شمارهٔ ۳۱
به دهقان کدیور گفت انگور
مرا خورشید کرد آبستن از دور
کمابیش از صد وهفتاد شد روز
بدم در بستر خورشید پر نور
میان ما، نه عقدی، نه نکاحی
نه آیین عروسی بود و نه سور
نبودم سخت مستور و نبودند
گذشته مادرانم نیز مستور
شدم آبستن از خورشید روشن
نه معذورم، نه معذورم، نه معذور
خداوندم نکال عالمین کرد
سیاه و سرنگونم کرد و مندور
من از اول بهشتیوار بودم
رخ من بود چون پیراهن حور
خداوندم زبانی روی کردهست
سیاه و لفجن و تاریک و رنجور
گماریدهست زنبوران به من بر
همی درد به من بر پوست، زنبور
همیخواهم من ای دهقان که امروز
بگیری خنجری مانند ساطور
به خنجر حنجر من باز بری
نشانی مر مرا بر پشت مزدور
بکوبی زیر پای خویش خردم
دو کتف من بسنبانی چو شاپور
به چرخشت اندر اندازی نگونم
ز پشت و گردن مزدور و ناطور
لگد سیصد هزاران بر سر من
زنی، وز من بدان باشی تو مامور
بیندازی عظام و لحم و شحمم
رگ و پی همچنان و جلد مقشور
بگیری خون من چون آب لاله
چو قطرهٔ ژاله و چون اشک مهجور
فروریزی به خم خسروانی
نظرداری درو یک سال محصور
مگر باری ز من خشنود گردد
بود در کار من سعی تو مشکور
پس آنگاهی برون آور ز خمم
چو کف دست موسی بر که طور
به یاد شهریارم نوش گردان
به بانگ چنگ و موسیقار و تنبور
شمارهٔ ۳۰: با رخت ای دلبر عیار یارشمارهٔ ۳۲ - در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر: نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دهقان کدیور گفت انگور
مرا خورشید کرد آبستن از دور
هوش مصنوعی: دهقان به کدیور گفت که انگور من به خاطر تابش خورشید بارور شده و به زودی میوه خواهد داد.
کمابیش از صد وهفتاد شد روز
بدم در بستر خورشید پر نور
هوش مصنوعی: تقریباً صد و هفتاد روز از زندگی تلخ من در گرمای خورشید در حال گذر است.
میان ما، نه عقدی، نه نکاحی
نه آیین عروسی بود و نه سور
هوش مصنوعی: بین ما هیچ گونه پیمانی، ازدواجی یا مراسمی برای جشن و شادی وجود نداشت.
نبودم سخت مستور و نبودند
گذشته مادرانم نیز مستور
هوش مصنوعی: من هرگز به شدت پنهان نبودهام و مادرانم نیز در گذشته هرگز پنهان نبودند.
شدم آبستن از خورشید روشن
نه معذورم، نه معذورم، نه معذور
هوش مصنوعی: به تعبیر این بیت، گویا شاعر از حالتی ویژه و پرچالش در درون خود صحبت میکند. او به نوعی احساس میکند که در درونش چیزی روشن و درخشان به وجود آمده و این حالت نه به دلیل عذر و بهانهای، بلکه به خاطر وجود آن نور و روشنایی است. این احساس درونی، او را مجذوب خود کرده و به او نوعی آگاهی و شفافیت میبخشد.
خداوندم نکال عالمین کرد
سیاه و سرنگونم کرد و مندور
هوش مصنوعی: خداوند عالم را سیاه و ویران کرده و من را نیز به درون این سیاهی و تباهی کشانده است.
من از اول بهشتیوار بودم
رخ من بود چون پیراهن حور
هوش مصنوعی: من از آغاز آفرینش، چهرهام همچون بهشتیان بوده و زیباییام همانند لباس حوریان است.
خداوندم زبانی روی کردهست
سیاه و لفجن و تاریک و رنجور
هوش مصنوعی: خدای من، زبانی برگزیده که تیره، بدزبان، ظلمانی و مبتلا به درد و رنج است.
گماریدهست زنبوران به من بر
همی درد به من بر پوست، زنبور
هوش مصنوعی: زنبورها به من تلنگر میزنند و دردهایی را بر روی پوستم حس میکنم.
همیخواهم من ای دهقان که امروز
بگیری خنجری مانند ساطور
هوش مصنوعی: من میخواهم ای کشاورز، امروز خنجری بزرگ و تیز مانند ساطور بگیری.
به خنجر حنجر من باز بری
نشانی مر مرا بر پشت مزدور
هوش مصنوعی: با خنجری بر گلوی من زخمی بزن و نشانی از من روی پشت آن مزدور بگذار.
بکوبی زیر پای خویش خردم
دو کتف من بسنبانی چو شاپور
هوش مصنوعی: اگر زیر پا میزنی، خردی از من به زمین میافتد و دو کتف من را مانند شاپور به یادگار به دوش میکشی.
به چرخشت اندر اندازی نگونم
ز پشت و گردن مزدور و ناطور
هوش مصنوعی: به خاطر چرخش تو، من در برابر تو تسلیم و سر به زیر میشوم و مانند یک خدمتکار یا نگهبان برایت آمادهام.
لگد سیصد هزاران بر سر من
زنی، وز من بدان باشی تو مامور
هوش مصنوعی: تو با لگد به سر من ضربه میزنی و به اندازۀ سیصد هزار بار چنین میکنی، اما از رفتار من راضی هستی و از این بابت به تو دستوری داده شده است.
بیندازی عظام و لحم و شحمم
رگ و پی همچنان و جلد مقشور
هوش مصنوعی: اگر اجزای بدنم را بیندازی، استخوانها و گوشت و چربی من به همراه رگها و پیها، همچنان که جلدی شکسته باقی میماند.
بگیری خون من چون آب لاله
چو قطرهٔ ژاله و چون اشک مهجور
هوش مصنوعی: اگر خون من را بگیری، مانند آب لاله خواهد شد، همچون قطرهٔ شبنم و اشک کسی که دور افتاده است.
فروریزی به خم خسروانی
نظرداری درو یک سال محصور
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی توصیف موقعیت و حالتی است که به زیبایی و نازکی اشاره دارد. در اینجا به خانم یا کسی که زیبایی خاصی دارد اشاره شده و از او خواسته میشود که مثل یک خم خسروانی باشد و در آن به دام افتاده و محصور بماند. به طور کلی، میتوان گفت که این عبارت نشاندهنده ارزش و زیبایی فانی و همچنین حس وابستگی و احساس درونی نسبت به آن شخص است.
مگر باری ز من خشنود گردد
بود در کار من سعی تو مشکور
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که با تلاش من، رضایت و خوشنودی تو جلب شود؟
پس آنگاهی برون آور ز خمم
چو کف دست موسی بر که طور
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که زمانی که از خشم و ناراحتی خارج میشوم، میتوانم مانند دست موسی که بر روی کوه طور قرار گرفته، قدرت و تواناییای را از خود نشان دهم.
به یاد شهریارم نوش گردان
به بانگ چنگ و موسیقار و تنبور
هوش مصنوعی: به یاد شاه و بزرگان گذشتهام، بیفزا خُرمی و نشاط را با صدای ساز و نواهای موسیقی و طنین تنبور.

منوچهری