به پشت پیل، آورده به زین
آنچه این مهتر دهد روزی به کمتر شاعری
معتصم هرگز به عمر اندر نداد و مستعین
رو چنین شکری کن و بسیار نسپاسی مکن
تات بخشد بخت نیکو سایهٔ خسرو معین
آنکه او شاکر بود، باشد ز خیل الاکرمین
وانکه ناشاکر بود، باشد ز خیل الاخسرین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
هوش مصنوعی: حسودان بر من حسادت کردند و من میگویم که حق مظلومان را بده، ای عزتبخش مؤمنان.
شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفتجفت
ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین
هوش مصنوعی: شیر نر در هر مکان به تنهایی حضور دارد و خوکان در دو نفره دیده میشوند. ما همه با هم جفت هستیم و خداوند خالق فردا و آینده را میسازد.
حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست
بفسرد چون بشکفد گل پیش ماه فرودین
هوش مصنوعی: حسود من همیشه در حال تلاش است تا بر من برتری پیدا کند، اما این نادرست است زیرا هنگامی که گل در فروردین میشکفد، زیباییاش همواره از بین میرود.
حاسدم خواهد که او چون من همیگردد به فضل
هرکه بیماری دق دارد، کجا گردد سمین
هوش مصنوعی: حسود من آرزو میکند که او نیز مانند من به محبت و لطف توجه کند، اما کسی که از بیماری رنج میبرد چگونه میتواند به خوشیها بپردازد؟
حاسدم گوید: چرا بر من به یک گفتار من
گوژ گشتی چون کمان و تیر گشتی در کمین
هوش مصنوعی: حسود میگوید: چرا تو به خاطر یک حرف من اینقدر خم شدهای و مانند کمان و تیر در انتظار نشستهای؟
گوژ گشتن با چنان حاسد بود از راستی
باژگونه، راست آید نقش گوژ اندر نگین
هوش مصنوعی: حسادت میتواند انسان را به سمت انحراف بکشد و او را وادار کند که حقیقت را به گونهای برعکس و تحریف شده بنگرد. در این حالت، مانند اینکه یک نقش ناهموار در یک نگین زیبا به چشم میآید، واقعیت هم به شکل نادرستی دیده میشود.
حاسدم گوید ببردی دوستانم را ز من
دوستان را خود بر ابرو بود از وی خم و چین
هوش مصنوعی: حسود من میگوید که تو دوستانم را از من دور کردی، در حالی که خود او با زلفهایش یک خم و چین بر ابرو دارد.
مردم دانا نباشد دوست او یک روز بیش
هرکسی انگشت خود یک ره کند در زولفین
هوش مصنوعی: مردم آگاه و فرهیخته هر کسی را تنها به یک روز به عنوان دوست نمیپذیرند، بلکه هر کسی میتواند به راحتی در دل و زلف او نفوذ کند و خود را معرفی کند.
حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه
اینت بغضی آشکارا، اینت جهلی راستین
هوش مصنوعی: دشمنم میگوید چرا در پیشگاه شاه هستی، این حسادت او را نشان میدهد و در واقع نادانی اوست.
هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ
هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین
هوش مصنوعی: در هر مکانی که باغی وجود داشت، صدای پرندگان به گوش میرسید و در هر جا که پرندهای بود، نشانهای از تیر سفین (لازم یا مهم) نیز احساس میشد.
حاسدم گوید که ما پیریم و تو برناتری
نیست با پیران به دانش مردم برنا قرین
هوش مصنوعی: حسود میگوید که ما پیرتر هستیم و تو برتری نداری، اما با پیران در دانش، کسی که جوانتر است، همرتبه است.
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیَهْتر نیستی هرروز ابلیس لعین
هوش مصنوعی: اگر در پیری دانش و معرفت افزون شده باشد، بدین معنا نیست که روز به روز از بدیها دورتر شدهای و شیطان لعنتی را کمتر میبیندی.
حاسدم گوید: چرا خوانند کمتر شعر من
زان تو خوانند هرکس، هم بنات و هم بنین
هوش مصنوعی: حسود من میگوید چرا مردم کمتر شعر من را میخوانند و بیشتر شعر تو را میپسندند، در حالی که هر کسی، چه دختران و چه پسران، به شعر تو توجه بیشتری دارد.
شعر من ماء معین و شعر تو ماء حمیم
کس خورد ماء حمیمی تا بود ماء معین؟
هوش مصنوعی: شعر من مثل آب زلال و خنک است، در حالی که شعر تو مانند آب داغ و نامطبوع به نظر میرسد. آیا کسی آب داغ را میخورد در حالی که آب زلال در دسترس است؟
حاسدم گوید چرا تو خدمت خسرو کنی
روبهان را کرد باید خدمت شیر عرین
هوش مصنوعی: حسادتم میگوید چرا تو به خدمت شاه مشغول هستی؟ او میگوید که باید به شیر درنده خدمت کرد، نه به روباه.
پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بود
بندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین
هوش مصنوعی: در روزی، نرمی و محبت پیلبان به فیلها و خدمت کردن او به آنها قابل توجه است؛ همینطور، بندگان نیز روزی در خدمت شاه زمین هستند و نسبت به او وفاداری و احترام دارند.
حاسدم خواهد که شعر او بود تنها و بس
باز نشناسد کسی بربط ز چنگ رامتین
هوش مصنوعی: حسود من میخواهد که شعر من فقط به خودم تعلق داشته باشد و هیچکس نتواند تفاوتی بین ساز من و ساز دیگران قائل شود.
نه همه حکمت خدا اندر یکی شاعر نهاد
نه همه بویی بود در نافهٔ مشکی عجین
هوش مصنوعی: خداوند تمامی حکمتهایش را تنها در یک شاعر قرار نداده و تمام زیبایی و عطر موجود در نافهٔ مشکی هم در یک جا جمع نشده است.
شاعری تشبیب داند، شاعری تشبیه و مدح
مطربی قالوس داند، مطربی شکر توین
هوش مصنوعی: شاعران میتوانند تشبیه و مدح کنند و در این کار مهارت دارند، اما مطربها هم به نوبه خود میدانند چگونه به زیبایی و شیرینی بیان کنند.
حاسدم گوید چرا در پیشگاه مهتران
ما ذلیلیم و حقیر و تو امینی و مکین
هوش مصنوعی: حسود من میگوید چرا ما در برابر بزرگترها ذلیل و کوچک هستیم، اما تو در جایگاه امن و ارزشمندی قرار داری.
قول او بر جهل او، هم حجتست و هم دلیل
فضل من بر عقل من هم شاهدست و هم یمین
هوش مصنوعی: گفتار او بر ناآگاهیاش، هم دلیل و هم نشانهی برتری من بر داناییام میباشد، و این خود گواه و سوگند من است.
حاسدا هرگز نبینی، تا تو باشی روی عقل
دوزخی هرگز نبیند روی و موی حور عین
هوش مصنوعی: حسود هرگز نمیتواند زیبایی و ویژگیهای جذاب دیگران را ببیند. تا زمانی که تو به جاهلیت و مشکلات خود گرفتار هستی، نمیتوانی از زیباییهای حقیقی زندگی لذت ببری.
حاسدا تو شاعری و نیز من هم شاعرم
چون ترا شعر ضعیفست و مرا شعر سمین
هوش مصنوعی: حسود، تو شاعری و من هم شاعر هستم، زیرا شعر تو ضعیف و شعر من پربار و غنی است.
شعر تو شعرست، لیکن باطنش پرعیب و عار
کرم بسیاری بود در باطن در ثمین
هوش مصنوعی: شعر تو زیباست، اما درونش پر از نقص و عیب است و در باطن آن، زشتیهای زیادی نهفته است.
شعر ناگفتن به از شعری که گویی نادرست
بچه نازادن به از ششماهه بفکندن جنین
هوش مصنوعی: بیان نکردن احساسات و افکار به مراتب بهتر از گفتن چیزی نادرست است، همانطور که زاییدن نوزاد نارس از زاییدن نوزاد کامل بهتر است.
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین
هوش مصنوعی: حسودان وقتی دیدند که من به درگاه سلطان وارد شدم، صدا و فریادشان بلند شد و به تنگنا افتادند.
گر چنین باشی به هر شاعر که آید نزد شاه
بس که باید بس که باید مر ترا بودن حزین
هوش مصنوعی: اگر تو به این شکل باشی، هر شاعری که به نزد شاه بیاید، نیاز نیست نگران باشی، زیرا همیشه باید در انتظار تو بود.
شاه را سرسبز باد و تن جوان تا هر زمان
شاعران آیندش از اقصای روم و حد چین
هوش مصنوعی: پادشاه را زندگی پرنشاط و جوانی پایدار باد تا شاعران از دورترین نقاط مانند روم و چین به سراغ او بیایند.
سال پارین با تو ما را چه جدال و جنگ خاست
سال امسالین تو با ما درگرفتی جنگ و کین
هوش مصنوعی: سال گذشته با تو چه جدال و جنگی داشتیم، اما امسال تو با ما درگیر جنگ و کینه شدهای.
باش تا سال دگر نوبت کرا خواهد بُدَن
تا کرا میبایدم زد بر سر وی پوستین
هوش مصنوعی: بگذار تا سال بعد، زمانی که نوبت کسی دیگر فرا برسد، آنجا که باید بر سر او پوستین بزنم.
من ترا از خویشتن در باب شعر و شاعری
کمترین شاعر شناسم، هذه حق الیقین
هوش مصنوعی: من تو را در زمینه شعر و شاعری، کمترین شاعر میشناسم و این یک حقیقت قطعی است.
میر فرمودت که رو یک شعر او را کن جواب
بود سالی و نکردی، ننگ باشد بیش ازین
هوش مصنوعی: میر گفت که باید به شعری که او گفته پاسخ بدهی، اما تو سالی را گذراندهای و هنوز پاسخی ندادهای. این کار ننگینتر از این نیست که بیشتر از این هم تعلل کنی.
گر مرا فرموده بودی خسرو بندهنواز
بهتر از دیوان شعرت پاسخی کردی متین
هوش مصنوعی: اگر مرا به عنوان بندهای مورد لطف و محبت قرار میدادی، میتوانستی به شعرهای خودت پاسخ معقولتری بدهی.
لیکن اشعار ترا آن قدر و آن قیمت نبود
کش بفرمودی جواب این خسرو شاعرگزین
هوش مصنوعی: اما اشعار تو به اندازه و ارزش لازم نبود که من مجبور شوم به این خسرو شاعر پاسخ دهم.
گر تو ای نادان ندانی، هرکسی داند که تو
نیستی با من به گاه شعر گفتن هم قرین
هوش مصنوعی: اگر تو ای نادان نمیدانی، هر کس دیگری هم میداند که تو در زمان شعر گفتن، هم نشین من نیستی.
من بدانم علم و دین و علم طب و علم نحو
تو ندانی دال و ذال و راء و زاء و سین و شین
هوش مصنوعی: من هرچه علم و دانش دارم، از جمله علوم دینی و پزشکی و دستور زبان، تو حتی نمیدانی که الفبا چطور است و حروف چه شکلی دارند.
من بسی دیوان شعر تازیان دارم ز بر
تو ندانی خواند «الا هبی بصحنک فاصبحین»
هوش مصنوعی: من شعرهای زیادی از شاعران عرب دارم که از یاد تو گذراندهام و هرگز نمیدانی که چگونه به زیبایی این شعرها میخوانند.
خواست از ری خسرو ایران مرا بر سفت پیل
خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین
هوش مصنوعی: خسرو ایران از من خواست تا بر روی فیل استوار خود قرار بگیرم، اما او هرگز در طول این سالها به تو فکر نکرد.
من به فضل از تو فزونم، تو به مال از من فزون
بهترست از مال فضل و بهتر از دنیاست دین
هوش مصنوعی: من در ویژگیهای نیکو از تو برترم، و تو در دارایی از من برتری. اما فضیلتها از مال ارزشمندترند و دین از دنیا برتر است.
مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت
ورنه اندر ری تو سرگین چیدی از هر پارگین
هوش مصنوعی: مال تو به خاطر قدرت و مقام شهریاران به یادگار مانده است، وگرنه اگر در ری زندگی میکردی، همانند دیگران تنها مشغول جمعآوری زبالهها و چیزهای بیارزش بودی.
گر نباشد در چنین حالت مزیدی مر ترا
عارضی بس باشدت بر لشکر میر متین
هوش مصنوعی: اگر در چنین شرایطی چیزی برای تو سودمند نباشد، همان حضور تو در کنار لشکر، برای فرمانده کافی خواهد بود.
هیچ سالی نیست کز دینار، سیصد چارصد
از پی عرض حشم کمتر کنی در آستین
هوش مصنوعی: هیچ سالی نیست که در کنار دینار، سه یا چهارصد از ارزش کالاها و خدمات را کمتر از آنچه که در دست داری، به دست نیاوری.
وآنگهی گویی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه نیک آید ازین شه، رخت رو بربند هین
هوش مصنوعی: و بعد احساس میکنم که من از شاه دنیا سپاسگزار نیستم، اگر که از این پادشاه خوب باشد، زود دست از زندگی بکش و برو.
باز شروان شو، بدان جایی که دادنت همی
گوشت خوک مردهٔ یکماهه و نان جوین
هوش مصنوعی: به مکانی برگرد که در آنجا به تو گوشت مردهٔ یکماهه و نان جوین میدهند.
مر مرا باری بدین درگاه شاهست آرزو
نز ری و گرگان همی یاد آیدم، نز خافقین
هوش مصنوعی: من به این درگاه شاه آمدهام تا آرزوهایم را بیان کنم، و یاد چیزهایی که از گذشته بودهاند و دیگر به یادم میآید، به سراغم میآید.
شاعران را در ری و گرگان و در شروان که دید
بدرهٔ عدلی به پشت پیل، آورده به زین
هوش مصنوعی: شاعران در مناطق ری، گرگان و شروان را میدید که کیسههای پر از عدل را بر پشت فیلها گذاشته و به زین کردهاند.
آنچه این مهتر دهد روزی به کمتر شاعری
معتصم هرگز به عمر اندر نداد و مستعین
هوش مصنوعی: هر چیزی که این بزرگ مرد در یک روز به شاعری معمولی میدهد، هرگز به عمرش به معتصم و مستعین داده نشده است.
رو چنین شکری کن و بسیار نسپاسی مکن
تات بخشد بخت نیکو سایهٔ خسرو معین
هوش مصنوعی: سعی کن با سپاسی مناسب از نعمتهایت بهرهبرداری کنی و به دنبال زیاد از حد شکرگذاری نباش، زیرا این کار ممکن است موجب شود که بخت خوب و حمایتهای الهی از تو دور شود.
آنکه او شاکر بود، باشد ز خیل الاکرمین
وانکه ناشاکر بود، باشد ز خیل الاخسرین
هوش مصنوعی: کسی که شکرگزار است، از گروه بزرگان و نیکوکاران به حساب میآید، و کسی که شکرگزار نیست، از جمع نقصاندیدگان خواهد بود.