گنجور

شمارهٔ ۲۶ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
و گر امروز شکیبا شد فردا نشود
یکدل و یکتا خواهم که بوی جمله مرا
و آنکه او چون تو بود، یکدل و یکتا نشود
تجربت کردم و دانا شدم از کار تومن
تا مجرب نشود مردم، دانا نشود
ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من
تا مگر صحبت دیرینه معادا نشود
نکشم ناز ترا و ندهم دل به تو هم
تا مرا دوستی و مهر تو پیدا نشود
گویی از دو لب من بوسه تقاضا چه کنی
وام‌خواهی نبود کو به تقاضا نشود
به مدارا دل تو نرم کنم و آخر کار
به درم نرم کنم، گر به مدارا نشود
و گر این عاشق نومید شود از در تو
از در خسرو شاهنشه دنیا نشود
دادگر شاهی کز دانش و دریافتگی
سخنی بر دلش از ملک معما نشود
گشته یک نیمه جهان او را وز همت خویش
نپسندد که بر آن نیمه توانا نشود
مشرق او را شد و مغرب مر او را شده گیر
هرکرا شرق بود، غرب جز او را نشود
عجب از قیصرم آید، که بدان ساده دلیست
کو ز مسعود براندیشد و شیدا نشود
ملکت قیصر و فغفور تماشاگه اوست
ظن بری هرگز روزی به تماشا نشود؟
دولت آنها، فرتوت شد و کار کشفت
هر که فرتوت شود هرگز برنا نشود
دولت تازه ملک دارد، امروزین روز
دولتی کز عقب آدم و حوا نشود
به که رو آرد دولت، که بر او نرود؟
به کجا یازد جیحون، که به دریا نشود؟
مردمان قصه فرستند ز صنعا بر او
گر دگر سال وکیلش سوی صنعا نشود
کرد هیجا و فراوان ملک و ملک گرفت
زین سبب شاید اگر هیچ به هیجا نشود
پس اعدا به شبیخون برود دولت شاه
گر زمانی به طلب او سوی اعدا نشود
هر چه‌اند این ملکان بنده و مولای ویند
هیچ مولا به تن خود سوی مولا نشود
زین فزون از ملکان نیز نباشد ملکی
هر که مولای کسی باشد، مولا نشود
ملکان رسوا گردند کجا او برسد
ملک او باید کو هرگز رسوا نشود
تا نباشد ملکی چون او، وین خود نبود
به طلب کردن او میر همانا نشود
خبر فتح برآمد خبر نصرت تو
جز ملک را ظفر و فتح مهنا نشود
آب کار عدو افتاد ز بالا به نشیب
هیچ آبی ز نشیبی سوی بالا نشود
کار شه به شود و کار عدو به نشود
نشود خرما خار و خار خرما نشود
خانه از موش تهی کی شود و باغ ز مار
مملکت از عدوی خرد مصفا نشود
مار تا پنهان باشد نتوان کشت او را
نتوان کشت عدو تا آشکارا نشود
درد یکساعت اندر تنشان و سرشان
راحتی شد متواتر که ز اعضا نشود
تیر را تا نتراشی نشود راست همی
سرو را تا که نپیرایی والا نشود
از سر شاسپرم تا نکنی لختی کم
ندهد رونق و بالنده و بویا نشود
شمع تاری شده را تا نبری اطرافش
بر نیفروزد و چون زهرهٔ زهرا نشود
این نشاطیست که از دلها غایب نشود
وین جمالیست که از تنها، تنها نشود
این نگارستان، وین مجلس آراسته را
صورت از چشم دل و چشم سر ما نشود
این سماع خوش و این نالهٔ زیر وبم را
نغمه از گوش دل و گوش هویدا نشود
تا همی خاک زمین بیضهٔ عنبر نشود
تا همی سنگ زمین لؤلؤ لالا نشود
جام صهبا گیر از دست بت غالیه موی
دست تو خوب نباشد که به صهبا نشود
تا می ناب ننوشی نبود راحت جان
تا نبافند بریشم خز و دیبا نشود
ملکا بر بخور و کامروایی می‌کن
هرگز این مملکت و دولت، یغما نشود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
و گر امروز شکیبا شد فردا نشود
هوش مصنوعی: دل بی تو هیچ آرامش و صبری ندارد و اگر امروز بتوانم تحمل کنم، فردا دیگر نمی‌توانم.
یکدل و یکتا خواهم که بوی جمله مرا
و آنکه او چون تو بود، یکدل و یکتا نشود
هوش مصنوعی: می‌خواهم فردی تنها و بی‌همتا داشته باشم که همه‌ی خوبی‌هایم را ببیند و کسی که مثل تو باشد، هرگز به چنین وحدتی نرسد.
تجربت کردم و دانا شدم از کار تومن
تا مجرب نشود مردم، دانا نشود
هوش مصنوعی: تجربه‌ای که به دست آورده‌ام، مرا به حقیقتی آگاه کرده است؛ انسان‌ها باید برای یادگیری و دانایی، از طریق تجربه کسب علم کنند.
ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من
تا مگر صحبت دیرینه معادا نشود
هوش مصنوعی: اگر با من ناز و عشوه کنی و صحبت کنی، شاید بتوانیم یاد و خاطره‌های گذشته را زنده کنیم و از دل آزار و ناراحتی‌های قدیمی بکاهیم.
نکشم ناز ترا و ندهم دل به تو هم
تا مرا دوستی و مهر تو پیدا نشود
هوش مصنوعی: اگر ناز و محبت تو را نپرستم و دلم را به تو ندهم، به خاطر این است که دوست داشتن و محبت واقعی تو برایم روشن و واضح نشود.
گویی از دو لب من بوسه تقاضا چه کنی
وام‌خواهی نبود کو به تقاضا نشود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو از زبان من خواهان بوسه‌ای هستی، اما من نمی‌توانم خواسته‌ات را برآورده کنم، زیرا چیزی برای بخشیدن ندارم.
به مدارا دل تو نرم کنم و آخر کار
به درم نرم کنم، گر به مدارا نشود
هوش مصنوعی: من تلاش می‌کنم دل تو را با نرمی و ملایمت به سمت خود جلب کنم و در نهایت به خانه‌ام نزدیکت کنم، اگر این نرمی هم نتیجه ندهد.
و گر این عاشق نومید شود از در تو
از در خسرو شاهنشه دنیا نشود
هوش مصنوعی: اگر این عاشق از در تو ناامید شود، دیگر از در سلطان بزرگ دنیا هم ناامید خواهد شد.
دادگر شاهی کز دانش و دریافتگی
سخنی بر دلش از ملک معما نشود
هوش مصنوعی: حاکمی که بر اساس دانش و فهم خود سخنی بر دلش می‌نشیند، نمی‌تواند از اسرار ملک آگاه شود.
گشته یک نیمه جهان او را وز همت خویش
نپسندد که بر آن نیمه توانا نشود
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از جهان را به دست آورده و اگر به تلاش خود افتخار نکند، نمی‌تواند بر آن نیمه تسلط یابد.
مشرق او را شد و مغرب مر او را شده گیر
هرکرا شرق بود، غرب جز او را نشود
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده است که شرق و غرب هر کدام می‌توانند به نوعی نمایانگر وجود و حضور او باشند. اگر کسی در شرق باشد، نمی‌تواند وجودی جز او را مشاهده کند؛ یعنی او در همه‌جا حاضر است و هیچ‌ چیز دیگری نمی‌تواند غیر از او را بشناساند. این بیان به نوعی از وحدت وجود و یگانگی اشاره دارد.
عجب از قیصرم آید، که بدان ساده دلیست
کو ز مسعود براندیشد و شیدا نشود
هوش مصنوعی: شگفتا از قیصر که به خاطر سادگی‌اش، از مسعود فکر می‌کند و مجنون نمی‌شود.
ملکت قیصر و فغفور تماشاگه اوست
ظن بری هرگز روزی به تماشا نشود؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سلطنت‌های بزرگ مانند قیصر و فغفور (دو حاکم مشهور در تاریخ) تنها به تماشاگاهی تبدیل شده‌اند. آیا واقعاً به نظر می‌رسد که روزی کسی بتواند از این دیدار لذت ببرد یا به تماشای آنها برود؟
دولت آنها، فرتوت شد و کار کشفت
هر که فرتوت شود هرگز برنا نشود
هوش مصنوعی: سرنوشت آن‌ها به پایان رسید و زندگی‌اشان به بحران افتاد؛ چرا که هر کسی که به ضعف و پیری برسد، هرگز rejuvenate نخواهد شد.
دولت تازه ملک دارد، امروزین روز
دولتی کز عقب آدم و حوا نشود
هوش مصنوعی: امروز روزی است که قدرت و موفقیت جدیدی به دست آمده است، روزی که هیچ‌گاه به عقب و به دوران آدم و حوا بازنمی‌گردد.
به که رو آرد دولت، که بر او نرود؟
به کجا یازد جیحون، که به دریا نشود؟
هوش مصنوعی: کسی که به او خوشبختی روی بیاورد، چه کسی خواهد بود که از او دور نشود؟ و کجا می‌تواند جیحون برود که به دریا نرسد؟
مردمان قصه فرستند ز صنعا بر او
گر دگر سال وکیلش سوی صنعا نشود
هوش مصنوعی: مردم از شهر صنعا برای او داستان‌هایی می‌فرستند، اما اگر سال آینده نماینده‌اش به سوی صنعا نیاید، این موضوع تغییر نخواهد کرد.
کرد هیجا و فراوان ملک و ملک گرفت
زین سبب شاید اگر هیچ به هیجا نشود
هوش مصنوعی: شخصی به خوبی و به طور گسترده به قدرت و تسلط بر امور رسید، اما به این دلیل که در جایی خاص و مشخص (هیجا) به وضعیت مطلوبی نرسید، ممکن است که این موفقیت‌ها خیلی معنی نداشته باشد.
پس اعدا به شبیخون برود دولت شاه
گر زمانی به طلب او سوی اعدا نشود
هوش مصنوعی: اگر دولت شاه بخواهد به دشمنان هجوم ببرد یا به آن‌ها حمله کند، باید منتظر باشد تا زمانی برسد که آن دشمنان به او نباشند و در پی او نیفتند.
هر چه‌اند این ملکان بنده و مولای ویند
هیچ مولا به تن خود سوی مولا نشود
هوش مصنوعی: هر کسی که در مقام قدرت و سلطنت قرار دارد، در واقع بنده و خدمت‌گزار خدای خود است و هیچ بزرگی نمی‌تواند به تنهایی به خدا نزدیک شود و از او برتر باشد.
زین فزون از ملکان نیز نباشد ملکی
هر که مولای کسی باشد، مولا نشود
هوش مصنوعی: هیچ کسی که ولی و سرپرست دیگران باشد، هرچند از پادشاهان و ملکان بالاتر باشد، واقعاً مولا و سرور نخواهد بود.
ملکان رسوا گردند کجا او برسد
ملک او باید کو هرگز رسوا نشود
هوش مصنوعی: زمانی که او بیاید، سلطنت‌ها و پادشاهان رسوا خواهند شد؛ چرا که سلطنتی که باید برقرار بماند، هرگز نباید به حیا و آبرویش لطمه‌ای وارد شود.
تا نباشد ملکی چون او، وین خود نبود
به طلب کردن او میر همانا نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند او ملکی وجود نداشته باشد، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به دنبالش باشد. بنابراین نمی‌توان به صورت واقعی در پی او رفت.
خبر فتح برآمد خبر نصرت تو
جز ملک را ظفر و فتح مهنا نشود
هوش مصنوعی: خبر پیروزی به گوش رسید، اما پیروزی تو تنها به معنای تسلط بر سرزمین نیست و هیچ چیز جز این پیروزی نمی‌تواند تو را به عظمت برساند.
آب کار عدو افتاد ز بالا به نشیب
هیچ آبی ز نشیبی سوی بالا نشود
هوش مصنوعی: آب دشمن به پایین سرازیر شده و دیگر هیچ آبی از پایین به سمت بالا نمی‌رود.
کار شه به شود و کار عدو به نشود
نشود خرما خار و خار خرما نشود
هوش مصنوعی: اگر کار خوبان به نیکی پیش برود و کار بدخواهان به نتیجه نرسد، پس هیچ کس نمی‌تواند چیزهای نیکو را به بدی تبدیل کند.
خانه از موش تهی کی شود و باغ ز مار
مملکت از عدوی خرد مصفا نشود
هوش مصنوعی: خانه هیچ‌گاه بدون موش نمی‌ماند و باغ هم از مار خالی نخواهد شد. مملکت هم با دوری از دشمنان خرد و کوچک، پاک و مصفا نمی‌شود.
مار تا پنهان باشد نتوان کشت او را
نتوان کشت عدو تا آشکارا نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که مار پنهان است، نمی‌توان آن را کشت. دشمن هم تا وقتی که خود را نشان ندهد، نمی‌توان او را از بین برد.
درد یکساعت اندر تنشان و سرشان
راحتی شد متواتر که ز اعضا نشود
هوش مصنوعی: درد یک ساعت در بدن و سرشان وجود داشت، اما ناگهان آرامش و راحتی به سراغشان آمد، به‌طوری که از اجزای بدنشان این درد ناپدید شد.
تیر را تا نتراشی نشود راست همی
سرو را تا که نپیرایی والا نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که تیر را درست نکنی، راست نمی‌شود و همچنین تا زمانی که سرو را پیرایه نبندی، زیبا و باارزش نخواهد شد.
از سر شاسپرم تا نکنی لختی کم
ندهد رونق و بالنده و بویا نشود
هوش مصنوعی: از ابتدای جوانی تا زمانی که نتوانی به مدت کوتاهی خود را از شلوغی و جذابیت دور کنی، هیچ چیزی کم نخواهد شد و زندگی پر رونق و خوشبو باقی خواهد ماند.
شمع تاری شده را تا نبری اطرافش
بر نیفروزد و چون زهرهٔ زهرا نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمعی که خاموش و تاریک شده را نبری، اطراف آن نمی‌سوزد و نمی‌تواند به مانند ستاره‌ای درخشان شود.
این نشاطیست که از دلها غایب نشود
وین جمالیست که از تنها، تنها نشود
هوش مصنوعی: این شادی‌ای است که هیچ‌گاه از دل‌ها دور نمی‌شود و این زیبایی‌ای است که هرگز تنها و جدا نمی‌ماند.
این نگارستان، وین مجلس آراسته را
صورت از چشم دل و چشم سر ما نشود
هوش مصنوعی: این باغ زیبا و این مجلس دل‌انگیز، هرگز نمی‌تواند با دیدن تنها از چشم و دل ما زنده شود.
این سماع خوش و این نالهٔ زیر وبم را
نغمه از گوش دل و گوش هویدا نشود
هوش مصنوعی: این جشن و شور و آواز دل‌نواز را، هیچ‌گاه از گوش دل و گوش ظاهر نمی‌توان شنید.
تا همی خاک زمین بیضهٔ عنبر نشود
تا همی سنگ زمین لؤلؤ لالا نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که خاک زمین به بویی خوش و ارزشمند تبدیل نشود و سنگ‌ها به دُر و مروارید بدل نگردند، تغییری در ذات و ماهیت آن‌ها نخواهد بود.
جام صهبا گیر از دست بت غالیه موی
دست تو خوب نباشد که به صهبا نشود
هوش مصنوعی: جامی را از دست معشوق بگیر، چرا که زیبایی موی تو به قدری است که حتی این شراب خاص هم نمی‌تواند با آن برابری کند.
تا می ناب ننوشی نبود راحت جان
تا نبافند بریشم خز و دیبا نشود
هوش مصنوعی: تا زمانی که شراب ناب ننوشی، آرامش جان نخواهی داشت. و تا زمانی که از ابریشم نرم و خز استفاده نشود، آسایش حاصل نخواهد شد.
ملکا بر بخور و کامروایی می‌کن
هرگز این مملکت و دولت، یغما نشود
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بخور و از زندگی لذت ببر، زیرا هرگز اجازه نده این سرزمین و حکومتت به غارت برود.