شمارهٔ ۲۸ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کردهست رای تاختن و قصد کارزار
وینک بیامدهست به پنجاه روز پیش
جشن سده، طلایهٔ نوروز و نوبهار
آری هر آنگهی که سپاهی شود به رزم
ز اول به چند روز بیاید طلایهدار
این باغ و راغ ملکت نوروز ماه بود
این کوه و کوهپایه و این جوی و جویبار
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار
نوروز ازین وطن، سفری کرد چون ملک
آری سفر کنند ملوکان نامدار
چون دید ماهیان زمستان که در سفر
نوروز مه بماند قریب مهی چهار
اندر دوید و مملکت او بغارتید
با لشکری گران و سپاهی گزافه کار
برداشت تاجهای همه تارک سمن
برداشت پنجههای همه ساعد چنار
بستد عمامههای خز از سبز ضیمران
بشکست حقههای زر و در میوهدار
در باغها نشاند، گروه از پس گروه،
در راغها کشید، قطار از پس قطار،
زین خواجگان پنبه قبای سپید پر
زین زنگیان سرخ دهان سیاهکار
باد شمال چون ز زمستان چنین بدید
اندر تک ایستاد چو جاسوس بیقرار
نوروز را بگفت که در خاندان ملک
از فر و زینت تو که پیرار بود و پار
بنگاه تو سپاه زمستان بغارتید
هم گنج شایگانت و هم در شاهوار
معشوقگانت را، گل و گلنار و یاسمن
از دست یاره بربود از گوش گوشوار
خنیاگرانت، فاخته و عندلیب را
بشکست نای در کف و طنبور درکنار
نوروز ماه گفت: به جان و سر امیر
کز جان دی برآرم تا چند گه دمار
گرد آورم سپاهی دیبای سبز پوش
زنجیر زلف و سرو قد و سلسله عذار
از ارغوان کمر کنم، از ضیمران زره
از نارون پیاده و از ناروان سوار
قوس قزح کمان کنم، از شاخ بید تیر
از برگ لاله رایت و از برق ذوالفقار
از ابر پیل سازم و از باد پیلبان
وز بانگ رعد آینهٔ پیل بیشمار
نوروز پیش از آنکه سراپرده زد به در
با لعبتان باغ و عروسان مرغزار
این جشن فرخ سده را چون طلایگان
از پیش خویشتن بفرستاد کامگار
گفتا: برو به نزد زمستان به تاختن
صحرا همینورد و بیابان همیگذار
چون اندرو رسی به شب تیرهٔ سیاه
زین آتشی بلند برافروز زروار
این عزم جنبش و نیت من که کردهام
نزد شهنشه ملکان بر به اسکدار
از من خدایگان همه شرق و غرب را
در ساعت این خبر بگزار، ای خبرگزار
زنهار تا نگویی با او حدیث من
تو برزبان خویش، دگر باره زینهار
زیرا که هست حشمت او، بیش از آنکه تو
با وی سخن مواجهه گویی و آشکار
با حاجبی بگوی نهانی تو این حدیث
تا حاجب این سخن برساند به شهریار
گو: ای گزیدهٔ ملک هفت آسمان!
ای خسرو بزرگ و امیر بزرگوار!
پنجاه روز ماند که تا من چو بندگان
در مجلس تو آیم، با گونه گون نثار
با فال فرخ آیم و بادولت بزرگ
با فرخجسته طالع و فرخنده اختیار
با صدهزار جام می سرخ مشکبوی
با صدهزار برگ گل سرخ کامگار
با عندلیبکان کله سرخ چنگزن
با یاسمینکان بسد روی مشکبار
تا تو گهی به زیر گل و گاه زیر بید
گه زیر ارغوان و گهی زیر گلنار
مستی کنی و باده خوری سال و سالیان
شکر گزی و نوش مزی شاد و شادخوار
بر سبزهٔ بهار نشینی و مطربت
بر سبزهٔ بهار زند «سبزهٔ بهار»
ملک جهان بگیری، از قاف تا به قاف
مال جهان ببخشی، از عود تا به قار
توران بدان پسر دهی، ایران بدین پسر
مشرق بدین قبیله و مغرب بدان تبار
سیصد هزار شهر کنی، به ز قیروان
سیصد هزار باغ کنی، به ز قندهار
سیصد وزیر گیری، بیش از بزرگمهر
سیصد امیر بندی، بیش از سپندیار
اندر عراق بزم کنی، در حجاز رزم
اندر عجم مظالم و اندر عرب شکار
بابل کنی سرایچهٔ مطربان خویش
خلخ کنی وثاق غلامان میگسار
افریقیه صطبل ستوران بارگیر
عموریه کریزگه باز و بازدار
باغ ارم شراع تو باشد، به روز خوان
بیتالحرم رواق تو باشد به روز بار
مهتر بود خزانهٔ زر تو از خزر
بهتر بود قمطرهٔ عود تو از قمار
زرادخانهٔ تو بود هشتصد کلات
انبارخانهٔ تو بود هفتصد حصار
قیصر شرابدار تو چیپال پاسبان
خاقان رکابدار تو فغفور پردهدار
وانانکه مفسدان جهانند و مرتدان
از ملت محمد و توحید کردگار
مر مهترانشان را زنده کنی به گور
مر کهترانشان را زنده کنی به دار
جیحون گذاره کردی، سیحون کنی گذر
زان سو مدار کردی، زین سو کنی مدار
پل برنهادن تو به جیحون نبود پل
غل بود بود بر نهاده به جیحون بر، استوار
جز تو نبست گردن جیحون کسی به غل
واندر نراند پیل به جیحون درون هزار
دو سال، یا سه سال در آن بود، تا ببست
جسری بر آب جیحون، محمود نامدار
در مدت دو هفته ببستی تو ای ملک
جسری بر آب جیحون، به زان هزاربار
دریا بد، آن سپه که به جیحون گذاشتی
دریا نکرده بود به جیحون کسی گذار
سالار خانیان را، با خیل و با خدم
کردی همه نگون و نگونبخت و خاکسار
تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم
پیش تو ناید و نکند با تو چارچار
بوری تگین که خشم خدای اندرو رسید
او را از آن دیار دوانید باین دیار
تا گنج او خراب شد و خیل او اسیر
تا روز او سیاه شد و جان او فگار
او مار بود و مار چو آهنگ او کنی
اندر جهد ز بیم به سوراخ تنگ غار
گر شاه ما نکشت ورا بود از آن قبل
کز عار و ننگ هیچ امیری نکشته مار
یارب! هزار سال ملک را بقا دهی
در عز و در سلامت و در یمن و در یسار
در زینهار خویش بداری و بند خویش
او را و خانمان و منش را به روزگار
از روی او و روی همه اولیای او
مکروه باز داری، ای ذوالجلال بار
شمارهٔ ۲۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی: ابر آذاری برآمد از کران کوهسارشمارهٔ ۲۹ - در وصف بهار و مدح خواجه علیبن محمد: هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کردهست رای تاختن و قصد کارزار
هوش مصنوعی: در فصل زمستان، نوروز در حال نزدیک شدن است و به نظر میرسد که فرماندهی عزم جنگ و نبرد را گرفته است.
وینک بیامدهست به پنجاه روز پیش
جشن سده، طلایهٔ نوروز و نوبهار
هوش مصنوعی: این شعر اشاره دارد به اینکه جشن سده که پنجاه روز پیش برگزار شده، نشانگر آغاز نوروز و فصل بهار است.
آری هر آنگهی که سپاهی شود به رزم
ز اول به چند روز بیاید طلایهدار
هوش مصنوعی: بله، هر زمانی که نیرویی آماده جنگ شود، پیش از شروع نبرد، به مدت چند روز باید آمادهسازیها و پیشقدمها انجام شود.
این باغ و راغ ملکت نوروز ماه بود
این کوه و کوهپایه و این جوی و جویبار
هوش مصنوعی: این باغ و زمین به خوبی و زیبایی روز نوروز است و این کوهها و دامنههایشان و این نهرها و جویبارها هم به همین حال و هوای خوش جلوه میکنند.
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار
هوش مصنوعی: جایی که انتخاب کرده، سرشار از درختان صنوبر است و کوههایش پر از گلهای سمن. رودخانهاش مملو از بنفشه و باغش بهاری و زیباست.
نوروز ازین وطن، سفری کرد چون ملک
آری سفر کنند ملوکان نامدار
هوش مصنوعی: نوروز از سرزمین ما سفر کرده است، مانند پادشاهان نامدار که سفر میکنند.
چون دید ماهیان زمستان که در سفر
نوروز مه بماند قریب مهی چهار
هوش مصنوعی: وقتی ماهیان زمستان متوجه شدند که سفر نوروز به تعویق افتاده و حدود چهارماه دیگر باید منتظر بمانند.
اندر دوید و مملکت او بغارتید
با لشکری گران و سپاهی گزافه کار
هوش مصنوعی: او به سرعت به سوی میدان نبرد رفت و سرزمینش توسط لشکری بزرگ و سختکوش به یغما رفت.
برداشت تاجهای همه تارک سمن
برداشت پنجههای همه ساعد چنار
هوش مصنوعی: درخت سمن با شکوفههای خود، زیبایی و شکوهی را به دوش میکشد و درخت چنار با شاخههای قویاش، نشانهای از استقامت و قدرت را به نمایش میگذارد.
بستد عمامههای خز از سبز ضیمران
بشکست حقههای زر و در میوهدار
هوش مصنوعی: عمامههای خز را برداشتند و حقههای زر را شکستند و در باغ میوه، جنبهای از زندگی را به نمایش گذاشتند.
در باغها نشاند، گروه از پس گروه،
در راغها کشید، قطار از پس قطار،
هوش مصنوعی: در باغها، گروههای زیادی از افراد را نشاند و در دشتها، صفهای مکرری از آنها را به حرکت درآورد.
زین خواجگان پنبه قبای سپید پر
زین زنگیان سرخ دهان سیاهکار
هوش مصنوعی: در میان این خواجگان، لباس سفید و نرمی وجود دارد که در کنارش، عدهای با زبانهای سرخ و چهرههای تیره و کارهای ناپسند قرار دارند.
باد شمال چون ز زمستان چنین بدید
اندر تک ایستاد چو جاسوس بیقرار
هوش مصنوعی: باد شمال، وقتی که زمستان را اینگونه دید، درنگ کرد و مانند یک جاسوس نگران، بیقرار ایستاد.
نوروز را بگفت که در خاندان ملک
از فر و زینت تو که پیرار بود و پار
هوش مصنوعی: نوروز به ما میگوید که در خانوادهی شاه، از زیبایی و شکوه تو که بزرگ و با صلابت هستی، سخن میگوید.
بنگاه تو سپاه زمستان بغارتید
هم گنج شایگانت و هم در شاهوار
هوش مصنوعی: بنگاه تو در جنگ زمستان، هم ثروت گرانبهایت را به تاراج برد و هم درک و فضیلت تو را تحت تأثیر قرار داد.
معشوقگانت را، گل و گلنار و یاسمن
از دست یاره بربود از گوش گوشوار
هوش مصنوعی: معشوقههایت را با گل و گلنار و یاسمن زینت دادهاند و این زیباییها از یار تو به گوش گوشوارهای میآید.
خنیاگرانت، فاخته و عندلیب را
بشکست نای در کف و طنبور درکنار
هوش مصنوعی: خوانندگان و موسیقیدانان، صدای فاخته و بلبل را با نواهای ساز و طنبور در کنار هم فراموش کردند.
نوروز ماه گفت: به جان و سر امیر
کز جان دی برآرم تا چند گه دمار
هوش مصنوعی: نوروز به ماه گفت: به خاطر جان و سلامتی امیر، من از روز دی تا چند روز دیگر، او را از نگرانی نجات میدهم.
گرد آورم سپاهی دیبای سبز پوش
زنجیر زلف و سرو قد و سلسله عذار
هوش مصنوعی: من گروهی از افرادی با لباس سبز و زیبا و زنجیرهایی از موهای بافته و قامت بلند را گرد هم میآورم.
از ارغوان کمر کنم، از ضیمران زره
از نارون پیاده و از ناروان سوار
هوش مصنوعی: من از درختان ارغوان کمر میبندم، از درختان ضیمران زره میپوشم، از درختان نارون سوار میشوم و از ناروان پیاده میروم.
قوس قزح کمان کنم، از شاخ بید تیر
از برگ لاله رایت و از برق ذوالفقار
هوش مصنوعی: میخواهم به زیبایی قوس قزح را بسازم، با تیرهایی از شاخ بید و پرچمی از برگهای لاله و درخشش شمشیر ذوالفقار.
از ابر پیل سازم و از باد پیلبان
وز بانگ رعد آینهٔ پیل بیشمار
هوش مصنوعی: با استفاده از ابر، موجودی بزرگ و قوی میسازم و با وزش باد، نگهبانی برای آن موجود فراهم میکنم. همچنین با صدای رعد، تصاویری از این موجودات بزرگ و بیشمار ایجاد میکنم.
نوروز پیش از آنکه سراپرده زد به در
با لعبتان باغ و عروسان مرغزار
هوش مصنوعی: نوروز قبل از آنکه جشن و سروری برپا شود، با بازیگران باغ و عروسهای گلزار خود را معرفی میکند.
این جشن فرخ سده را چون طلایگان
از پیش خویشتن بفرستاد کامگار
هوش مصنوعی: این جشن فرخ سده را مانند طلا از طرف خود برای دیگران ارسال کرد و موفق شد.
گفتا: برو به نزد زمستان به تاختن
صحرا همینورد و بیابان همیگذار
هوش مصنوعی: گفت: برو به سمت زمستان و با سرعت از دشت و بیابان عبور کن.
چون اندرو رسی به شب تیرهٔ سیاه
زین آتشی بلند برافروز زروار
هوش مصنوعی: وقتی به شب تاریک و سیاه میرسی، از این آتش بلند، نوری درخشان و طلایی ایجاد کن.
این عزم جنبش و نیت من که کردهام
نزد شهنشه ملکان بر به اسکدار
هوش مصنوعی: این اراده و تصمیم من است که نزد پادشاهان و حاکمان به سمت قدرت و جایگاه بالا حرکت کنم.
از من خدایگان همه شرق و غرب را
در ساعت این خبر بگزار، ای خبرگزار
هوش مصنوعی: به من بگو که خدایان و حاکمان شرق و غرب چه خبر هستند، ای کسی که خبر را منتقل میکنی.
زنهار تا نگویی با او حدیث من
تو برزبان خویش، دگر باره زینهار
هوش مصنوعی: مراقب باش که درباره من با او صحبت نکنی، دوباره میگویم که احتیاط کن.
زیرا که هست حشمت او، بیش از آنکه تو
با وی سخن مواجهه گویی و آشکار
هوش مصنوعی: زیرا که بزرگی و شکوه او به قدری زیاد است که فراتر از آن است که تو بتوانی به راحتی با او صحبت کنی یا رو در رو با او مواجه شوی.
با حاجبی بگوی نهانی تو این حدیث
تا حاجب این سخن برساند به شهریار
هوش مصنوعی: با چهرهای پنهان و دلی آرام این داستان را به طور مخفیانه بگویید تا این حرف به پادشاه برسد.
گو: ای گزیدهٔ ملک هفت آسمان!
ای خسرو بزرگ و امیر بزرگوار!
هوش مصنوعی: ای بهترین و برجستهترین موجود در آسمانها! ای پادشاه بزرگ و محترم!
پنجاه روز ماند که تا من چو بندگان
در مجلس تو آیم، با گونه گون نثار
هوش مصنوعی: پنجاه روز منتظر ماندهام تا مانند دیگران در محضر تو حضور یابم و با هدایای مختلف به تو ادب بگذارم.
با فال فرخ آیم و بادولت بزرگ
با فرخجسته طالع و فرخنده اختیار
هوش مصنوعی: من با خوش شانسی و سرنوشت نیکو همراه میشوم و با امکانات و فرصتهای بزرگ به جلو میروم.
با صدهزار جام می سرخ مشکبوی
با صدهزار برگ گل سرخ کامگار
هوش مصنوعی: با صد هزار جام شراب خوشبو و با صد هزار گل سرخ، کاملاً خوشبخت و راضی هستم.
با عندلیبکان کله سرخ چنگزن
با یاسمینکان بسد روی مشکبار
هوش مصنوعی: با پرندگان خوشصدا و خوش رنگ، در کنار گلهای یاسمن، بر روی عطر دلانگیز و خوشبو نشستهایم.
تا تو گهی به زیر گل و گاه زیر بید
گه زیر ارغوان و گهی زیر گلنار
هوش مصنوعی: گاهی در سایهی گل، و گاهی در سایهی درخت بید، گاهی در سایهی درخت ارغوان و گاهی در سایهی درخت گلنار استراحت میکنی.
مستی کنی و باده خوری سال و سالیان
شکر گزی و نوش مزی شاد و شادخوار
هوش مصنوعی: بادهنوشی و شادی را دمی فراموش نکن، سالها این کار را ادامه بده و از زندگی لذت ببر. شکر و خوشی را انتخاب کن و از آنها بهرهمند باش تا همیشه شاد و سرمست باشی.
بر سبزهٔ بهار نشینی و مطربت
بر سبزهٔ بهار زند «سبزهٔ بهار»
هوش مصنوعی: در بهار، بر روی چمنی نشستهای و موسیقیات هم بر روی همان چمن به نواختن درآمده است.
ملک جهان بگیری، از قاف تا به قاف
مال جهان ببخشی، از عود تا به قار
هوش مصنوعی: اگر همهی دنیا را به دست آوری و از گوشهای به گوشهی دیگر آن، تمام داراییاش را تقسیم کنی، این کار به اندازهی یک عود (چوب عود) ارزش نخواهد داشت.
توران بدان پسر دهی، ایران بدین پسر
مشرق بدین قبیله و مغرب بدان تبار
هوش مصنوعی: تو در طوارت، ارض توران را به فرزند خود میدهی و ایران را به این پسر، همچنین مشرق را به این قبیله و مغرب را به آن تبار واگذار میکنی.
سیصد هزار شهر کنی، به ز قیروان
سیصد هزار باغ کنی، به ز قندهار
هوش مصنوعی: اگر سهصد هزار شهر بسازی، باز هم بهتر از این است که در قیروان سهصد هزار باغ درست کنی، و همچنین بهتر از قندهار خواهد بود.
سیصد وزیر گیری، بیش از بزرگمهر
سیصد امیر بندی، بیش از سپندیار
هوش مصنوعی: سیصد وزیر برای خود انتخاب کن، که از بزرگترین آنان بالاتر باشند. همچنین سیصد فرمانده منصوب کن که از سپندیار بیشتر قدر و جایگاه داشته باشند.
اندر عراق بزم کنی، در حجاز رزم
اندر عجم مظالم و اندر عرب شکار
هوش مصنوعی: در عراق میتوانی در میهمانی و خوشی شرکت کنی، در حجاز میتوانی در جنگ و رزم شرکت داشته باشی، و در سرزمینهای عجم از ظلم و ستم خبر داری، در حالی که در عربستان به شکار میروی.
بابل کنی سرایچهٔ مطربان خویش
خلخ کنی وثاق غلامان میگسار
هوش مصنوعی: بابل را به محلی برای برپایی جشن و آواز تبدیل کن و در آنجا بندهای غلامان میگسار را آزاد کن.
افریقیه صطبل ستوران بارگیر
عموریه کریزگه باز و بازدار
هوش مصنوعی: در سرزمین افریقا، جایی مناسب برای سوار شدن بر اسبها و بارگذاری است، به گونهای که میتوان به آسانی از آنجا استفاده کرد.
باغ ارم شراع تو باشد، به روز خوان
بیتالحرم رواق تو باشد به روز بار
هوش مصنوعی: باغ ارم، جایی زیبا و دلانگیز همچون محلی است که تو در آن قرار داری. در روزهای خوش و مهم، محل تو به خانهای مهم و روحانی تبدیل میشود که در آن دعا و راز و نیاز صورت میگیرد.
مهتر بود خزانهٔ زر تو از خزر
بهتر بود قمطرهٔ عود تو از قمار
هوش مصنوعی: اگر خزانهٔ زر تو از گنجینهٔ خزر بهتر باشد، عطر عود تو از بوهای قمار نیز بهتر است.
زرادخانهٔ تو بود هشتصد کلات
انبارخانهٔ تو بود هفتصد حصار
هوش مصنوعی: در انبار تو، هشتصد کلاه ذخیره شده و در انبار دیگر، هفتصد دیوار وجود دارد.
قیصر شرابدار تو چیپال پاسبان
خاقان رکابدار تو فغفور پردهدار
هوش مصنوعی: قیصر، که معمولاً به عنوان پادشاه روم شناخته میشود، در اینجا اشاره به شرابفروشی دارد که نقش نگهبان و همراه تو را دارد. همچنین، فغفور، که خود قدرت و شکوهی دارد، به عنوان نگهبان پرده و حریم تو شناخته میشود. به طور کلی، این بیت نشاندهنده جایگاه والای شما و افرادی است که در خدمت و حمایت شما هستند.
وانانکه مفسدان جهانند و مرتدان
از ملت محمد و توحید کردگار
هوش مصنوعی: افرادی که باعث فساد در دنیا میشوند و از ایمان و اصول ملت محمد و یکتاپرستی خداوند منحرف شدهاند.
مر مهترانشان را زنده کنی به گور
مر کهترانشان را زنده کنی به دار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی بزرگان و پیشوایان آنها را از مرگ برانگیزی، این کار به سختی ممکن است؛ اما اگر بخواهی افراد عادی و کوچکترهایشان را زنده کنی، به راحتی آنها را به چوبهدار خواهی برد.
جیحون گذاره کردی، سیحون کنی گذر
زان سو مدار کردی، زین سو کنی مدار
هوش مصنوعی: به جیحون رسیدی، اگر میخواهی به سیحون بروی، از آن طرف نرو، بلکه از این طرف هم دوری کن و بیراهه نرو.
پل برنهادن تو به جیحون نبود پل
غل بود بود بر نهاده به جیحون بر، استوار
هوش مصنوعی: تو که پلی بر روی جیحون بنا کردی، باید بدانی که آن پل نازک و ناپایدار است و نمیتواند بر جیحون استوار بماند.
جز تو نبست گردن جیحون کسی به غل
واندر نراند پیل به جیحون درون هزار
هوش مصنوعی: به جز تو هیچکس قادر نیست بر گردن جیحون غل و زنجیر بزند و همچنین هیچ بزی نمیتواند درون جیحون، فیل را به حرکت درآورد.
دو سال، یا سه سال در آن بود، تا ببست
جسری بر آب جیحون، محمود نامدار
هوش مصنوعی: مدت دو یا سه سال در آنجا بود تا پلی بر روی رود جیحون ساخته شد که به نام محمود مشهور است.
در مدت دو هفته ببستی تو ای ملک
جسری بر آب جیحون، به زان هزاربار
هوش مصنوعی: در مدت دو هفته تو، ای پادشاه قدرتمند که بر آب جیحون حکمرانی میکنی، به مراتب بهتر از هزاران بار دیگر کار کردی.
دریا بد، آن سپه که به جیحون گذاشتی
دریا نکرده بود به جیحون کسی گذار
هوش مصنوعی: دریا بد، آن سپه که به جیحون گذاشتی به این ترتیب است که دریا هیچ وقت همچون کسی که تو به جیحون سپردی، کسی را در خود راه نداده بود.
سالار خانیان را، با خیل و با خدم
کردی همه نگون و نگونبخت و خاکسار
هوش مصنوعی: سروده بیانگر آن است که رهبری و بزرگی افراد، به واسطه ی جمعیت و خدمتگزاران خود، به سرنوشتی غمانگیز و سقوط دچار شدند و به نابودی و بیچارگی رسیدند.
تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم
پیش تو ناید و نکند با تو چارچار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی تحت خشم خداوند نباشد، خداوند به سوی او نمیآید و با او رفتار بدی نمیکند.
بوری تگین که خشم خدای اندرو رسید
او را از آن دیار دوانید باین دیار
هوش مصنوعی: بوری تگین، که خداوند بر او خشمگین شده بود، از آن سرزمین فراری شد و به این سرزمین آمد.
تا گنج او خراب شد و خیل او اسیر
تا روز او سیاه شد و جان او فگار
هوش مصنوعی: او از دست رویای ثروت و نیروهایش نابود شد و به روزی رسید که تمامی امیدهایش تیره و جانش خسته گردید.
او مار بود و مار چو آهنگ او کنی
اندر جهد ز بیم به سوراخ تنگ غار
هوش مصنوعی: او شبیه به مار بود و اگر او را به سوی خود بخوانی، از ترس به سرعت به لانهای تنگ و تاریک میرود.
گر شاه ما نکشت ورا بود از آن قبل
کز عار و ننگ هیچ امیری نکشته مار
هوش مصنوعی: اگر شاه ما او را نکشد، به این دلیل است که هیچ امیری به خاطر عیب و ننگ، مار را نکشته است.
یارب! هزار سال ملک را بقا دهی
در عز و در سلامت و در یمن و در یسار
هوش مصنوعی: ای پروردگار! هزار سال فرمانروایی را در رفعت، سلامت، خوشحالی و فراوانی حفظ کن.
در زینهار خویش بداری و بند خویش
او را و خانمان و منش را به روزگار
هوش مصنوعی: به خودت و روابطت اهمیت بده و از آنها محافظت کن، تا خانواده و شخصیتت را حفظ کنی.
از روی او و روی همه اولیای او
مکروه باز داری، ای ذوالجلال بار
هوش مصنوعی: ای ذات با عظمت، تو از چهره او و چهره همه اولیای خود، کارهای ناپسند را دور نگهدار.
حاشیه ها
1394/11/28 14:01
یغما
در این شعر به زیبایی از جشن سده یاد شده و پر از تشبیهات زیباست
1403/02/07 07:05
ایمان کیانی
الله اکبر