گنجور

شمارهٔ ۳۹ - در مدح اسپهبد

بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ
از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ
بگسلد بر اسب عشق عاشقان بر تنگ صبر
چون کشد بر اسب خویش از موی اسب او تنگ تنگ
چنگ او در چنگ او همچون خمیده عاشقی
با خروش و با نفیر و با غریو و با غرنگ
عاشقی کو بر میان خویش بر بسته‌ست جان
از سر زلفین معشوقش کمر بسته‌ست تنگ
زنگیی گویی بزد در چنگ او در چنگ خویش
هر دو دست خویش ببریده بر او مانند چنگ
وان سر انگشتان او را بر بریشمهای او
جنبشی بس بلعجب و آمد شدی بس بی‌درنگ
بین که دیباباف رومی در میان کارگاه
دیبهی دارد به کار اندر، به رنگ بادرنگ
بر سماع چنگ او باید نبید خام خورد
می‌خوش آید خاصه اندرمهرگان بر بانگ چنگ
خوش بود بر هر سماعی می، ولیکن مهرگان
بر سماع چنگ خوشتر بادهٔ روشن چو زنگ
مهرگان جشن فریدونست و او را حرمتست
آذری نو باید و می خوردنی بی‌آذرنگ
داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد
آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ
آب چون آتش بود با خشمش آتش همچو آب
گنگ چون دریا بود با جود او دریا چو گنگ
نیک و بددانی همی با نام نیک جاودان
هست نیک و نیستش بد، هست نام و نیست ننگ
ارزنی باشد به پیش حمله‌اش ارژنگ دیو
پشه‌ای باشد به پیش گُرزه‌اش پور پشنگ
تیغ او و رُمح او و تیر او و گُرز او
دست او و جام او و کلک او و پالهنگ
گاه ضرب و گاه طعن و گاه رمی و گاه قید
گاه جود و گاه بزم و گاه خط و گاه جنگ
فرق بر و سینه سوز و دیده‌دوز و مغزریز
در بار و مشکسای و زردچهر و سرخ رنگ
آفرین زان مرکب شبدیز رنگ رخش رو
آنکه روز جنگ بر پشتش نهد زین زرنگ
دست او و پای او و سم او و چشم او
آن شیر و آن پیل و آن گور و آن رنگ
برده ران و برده سینه، برده زانو، برده ناف
از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ
دشت را و بیشه را و کوه را و آب را
چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ
با شدن، با آمدن، با رفتن و برگشتنش
ابرگرد و باد کند و برق سست و چرخ لنگ
ساق چون پولاد و زانو چون کمان و پی چو زه
سم چو الماس و دلش چون آهن و تن همچو سنگ
بیشبین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون کلنگ
ای رئیس مهربان، این مهرگان فرخ گذار
فر و فرمان فریدون را تو کن فرهنگ و هنگ
خز بده اکنون به رزمه، می ستان اکنون به رطل
مشک ریز اکنون به خرمن، عودسوز اکنون به تنگ
گاه سوی روم شو، گاهی به سوی زنگ شو
روی معشوق تو رومست و سیه زلفش چو زنگ
تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون
آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ
تا برآید از پس آن میغ باد تندرو
آسمان چون رنگ بزداید ز میغ گرد رنگ
باد عمرت بی‌زوال و باد عزت بی‌کران
باد سعدت بی‌نحوست، باد شهدت بی‌شرنگ
بخت بی‌تقصیر و محنت، روز بی‌مکروه و غم
دهر بی‌تلبیس و تنبل، چرخ بی‌نیرنگ و رنگ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ
از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ
هوش مصنوعی: زمانی که آن دختر ترک به نغمه‌سرایی می‌پردازد، صدا و نوا او آن‌قدر دلنشین است که حتی چنگ، که یک ساز موسیقی است، از دل هر انسانی دور می‌شود و به مسافتی بسیار دور می‌گریزد.
بگسلد بر اسب عشق عاشقان بر تنگ صبر
چون کشد بر اسب خویش از موی اسب او تنگ تنگ
هوش مصنوعی: عشق عاشقان باید رهایی یابد و از دلتنگی فاصله بگیرد، بنابراین باید سوار بر اسب عشق شوند و به جلو برانند، همچنان که اسب خود را به آرامی هدایت می‌کنند.
چنگ او در چنگ او همچون خمیده عاشقی
با خروش و با نفیر و با غریو و با غرنگ
هوش مصنوعی: چنگ یک عاشق در دستانش مانند ساز و آواز به شدت و با شور و هیجان به صدا درآمده است.
عاشقی کو بر میان خویش بر بسته‌ست جان
از سر زلفین معشوقش کمر بسته‌ست تنگ
هوش مصنوعی: عاشق در دل خود عشق را عمیقاً احساس کرده و جانش را به خاطر زیبایی‌های معشوق به شدت در چنگ خود گرفته است.
زنگیی گویی بزد در چنگ او در چنگ خویش
هر دو دست خویش ببریده بر او مانند چنگ
هوش مصنوعی: انگار زنگی (یک شخص سیاه‌پوست) در دستان او گرفتار شده است، و او نیز دست خود را در چنگ او گرفته و آن را بریده است، به گونه‌ای که هر دو مانند یک چنگ (ساز موسیقی) به هم درگیر شده‌اند.
وان سر انگشتان او را بر بریشمهای او
جنبشی بس بلعجب و آمد شدی بس بی‌درنگ
هوش مصنوعی: سر انگشتان او حرکتی شگفت‌انگیز بر روی پارچه‌های لطیفش دارد و این عمل به‌سرعت و بدون وقفه انجام می‌شود.
بین که دیباباف رومی در میان کارگاه
دیبهی دارد به کار اندر، به رنگ بادرنگ
هوش مصنوعی: نگاهی بینداز به دیبا باف رومی که در کارگاه پارچه بافی، مشغول به کار است و پارچه‌هایی به رنگ آبی زیبا تولید می‌کند.
بر سماع چنگ او باید نبید خام خورد
می‌خوش آید خاصه اندرمهرگان بر بانگ چنگ
هوش مصنوعی: در زمان شنیدن نواهای چنگ او، باید از نوشیدنی بی‌مزه دوری کرد و به جای آن، لذت بردن از می را برگزید، به‌ویژه در فصل مهرگان که صدای چنگ دلنشین‌تر به گوش می‌رسد.
خوش بود بر هر سماعی می، ولیکن مهرگان
بر سماع چنگ خوشتر بادهٔ روشن چو زنگ
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب در هر مجالسی خوشایند است، اما در جشن مهرگان، نواختن چنگ لذت‌ بیشتری دارد. شراب روشن مانند زنگی صدایی دل‌نشین و خوش دارد.
مهرگان جشن فریدونست و او را حرمتست
آذری نو باید و می خوردنی بی‌آذرنگ
هوش مصنوعی: جشن مهرگان متعلق به فریدون است و او در این روز از احترام خاصی برخوردار است. باید آذری نو تهیه کرد و نوشیدنی بدون آتش برافروخت.
داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد
آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ
هوش مصنوعی: جشن مهرگان که توسط اسپهبد عادل برگزار می‌شود، جشن بزرگی است که در آن افراد حاضر با مهارت و ذکاوت خود می‌توانند به میدان بیایند و توانایی‌هایشان را به نمایش بگذارند.
آب چون آتش بود با خشمش آتش همچو آب
گنگ چون دریا بود با جود او دریا چو گنگ
هوش مصنوعی: آب در حالت خشم خود به مانند آتش می‌سوزد و آتش در آرامش‌اش همچون آب بی‌صدا و خاموش است. دریا زمانی که بخشنده و بزرگوار باشد، همچون دریا در آرامش خود، بی‌صدا و ساکت است.
نیک و بددانی همی با نام نیک جاودان
هست نیک و نیستش بد، هست نام و نیست ننگ
هوش مصنوعی: خوب و بد را بشناس که با نام نیک، چیزی همیشگی و پایدار وجود دارد. بدی وجود ندارد، بلکه فقط نام نیک است که باقی می‌ماند و ننگی وجود ندارد.
ارزنی باشد به پیش حمله‌اش ارژنگ دیو
پشه‌ای باشد به پیش گُرزه‌اش پور پشنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در برابر قدرت او قرار بگیرد، مانند یک پشه در برابر دیو ارژنگ خواهد بود. این نشان‌دهنده‌ی تفاوت عظیم قدرت و قدرت‌مندی است.
تیغ او و رُمح او و تیر او و گُرز او
دست او و جام او و کلک او و پالهنگ
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به انواع سلاح‌ها و ابزارهایی دارد که شخصی در دست دارد یا به کار می‌برد. تیغ، رمح، تیر، گُرز و دیگر اشیاء نشان‌دهنده قدرت و توانایی‌های فرد است. همچنین، از جام و کلک و پالهنگ به عنوان نمادهایی برای هنر و مهارت‌های او یاد می‌شود. این توصیف به شکلی نمادین بیانگر هماهنگی قدرت و خلاقیت شخص است.
گاه ضرب و گاه طعن و گاه رمی و گاه قید
گاه جود و گاه بزم و گاه خط و گاه جنگ
هوش مصنوعی: بعضی اوقات در زندگیمان با تضادها و چالش‌های متفاوتی روبرو می‌شویم؛ گاهی به ما ضربه می‌زنند، گاهی به ما طعنه می‌زنند، گاهی اوقات با مشکلاتی مواجه می‌شویم و گاهی در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که باید سخاوت به خرج دهیم. همچنین لحظاتی برای تفریح و شادی داریم یا درگیر نوشتن و هنر می‌شویم و در نهایت ممکن است شرایط به جنگ و نبرد کشیده شود.
فرق بر و سینه سوز و دیده‌دوز و مغزریز
در بار و مشکسای و زردچهر و سرخ رنگ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف احساسات و ویژگی‌های مختلف انسانی پرداخته و نوعی تضاد و تفاوت بین آنها را به تصویر می‌کشد. به طور کلی، به معنی این است که هر شخص، با توجه به تجربیات و احساساتش، به شیوه‌ای متفاوت با دیگران برخورد می‌کند. در اینجا به تنگی سینه، اشک، و ساختار درونی و ظاهری انسان‌ها اشاره شده که نشان‌دهنده تنوع و غنای احساسات بشری است.
آفرین زان مرکب شبدیز رنگ رخش رو
آنکه روز جنگ بر پشتش نهد زین زرنگ
هوش مصنوعی: باید به خاطر شجاعت و قدرت آن اسب شبدیز که رنگ رخش را به نمایش می‌گذارد، تحسین کنیم؛ اسبی که در روز جنگ، سوارکارش به راحتی بر روی آن می‌نشیند و از مهارتش بهره‌مند می‌شود.
دست او و پای او و سم او و چشم او
آن شیر و آن پیل و آن گور و آن رنگ
هوش مصنوعی: اجزای مختلف او از جمله دستان، پاها، سم‌ها و چشمانش، نشانه‌هایی از قدرت و زیبایی‌های پرندگان و حیوانات بزرگ مانند شیر، فیل و رنگ‌های طبیعی هستند.
برده ران و برده سینه، برده زانو، برده ناف
از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صفات و ویژگی‌های مختلف حیوانات می‌پردازد و به این نکته اشاره دارد که هر یک از این موجودات، خصوصیات خاصی دارند که می‌تواند در جنبه‌های مختلف زندگی انسان مورد استفاده قرار گیرد. به عبارت دیگر، این تصویرسازی نشان‌دهنده‌ی تنوع و زیبایی در دنیای حیوانات است و هر یک از آنها نقشی خاص در زندگی دارند.
دشت را و بیشه را و کوه را و آب را
چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ
هوش مصنوعی: دشت‌ها، جنگل‌ها، کوه‌ها و آب‌ها را به اندازه‌ی گوزن، پلنگ، شترمرغ و نهنگ زیبایی و زندگی می‌بخشند.
با شدن، با آمدن، با رفتن و برگشتنش
ابرگرد و باد کند و برق سست و چرخ لنگ
هوش مصنوعی: با تغییر حال و رفت و آمد ابر و باد و رعد و برق، چرخ طبیعت نیز دچار ناپایداری و آشفتگی می‌شود.
ساق چون پولاد و زانو چون کمان و پی چو زه
سم چو الماس و دلش چون آهن و تن همچو سنگ
هوش مصنوعی: پاهای او استوار و محکم همچون پولاد است، زانوهایش خمیده و نرم مانند کمان، بدنش کشیده و استوار همچون زه یک کمان، قلبش سخت و مقاوم مانند آهن، و تنش به استحکام سنگ است.
بیشبین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون کلنگ
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که: مثل کرکس، دوربین و نظاره‌گر باشید، و مانند عقاب، با شجاعت و قوت به پرواز درآیید. همچنین، همچون کبک، در حرکت خود مستقیم و استوار باشید و مانند کلنگ، با عزم و اراده، راه را بپیمایید.
ای رئیس مهربان، این مهرگان فرخ گذار
فر و فرمان فریدون را تو کن فرهنگ و هنگ
هوش مصنوعی: ای فرمانروا و مهربان، روز جشن مهرگان را گرامی بدار و زنده کن فرمان و ارجمندی فریدون را.
خز بده اکنون به رزمه، می ستان اکنون به رطل
مشک ریز اکنون به خرمن، عودسوز اکنون به تنگ
هوش مصنوعی: اکنون به گلاب و عطر بپرداز، در این لحظه از زیبایی ببر و به اندازه‌ی فراوان از مشک استفاده کن، همچنین در این زمان از عود بسوزان و آن را در ظرفی کوچک بریز.
گاه سوی روم شو، گاهی به سوی زنگ شو
روی معشوق تو رومست و سیه زلفش چو زنگ
هوش مصنوعی: گاهی به سمت روم برو و گاهی به سمت زنگ. معشوق تو همان‌گونه است که زلف‌های سیاهش به رنگ زنگ می‌ماند.
تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون
آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ
هوش مصنوعی: وقتی ابرها از کوه‌ها پایین بیفتند و باران ببارند، آسمان به رنگ آب درمی‌آید و زمین پوشیده از سبزه و گیاه می‌شود.
تا برآید از پس آن میغ باد تندرو
آسمان چون رنگ بزداید ز میغ گرد رنگ
هوش مصنوعی: وقتی که این باد تند از پشت ابرها می‌وزد، آسمان رنگش را مانند ابرهای غبارآلود از دست می‌دهد.
باد عمرت بی‌زوال و باد عزت بی‌کران
باد سعدت بی‌نحوست، باد شهدت بی‌شرنگ
هوش مصنوعی: امیدوارم زندگی‌ات بدون پایان و عزتت بی‌پایان باشد، همچنین روزگارت همراه با خوشی و شیرینی باشد.
بخت بی‌تقصیر و محنت، روز بی‌مکروه و غم
دهر بی‌تلبیس و تنبل، چرخ بی‌نیرنگ و رنگ
هوش مصنوعی: سرنوشت و شانس هیچ تقصیری ندارند، درد و سختی‌ها خالی از نابهنجاری و غم زمانه بدون فریب و تردید است. زمانه‌ای که بی‌نگرانی و بی‌فریبی می‌چرخد.

حاشیه ها

1387/07/08 07:10
roozbeh

در بیشتر نسخ این بیت به صورت زیر آمده است که به نظر به سبک حضرت استادی بیشتر نزدیک است:
تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون
آسمان آس گون از رنگ او گردد خلنگ

1397/06/01 03:09
علی روشن

حاشیه ای بر شعر منوچهری
با سلام امروز به صورت اتفاقی با سایت پر ارج شما آشنا شدم. قصدم جستجوی واژه خلنگ بود که به سایت شما رسیدم و با ابراز تشکر از ایجاد امکانی برای اظهار نظر خوانندگان و بازدیدکنندگان سایت، میخواستم چنانچه حمل بر جسارت نباشد، نکاتی چند در مورد این شعر در نوع خود بسیار زیبا را به حضورتان عرض کنم. اول اینکه شاعر به زیبایی واژگان مترادف و متضاد را در ابیات خود آورده که حتی برای اکثریتی از جمله خود من گرچه معنی اش را نمیدانیم‌، آهنگ گوشنواز و دلنواز کلمات، حس خوبی را منتقل میکند. تکرار بعضی واژگان هم مانند استفاده ی به جا از تکرار نتهای موسیقی، زیبایی و ملاحت خود را در کلیت شعر نشان میدهد، مانند سنگ سنگ و تنگ تنگ که مطلقا به روانی شعر لطمه نمیزند و در جاهایی هم شاعر هنرمند، با ظرافت تمام قافیه های بدیعی از کلمات هم آهنگ و گاه غیر مترادف مانند (فرهنگ و هنگ) آفریده است. یک مورد دیگر اینکه این شعر زیبا خود یک لغتنامه است و چقدر جای افسوس دارد که معنی بیشتر آن لغات را نمیدانم که لازم میبینم به لغتنامه ها مراجعه کنم تا با دانستن معنی کلمات، از تشبیهات بدیع شاعر سر در بیاورم. لغاتی مانند غرنگ، نبید، کشکنجیر، رمح، پالهنگ و ...که البته با دانستن معنی آنها یک وجه شعر روشن میشود، در حالی که میباید یک فرد صاحب نظر کل شعر را بیت به بیت و حتی کلمه به کلمه تفسیر کند، تا این تابلوی رنگارنگ واژگان پیش چشم خواننده جان بگیرد.
و اما نکته ی آخر در مورد بیت:
(تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغ گون
آسمان آس گون از رنگ او گردد خلنگ)
این است که در لغتنامه دهخدا( از نسخ الکترونیکی روایت شده در اینترنت) آسمان آسگون درج شده و معنایش را آسمان شبیه آس یعنی آسیاب، ذکر کرده اند که البته بدون تفسیر است و شاید منظور راویان دایره وار بودن و گردندگی زمین باشد که به نظر اینجانب ممکن است برداشتی سهو باشد، زیرا مشخصا عبارت ( رنگ او گردد خلنگ) بعد از تشبیهی می آید که در مورد آسمان است و به نظر می آید که منظور شاعر تغییر رنگ آبی آسمان(آبگونه بودن) به رنگ خلنگ بوده و از آنجایی که در ابیات مختلف این تغییر از چیزی به چیز دیگر تکرار شده به گمان بنده با روح شعر بیشتر سازگاری و همخوانی دارد تا تغییر صفت آسیا گونه ی آسمان به صفتی که منشا آن رنگ میباشد. اتفاقا بیت بعد از بیت مذکور ه چنان ویژگی دارد:
(تا برآید از پس آن میغ باد تندرو
آسمان چون رنگ بزداید ز میغ گرد رنگ) در اینجا هم شاعر از تغییر رنگ آسمان پوشیده شده از ابر گرد رنگ به وسیله ی باد تندرو سخن گفته است.
اساتید محترم با پوزش از درازی سخن، باز هم از همه ی دست اندرکاران سایت با ارزش گنجور تشکر میکنم. شاد و تندرست باشید. ارادتمند: علی روشن از تهران
پ.ن: در لغتنامه ها و منابع اینترنتی، هم در مورد ترکیب (آبگون-آسگون) اختلاف است و هم در جاهایی (آسمان آسرنگ)درج شده و اما یکی دیگر از موارد اختلاف در مورد رنگ گیاه(‌خلنگ) است. در بعضی منابع رنگ آن را زرد و سرخ و کهربایی ذکر کرده اند و در جاهایی دیگر ابلق (بیشتر ابلق از نوع سیاه و سفید)که البته اکثر منابع بخصوص از باب اطلاعات گیاهشناسی، رنگ آن را زرد و سرخ اعلام کرده اند و ظاهرا این مورد دوم صحیح تر است. مانند مثال زیر:
خلنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گیاهی است که نوعی از آن به صورت درخت یا درختچه می باشد که از چوب آن کاسه و قدح می سازند و نوعی از آن علفی می باشد به رنگ های سرخ ، زرد و سفید.

1399/07/14 08:10
ممد لمور

عجب تشبیهی داشت این بیت
ساق چون پولاد و زانو چون کمان و پی چو زه
سم چو الماس و دلش چون آهن و تن همچو سنگ
6 تا ! واقعا عجب شعر نابی

1404/01/16 02:04
محمد شریف صادقی

با توجه به استفاده شاعر از ایجاز، لف و نشر و شگردهای مختلف کلامی و موسیقی فوق العاده شعر، می‌توان این قصیده را از بهترین قصاید مدحی خراسانی دانست؛ خصوصا اینکه در قافیه دشواری هم پرداخته شده است.