شمارهٔ ۳۲ - در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر
نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
ابر سیاه چون حبشی دایهای شدهست
باران چو شیر و لالهستان کودکی به شیر
گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
چون شیرخواره، بلبل کو برزند صفیر!
صلصل به لحن زلزل وقت سپیدهدم
اشعار بونواس همی خواند و جریر
بر بید، عندلیب زند باغ شهریار
برسرو، زندواف زند تخت اردشیر
عاشق شدهست نرگس تازه به کودکی
تا هم به کودکی قد او شد چو قد پیر
با سرمهدان زرین ماند خجسته راست
کرده به جای سرمه، بدان سرمهدان عبیر
گلنار، همچو درزی استاد برکشید
قوارهٔ حریر، ز بیجادهگون حریر
گویی که شنبلید همه شب زریر کوفت
تا بَرنشست گرد به رویش بر، از زریر
برروی لاله، قیر به شنگرف برچکید
گویی که مادرش همه شنگرف داد و قیر
بر شاخ نار اشکفهٔ سرخ شاخ نار
چون از عقیق نرگسدانی بود صغیر
نرگس چنانکه بر ورق کاسهٔ رباب
خنیاگری فکنده بود حلقهای ز زیر
برگ بنفشه، چون بن ناخن شده کبود
در دست شیرخواره به سرمای زمهریر
وان نسترن، چو مشکفروشی، معاینه
در کاسهٔ بلور کند عنبرین خمیر
اکنون میان ابر و میان سمنستان
کافور بوی باد بهاری بود سفیر
مرغان دعا کنند به گل بر، سپیدهدم
بر جان و زندگانی بوالقاسم کثیر
شیخالعمید صاحب سید که ایمنست
اندر پناه ایزد و اندر پناه میر
زایل نگردد از سر او تا جهان بود
این سایهٔ شهنشه و این سایهٔ قدیر
تا دستگیر خلق بود خواجه، لامحال
او را بود خدا و خداوند دستگیر
خواجهٔ بزرگوار، بزرگست نزد ما
وز ما بزرگتر، به بر خسرو خطیر
فرقان به نزد مردم عامه بود بزرگ
لیکن بزرگتر به بر مردم بصیر
زیرا که میر داند در فضل او تمام
ما را به فضل او نرسد خاطر و ضمیر
بسیار کس بود که بخواند ز بر نبی
تفسیر او نداند جز مردم خبیر
این عز و این کرامت و این فضل و این هنر
زان اصل ثابتست و از آن گوهر اثیر
کس را خدای بیهنری مرتبت نداد
بیهوده هیچ سیل نیاید سوی غدیر
باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ
باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر
ای بیقیاس و دولت تو چون تو بیقیاس
ای بینظیر و همت تو چون تو بینظیر
درخورد همت تو خداوند جاه داد
جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر
مقدار مرد و مرتبت مرد و جاه مرد
باشد چنانکه درخور او باشد و جدیر
ور ز غنی بباید اندر خور غنی
ور ز فقیر باید اندر خور فقیر
پیراهن قصیر بود زشت بر طویل
پیراهن طویل، بود زشت بر قصیر
بر تو یسیر کرد خداوند کار تو
ایزد کناد کار همه بندگان یسیر
دایم بود هوای تن تو اسیر عقل
اندی که نیست عقل هوای ترا اسیر
دولت به سوی شاه رود، یا به سوی تو
باران به رودخانه رود، یا به آبگیر
از نفس تو نیاید، فعل خسیس دون
آواز سگ نیاید، از موضع زئیر
باشد به هر مراد به پیش تو بخت نیک
از بخت نیک به، نبود مرد را خفیر
دشمنت را همیشه نذیرست بخت بد
از بخت بد بتر، نبود مرد را نذیر
فعل تن تو نیکو، خوی تن تو نیک
از خوی نیک باشد، فعل نکو خبیر
از کار خیر، عزم تو هرگز نگشت باز
هرگز ز راه باز نگشتهست هیچ تیر
از حشمت تو ملک ملک را گزیر نیست
آری درخت را بود از آب ناگزیر
گر حکم تو سریر تو محکم نداری
زیرِ تو از سرورِ تو بَرْپَرَدی سریر
جود از دو کف بخل زدایت کند نفر
بخل از دو دست جود فزایت کند نفیر
تا شیر در میان بیابان کند خروش
تا مرغ در میان درختان زند صفیر
روز تو باد فرخ، چون دلت با مراد
دست تو باد با قدح و لبت با عصیر
شمارهٔ ۳۱: به دهقان کدیور گفت انگورشمارهٔ ۳۳ - در وصف بهار و مدح شهریار: نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
هوش مصنوعی: نوروز با خوشحالی و زیبایی رسید و با سرنوشت خوب و ستاره درخشان همراه شد.
ابر سیاه چون حبشی دایهای شدهست
باران چو شیر و لالهستان کودکی به شیر
هوش مصنوعی: ابر سیاه مانند دایهای است که آمادهی نگهداری و پرورش است. باران مثل شیر برای گیاهان و لالهها به معنای زندگی و نمو آمده است و این لالهها نیز مانند کودکان خوشحال و بشادی هستند.
گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
چون شیرخواره، بلبل کو برزند صفیر!
هوش مصنوعی: اگر لالهای در دست شیرخوارهای است، پس چرا مانند یک شیرخواره، بلبلان صدای خود را نمیزنند؟
صلصل به لحن زلزل وقت سپیدهدم
اشعار بونواس همی خواند و جریر
هوش مصنوعی: در لحظههای سپیدهدم، صدای دلنشین بلبلان به گوش میرسد که اشعار زیبای بونواس و جریر را با لحن خاصی میخوانند.
بر بید، عندلیب زند باغ شهریار
برسرو، زندواف زند تخت اردشیر
هوش مصنوعی: در باغ شهریار، بلبل بر درخت بید آواز میخواند و بر درختان سرسبز، زندگی و شادابی برقرار است، همچون تخت و شکوه اردشیر.
عاشق شدهست نرگس تازه به کودکی
تا هم به کودکی قد او شد چو قد پیر
هوش مصنوعی: نرگس جوانی عاشق شده است و به خاطر این عشق به قد و قامت چندان دلانگیز میرسد که میتواند در کنار پیری که قدش از او بلندتر است، خود را به خوبی نشان دهد.
با سرمهدان زرین ماند خجسته راست
کرده به جای سرمه، بدان سرمهدان عبیر
هوش مصنوعی: با ظرف زرینی که حاوی سرمه است، خوشبخت و سرزنده به نظر میرسد. به جای سرمه، عطر خوشبویی در آن جا گرفته است.
گلنار، همچو درزی استاد برکشید
قوارهٔ حریر، ز بیجادهگون حریر
هوش مصنوعی: گلنار، همچون یک خیاط ماهر، با مهارت و دقت، پارچهی نرم و زیبای حریر را برش میدهد و طرحی زیبا از آن میسازد.
گویی که شنبلید همه شب زریر کوفت
تا بَرنشست گرد به رویش بر، از زریر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تمامی شبهای زریر در حال سختی و رنج بوده و از این رو، گرد و غبار بر چهرهاش نشسته است.
برروی لاله، قیر به شنگرف برچکید
گویی که مادرش همه شنگرف داد و قیر
هوش مصنوعی: بر روی گل لاله، رنگ قرمز و سیاه به هم آمیخته شده، انگار که مادرش به او همه رنگهای زیبا را داده است.
بر شاخ نار اشکفهٔ سرخ شاخ نار
چون از عقیق نرگسدانی بود صغیر
هوش مصنوعی: بر روی شاخههای درخت نار، گلهای سرخ و زیبایی خودنمایی میکنند، همانطور که سنگهای عقیق در دل نرگس میدرخشند.
نرگس چنانکه بر ورق کاسهٔ رباب
خنیاگری فکنده بود حلقهای ز زیر
هوش مصنوعی: نرگس به گونهای بر روی کاسهٔ رباب نشسته بود که گویی هنری زیبا و دلنشین را به تصویر کشیده است و حلقهای از زیر آن به چشم میخورد.
برگ بنفشه، چون بن ناخن شده کبود
در دست شیرخواره به سرمای زمهریر
هوش مصنوعی: برگهای بنفشه در دست یک کودک شیرخوار، به خاطر سرمای شدید زمستان، مانند ناخنی کبود شده است.
وان نسترن، چو مشکفروشی، معاینه
در کاسهٔ بلور کند عنبرین خمیر
هوش مصنوعی: نسترن، مانند فروشندهٔ مشک، به دقت و با نگاهی زیبا، مادهٔ خوشبو را در ظرف شفاف بررسی میکند.
اکنون میان ابر و میان سمنستان
کافور بوی باد بهاری بود سفیر
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در میان ابرها و در محیطی پر از گلهای سمن، بوی خوش کافور مانند پیامی از بهار پراکنده شده است.
مرغان دعا کنند به گل بر، سپیدهدم
بر جان و زندگانی بوالقاسم کثیر
هوش مصنوعی: پرندگان دعا میکنند تا در گلستان، سپیدهدم، جان و زندگی بوالقاسم کثیر را ببینند.
شیخالعمید صاحب سید که ایمنست
اندر پناه ایزد و اندر پناه میر
هوش مصنوعی: شیخ العمید، که صاحب سید است، در امنیت و آرامش به سر میبرد، زیرا تحت حمایت خداوند و همچنین تحت حمایت میر است.
زایل نگردد از سر او تا جهان بود
این سایهٔ شهنشه و این سایهٔ قدیر
هوش مصنوعی: این سایهٔ پادشاهی و قدرت بزرگ هرگز از سر او دور نخواهد شد تا زمانی که دنیا پابرجاست.
تا دستگیر خلق بود خواجه، لامحال
او را بود خدا و خداوند دستگیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که خواجه به مردم کمک میکند و دست آنها را میگیرد، مسلماً او مورد توجه خداوند قرار میگیرد و خداوند نیز او را حمایت میکند.
خواجهٔ بزرگوار، بزرگست نزد ما
وز ما بزرگتر، به بر خسرو خطیر
هوش مصنوعی: آقای بزرگوار، در نزد ما شخصیت بزرگی است و بهخصوص از ما بزرگتر، در کنار پادشاه محترم.
فرقان به نزد مردم عامه بود بزرگ
لیکن بزرگتر به بر مردم بصیر
هوش مصنوعی: مردم عادی دربارهی فرقان (هدایت و نشانه حق) نظرات و اطلاعاتی دارند و آن را بزرگ میدانند، اما کسانی که بصیرت و درک عمیقتری دارند، به اهمیت و ارزش واقعی آن پی میبرند و آن را بزرگتر از آنچه که دیگران میپندارند، میدانند.
زیرا که میر داند در فضل او تمام
ما را به فضل او نرسد خاطر و ضمیر
هوش مصنوعی: زیرا که بزرگی و کرامت او تمام است، هیچکدام از ما به تنهایی نمیتوانیم به اوج مقام و رحمت او دست یابیم.
بسیار کس بود که بخواند ز بر نبی
تفسیر او نداند جز مردم خبیر
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که دربارهی آیات پیامبر (نبی) صحبت میکنند و آنها را میخوانند، اما تنها افرادی که درک و فهم عمیقی دارند، میتوانند به معنی واقعی آنها پی ببرند.
این عز و این کرامت و این فضل و این هنر
زان اصل ثابتست و از آن گوهر اثیر
هوش مصنوعی: این بزرگی، این مقام و این هنر و فضیلت از یک منبع ثابت و از یک حقیقت با ارزش ناشی میشود.
کس را خدای بیهنری مرتبت نداد
بیهوده هیچ سیل نیاید سوی غدیر
هوش مصنوعی: هیچ کس را خداوند جایگاهی را که شایسته آن نیست نخواهد داد، و هیچ چیزی بیدلیل به سمت هدفی مهم نخواهد آمد.
باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ
باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر
هوش مصنوعی: بزرگی و کوچکی انسانها به روزگار و شرایطی که در آن زندگی میکنند بستگی دارد. وقتی روزگار برای کسی خوب است، او نیز بزرگ و قابل احترام خواهد بود، اما در روزهای سخت، حتی بزرگترین افراد هم ممکن است به انسانهای کوچک و حقیر تبدیل شوند.
ای بیقیاس و دولت تو چون تو بیقیاس
ای بینظیر و همت تو چون تو بینظیر
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان کسی را با تو مقایسه کرد، چرا که تو در نعمت و نعمتهای خود بینظیری. اراده و همت تو نیز به قدری عالی و یکتاست که هیچ کس نمیتواند به تو برسد.
درخورد همت تو خداوند جاه داد
جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر
هوش مصنوعی: با تلاشت، خداوند مقام و اعتبار بزرگ و ارزشمندی به تو عطا کرده است.
مقدار مرد و مرتبت مرد و جاه مرد
باشد چنانکه درخور او باشد و جدیر
هوش مصنوعی: شأن و مقام یک مرد به اندازهی لیاقت و شایستگی او باید باشد، به طوری که با شخصیت و تواناییهایش تناسب داشته باشد.
ور ز غنی بباید اندر خور غنی
ور ز فقیر باید اندر خور فقیر
هوش مصنوعی: شخص ثروتمند باید با ثروتمندانی مانند خود رفتار کند و شخص فقیر نیز باید با فقرا همسو باشد.
پیراهن قصیر بود زشت بر طویل
پیراهن طویل، بود زشت بر قصیر
هوش مصنوعی: پیراهن کوتاه برای شخص بلند قامت زیبا نیست، و پیراهن بلند هم برای شخص کوتاه قامت جلوهای ندارد.
بر تو یسیر کرد خداوند کار تو
ایزد کناد کار همه بندگان یسیر
هوش مصنوعی: خداوند کار تو را به سامان رسانده و همه امور بندگان را نیز به تدبیر خود هدایت کرده است.
دایم بود هوای تن تو اسیر عقل
اندی که نیست عقل هوای ترا اسیر
هوش مصنوعی: همیشه دلنگرانی و آرزوی تو در ذهن من است، اما عقل من قادر نیست که به این احساسات پاسخ دهد یا آنها را درک کند.
دولت به سوی شاه رود، یا به سوی تو
باران به رودخانه رود، یا به آبگیر
هوش مصنوعی: دولت ممکن است به سمت شاه برود یا به سمت تو که باران باشد، میتواند به رودخانه برود یا به آبگیر.
از نفس تو نیاید، فعل خسیس دون
آواز سگ نیاید، از موضع زئیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از وجود و نفس تو هیچ عمل خوبی سر نمیزند، و هیچ چیز شریف و پرارزشی از تو بیرون نمیآید، مشابه صدای زشت و تحقیرآمیز یک سگ.
باشد به هر مراد به پیش تو بخت نیک
از بخت نیک به، نبود مرد را خفیر
هوش مصنوعی: هر کسی آرزویی دارد و امیدوار است که سرنوشت خوبی او را در رسیدن به آن یاور باشد. اما اگر انسانی در این راه ساده دلانه و بیخبر از حقیقت زندگی باشد، بهراستی در سردرگمی و ناامیدی خواهد بود.
دشمنت را همیشه نذیرست بخت بد
از بخت بد بتر، نبود مرد را نذیر
هوش مصنوعی: همیشه از دشمن خود بر حذر باش، زیرا بدبختی بر بدبختی افزوده میشود. اگر مردی وجود نداشته باشد که تو را از خطرات آگاه کند، باید حتی بیشتر مراقب باشی.
فعل تن تو نیکو، خوی تن تو نیک
از خوی نیک باشد، فعل نکو خبیر
هوش مصنوعی: اگر کارهای تو خوب است، به خاطر این است که ذات و شخصیتات نیکوست. کارهای نیک تو نشاندهندهی شناخت و آگاهیات از خوبیها است.
از کار خیر، عزم تو هرگز نگشت باز
هرگز ز راه باز نگشتهست هیچ تیر
هوش مصنوعی: هرگز از انجام کارهای نیک خسته نشو و به عقب برنگرد، چرا که هیچ تیری که با هدف پرتاب شده باشد، به سوی عقب نمیرود.
از حشمت تو ملک ملک را گزیر نیست
آری درخت را بود از آب ناگزیر
هوش مصنوعی: از عظمت و جلال تو، هیچ پادشاهی نمیتواند دوری کند. بله، درخت نیز ناگزیر به آب نیاز دارد.
گر حکم تو سریر تو محکم نداری
زیرِ تو از سرورِ تو بَرْپَرَدی سریر
اگر حکم [سیاست] تو تخت پادشاهیات را برپا نگه نمیداشت، این تخت —آنگاه که سرخوش بودی—از زیر [پای] تو نابود میشد.
جود از دو کف بخل زدایت کند نفر
بخل از دو دست جود فزایت کند نفیر
هوش مصنوعی: سخن از این است که بخشیدن و سخاوت انسان را از ویژگیهای بد مانند بخل و تنگنظری دور میکند، در حالی که خساست و بخل، انسان را از نعمتهای فراوان بهرهمند نمیسازد و از دستاوردهای واقعی آن، محروم میکند. به عبارت دیگر، بخشندگی باعث فزونی و گسترش نعمتها میشود، ولی تنگنظری فقط بر فقر و حسرت میافزاید.
تا شیر در میان بیابان کند خروش
تا مرغ در میان درختان زند صفیر
هوش مصنوعی: شیر در دل بیابان با صدای بلند نعره میزند و پرنده در میان درختان، با آواز خود نغمه سر میدهد.
روز تو باد فرخ، چون دلت با مراد
دست تو باد با قدح و لبت با عصیر
هوش مصنوعی: روز تو خوش و مبارک باشد، چنانکه دلات به خواستههایت نزدیک شود. دستت همیشه به نوشیدنی و لبت به میوهای خوشطعم مشغول باشد.

منوچهری