گنجور

شمارهٔ ۲۰ - در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسینی

وقت بهارست و وقت ورد مورد
گیتی آراسته چو خلد مخلد
گیتی فرتوت گوژپشت دژم روی
بنگر تا چون بدیع گشت و مجدد
برنا دیدم که پیر گردد، هرگز
پیر ندیدم که تازه گردد و امرد
نرگس چون دلبریست سرش همه چشم
سرو چون معشوقه‌ایست تنش همه قد
لاله تو گویی چو طفلکیست دهن باز
لبش عقیقین و قعر کامش اسود
برگ بنفشه به خم، چون پشت درمزن
نرگس چون عشر در میان مجلد
سوسن، چون طوطی ز بسد منقار
باز به منقارش از زبانش عسجد
نرگس، چون ماه در میان ثریا
لاله، چو اندر کسوف گوشهٔ فرقد
شاخ گل از باد کرده گردن چون چنگ
مرغان بر شاخ گشته نالان از صد
بلبل بر گل بسان قولسرایان
پاش به دیبا و خیزرانها در ید
مرغ چنان بوکلک دهانش به تنگی
در گلوی او چگونه گنجد معبد
کبک دری گر نشد مهندس و مساح
اینهمه آمد شدنش چیست به راود
نوز گل اندر گلابدان نرسیده
قطره بر او چیست چون گلاب مصعد
نوز نبرداشته ست مار سر از خواب
نرگس، چون گشت چون سلیم مسهد
ابر چنان مطرد سیاه و بر او برق
همچو مذهب یکی کتاب مطرد
فضل محمد که هیچ کس نشناسد
فضل محمد چنانکه فضل محمد
صاحب عادات نیک و سید سادات
قاعدهٔ مکرمات و فایدهٔ حد
تاش به حوا، ملک خصال، همه‌ام
تاش به آدم، بزرگوار همه جد
بار خدایی که جود را و کرم را
نیست جز او در زمانه منزل ومقصد
چون علوی و حسینی است ستوده
دو طرف او، چنان دو حد مهند
وان هنر بیعدد که هست بدو در
هست چنان گوهری که هست مسند
تا نبود روضهٔ مبارک محمود
عود نروید بر او، نه سنبل و نه ند
مرد هنرمند، کش نباشد گوهر
باشد چون منظری قواعد او رد
مرد گهرمند، کش خرد نبود یار
باشد چون دیده‌ای که باشد ارمد
این هنری خواجهٔ جلیل چو دریاست
با هنر بیشمار و گوهر بیعد
صاحب مخبر کسی بود که بود باز
منظر و مخبرش بی‌تغیر و بی کد
بس کس کو گیرد و نبخشد، هرگز!
بس کس کو گیرد و ببخشد، سرمد
خواجه بسان غضنفریست کجاهست
به ستدن و دادنش دو دست مسعد
معطی و مالش بدان دهد که نجوید
وانکه بجوید ازوست مال مبلد
خواجه دهد سیم و زر چو کوه به طالب
بسکه عمل هست، قول اوست مبعد
خواجه چنان ابر باردار مطرناک
هست به قول و عمل همیشه مجرد
خواجه چو ابر دمنده‌ایست که جاوید
هست به رنج دل و به هیئت مفرد
گر به هنر زیبد و به گوهر، بالش
او را زیبد چهار بالش و مسند
هر که ز فرمان او فراز نهد پای
شوم برافتد، چو برق بر تن ارعد
هیبتش الماس سخت را بکفاند
چون بکفاند دو چشم مار زمرد
در شرر خشم او بسوزد یاقوت
گرش نسوزد شرار نار موقد
شاعر و مهتر دلست و زیرک و والا
رودکی دیگرست و نصربن احمد
هست طبیب بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سودد
کاتب نیکست و هست نحوی استاد
صاحب عباد هست و هست مبرد
فاعل فعل تمام و قول مصدق
والی عزم درست و رای مسدد
حکمت او را ز نور باری جنت
همت او را ز فرق فرقد مرقد
شرم زمانی ز روی او نشود دور
گویی کز شرم ساختند ورا خد
گر برود رود نیل بر در قدرش
از هنرش جزر گیرد، از کرمش مد
باسش، چون نسج عنکبوت کند روی
جوشن خر پشته را و درع مزرد
هر که قیاسش کند به آصف و حاتم
واجب گردد بر او ز روی خرد حد
شیر، نخواهد به پیش او در، زنجیر
باز، نخواهد به پیش او در، مرود
جام، نخواهد به کف او در، مطرب
اسب، نخواهد به زیر او در، مقود
تا گل خیری بود چو روی معصفر
تا تن سنبل بود چو زلف مجعد
تا بچرد رنگ در میانهٔ کهسار
تا بچمد گور در میانهٔ فدفد
باش همیشه ندیم بخت مساعد
باش همیشه قرین ملک مؤبد
لبت به می، کف به جام و گوش به بربط
دلت قوی، تن جوان و روی مورد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت بهارست و وقت ورد مورد
گیتی آراسته چو خلد مخلد
هوش مصنوعی: فصل بهار است و زمانی است که گل‌ها و گیاهان زمین را زیبا کرده‌اند، مانند بهشتی که همیشه باقی است.
گیتی فرتوت گوژپشت دژم روی
بنگر تا چون بدیع گشت و مجدد
هوش مصنوعی: به دنیای پیر و خمیده نگاه کن تا ببینی چگونه به زیبایی و تازگی تغییر کرده است.
برنا دیدم که پیر گردد، هرگز
پیر ندیدم که تازه گردد و امرد
هوش مصنوعی: جوانی را دیدم که به سن پیری می‌رسد، اما هرگز ندیدم که پیران دوباره جوان و شاداب شوند.
نرگس چون دلبریست سرش همه چشم
سرو چون معشوقه‌ایست تنش همه قد
هوش مصنوعی: نرگس مانند دلبری است که همه‌ی وجودش پر از زیبایی و توجه است، و سرو مانند معشوقه‌ای است که تمام قامتش سرشار از لطافت و خوش‌اندامی است.
لاله تو گویی چو طفلکیست دهن باز
لبش عقیقین و قعر کامش اسود
هوش مصنوعی: لاله به نظر می‌رسد مانند کودکی است که دهنش را باز کرده. لب‌های او مانند سنگ‌های عقیق زیباست و ته دهانش تاریک و تیره است.
برگ بنفشه به خم، چون پشت درمزن
نرگس چون عشر در میان مجلد
هوش مصنوعی: برگ بنفشه به خم، نماد زیبایی و لطافتی است که به دل‌نشینی آن اشاره دارد. نرگس، که در میان این زیبایی‌ها قرار دارد، نمایانگر جذابیت ویژه‌ای است. در این بیت، تصویرسازی از زیبایی و ظرافت گل‌ها می‌تواند نشان‌دهنده ارزش و اهمیت هنر و ادبیات باشد، که مانند کتابی با محتویات درخشان در میان زندگی ماست.
سوسن، چون طوطی ز بسد منقار
باز به منقارش از زبانش عسجد
هوش مصنوعی: سوسن، به خاطر باز بودن منقار طوطی، به مانند او از زبانش طلا می‌ریزد.
نرگس، چون ماه در میان ثریا
لاله، چو اندر کسوف گوشهٔ فرقد
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی نرگس اشاره شده که مانند ماه درخشان در میان ستارگان قرار دارد، و لاله نیز به گونه‌ای توصیف شده که در سایه‌اموری تاریک و مخفی به سر می‌برد. به طور کلی، این بیان نمادین به زیبایی و درخشش چیزی در میان دیگران و همچنین به حالت پنهان یا پوشیده چیز دیگری اشاره دارد.
شاخ گل از باد کرده گردن چون چنگ
مرغان بر شاخ گشته نالان از صد
هوش مصنوعی: بر اثر وزش باد، ساقه گل خم شده و مانند صدای ناله پرندگان، شکایت می‌کند.
بلبل بر گل بسان قولسرایان
پاش به دیبا و خیزرانها در ید
هوش مصنوعی: بلبل مانند خواننده‌ای است که بر روی گل می‌نشیند و در دنیای زیبایی و لطافت زندگی می‌کند. او با وجود ظرافتی که دارد، به زیبایی‌هایی چون دیبا و خیزران نیز توجه دارد.
مرغ چنان بوکلک دهانش به تنگی
در گلوی او چگونه گنجد معبد
هوش مصنوعی: مرغی که در گلویش حبس شده، چطور می‌تواند در معبدی با ذهن آزاد و بی‌قید و بند جا بگیرد؟ چنین محدودیتی برای او غیرممکن است.
کبک دری گر نشد مهندس و مساح
اینهمه آمد شدنش چیست به راود
هوش مصنوعی: اگر کبک دری نتوانسته مهندس و نقشه‌کش شود، پس هدف از این همه ماجرا چیست؟
نوز گل اندر گلابدان نرسیده
قطره بر او چیست چون گلاب مصعد
هوش مصنوعی: در گلابدان، گلی که تازه آمده و هنوز نرسیده، به آن قطره‌ای نمی‌چکد. این نشان می‌دهد که مانند گلابی که در حال آماده‌سازی است، هنوز به کمال نرسیده و نیاز به زمان بیشتری دارد.
نوز نبرداشته ست مار سر از خواب
نرگس، چون گشت چون سلیم مسهد
هوش مصنوعی: مار از خواب نرگس بیدار نشده و هنوز آرامش دارد، همانطور که سلیم (شخصی با آرامش و بی‌خبری) به خواب رفته است.
ابر چنان مطرد سیاه و بر او برق
همچو مذهب یکی کتاب مطرد
هوش مصنوعی: ابر سیاه و تیره‌ای در آسمان وجود دارد که مانند یک رنگین کمان، نوری درخشان بر آن تابیده است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی جاذبه و زیبایی خاصی است که در دل تاریکی پنهان شده است.
فضل محمد که هیچ کس نشناسد
فضل محمد چنانکه فضل محمد
هوش مصنوعی: اگر کسی فضیلت‌های محمد را نشناسد، مانند این است که اصلاً فضیلت‌های او در دنیا وجود ندارد.
صاحب عادات نیک و سید سادات
قاعدهٔ مکرمات و فایدهٔ حد
هوش مصنوعی: کسی که صاحب عادات خوب است و از نسل پاکان به‌شمار می‌آید، پایه‌گذار رفتارهای شایسته و دارای فایده‌های ارزشمند است.
تاش به حوا، ملک خصال، همه‌ام
تاش به آدم، بزرگوار همه جد
هوش مصنوعی: پایان کوشش‌ها و تلاش‌ها به شخصیت و صفات حضرت حوا مربوط می‌شود و همچنین تمام تلاش‌ها به ویژگی‌های نیکو و بزرگوار انسان‌ها در اصل به حضرت آدم برمی‌گردد.
بار خدایی که جود را و کرم را
نیست جز او در زمانه منزل ومقصد
هوش مصنوعی: خداوندی که فقط اوست که بخشش و نیکویی را در این دنیا می‌داند و به همه جا پناهگاه و مقصد است.
چون علوی و حسینی است ستوده
دو طرف او، چنان دو حد مهند
هوش مصنوعی: او مانند دو سر مهندسی شده است که در دو طرفش، علی و حسین را ستایش می‌کنند.
وان هنر بیعدد که هست بدو در
هست چنان گوهری که هست مسند
هوش مصنوعی: این هنر بی‌شمار که به او وابسته است، مانند مروارید گرانبهایی است که در جایگاه ویژه‌ای قرار دارد.
تا نبود روضهٔ مبارک محمود
عود نروید بر او، نه سنبل و نه ند
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرزمین خوشبوی وجود مبارک پیامبر (محمود) نباشد، نه عطر خوشی (عود) به مشام خواهد رسید و نه گل‌های زیبا (سنبل و نَد).
مرد هنرمند، کش نباشد گوهر
باشد چون منظری قواعد او رد
هوش مصنوعی: مرد هنرمند مانند جواهری ارزشمند است و باید به او به چشم یک دیدگاه خاص نگاه کرد، نه به عنوان یک قاعده یا فرم معمولی.
مرد گهرمند، کش خرد نبود یار
باشد چون دیده‌ای که باشد ارمد
هوش مصنوعی: مرد با ارزش و دانا، اگر از نظر عقل و خرد یار نداشته باشد، مانند چشمی است که فقط برای تماشا و بدون کارایی دیگر وجود دارد.
این هنری خواجهٔ جلیل چو دریاست
با هنر بیشمار و گوهر بیعد
هوش مصنوعی: این شخصیت بزرگ و باصلاحیت مانند دریا است و دارای استعدادهای فراوان و ارزش‌های بی‌نظیری است.
صاحب مخبر کسی بود که بود باز
منظر و مخبرش بی‌تغیر و بی کد
هوش مصنوعی: صاحب خبر کسی است که دیدگاهش ثابت و تغییر ناپذیر است و اطلاعتش نیز همیشه یکی است.
بس کس کو گیرد و نبخشد، هرگز!
بس کس کو گیرد و ببخشد، سرمد
هوش مصنوعی: این پیام به این معناست که برخی افراد هستند که به کسی کمک نمی‌کنند و چیزهایی را که دارند از دیگران دریغ می‌دارند، در حالی که برخی دیگر هستند که با دست generosity و بخشش دائم در حال دادن و کمک به دیگران هستند.
خواجه بسان غضنفریست کجاهست
به ستدن و دادنش دو دست مسعد
هوش مصنوعی: آدمی مانند یک شیر قوی است که وقتی به او نزدیک شوی، توانایی‌اش را در دفاع و حفظ خود نشان می‌دهد.
معطی و مالش بدان دهد که نجوید
وانکه بجوید ازوست مال مبلد
هوش مصنوعی: کسی که به دیگران عطا می‌کند و اموالش را می‌بخشد، نیازی به جستجو برای مال ندارد. اما آن کس که در جستجوی مال است، خودش را از نعمت‌های الهی محروم می‌کند.
خواجه دهد سیم و زر چو کوه به طالب
بسکه عمل هست، قول اوست مبعد
هوش مصنوعی: خواجه مانند کوهی از نقره و طلا به خواسته‌ها می‌دهد، زیرا عمل انسان در این دنیا مهم است و سخن او تنها وعده‌ای دورافتاده است.
خواجه چنان ابر باردار مطرناک
هست به قول و عمل همیشه مجرد
هوش مصنوعی: خواجه مانند ابر پر باران است که در رفتار و گفتارش همیشه از هر چیزی خالی و مستقل است.
خواجه چو ابر دمنده‌ایست که جاوید
هست به رنج دل و به هیئت مفرد
هوش مصنوعی: خواجه مانند ابری است که همیشه در حال وزیدن است و وجودش در عذاب دل و به شکل واحدی قرار دارد.
گر به هنر زیبد و به گوهر، بالش
او را زیبد چهار بالش و مسند
هوش مصنوعی: اگر کسی با هنر و ارزش‌های معنوی سازگار باشد، حتی اگر بالش او ساده باشد، چهار بالش و مسند هم به او زیبا می‌آید.
هر که ز فرمان او فراز نهد پای
شوم برافتد، چو برق بر تن ارعد
هوش مصنوعی: هر کس از دستورات او سرپیچی کند، سرنوشت بدی را تجربه خواهد کرد که ناگهان و شدید مانند رعد و برق بر او نازل می‌شود.
هیبتش الماس سخت را بکفاند
چون بکفاند دو چشم مار زمرد
هوش مصنوعی: چنان زاویه نگاهش درخشان و قوی است که حتی سخت‌ترین الماس را به زانو درمی‌آورد، مثل اینکه چشم‌هایش به زیبایی و سبزی زمرد است.
در شرر خشم او بسوزد یاقوت
گرش نسوزد شرار نار موقد
هوش مصنوعی: اگر آتش خشم او یاقوت را بسوزاند، به یقین اگر شعله‌های آتش برافروخته نشود، باز هم آتش هیزم نخواهد سوخت.
شاعر و مهتر دلست و زیرک و والا
رودکی دیگرست و نصربن احمد
هوش مصنوعی: شاعر همچون رهبری دانا، با درکی عمیق و روحی بلند است و رودکی نمونه‌ای دیگر از این شاعر برجسته و بزرگ است.
هست طبیب بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سودد
هوش مصنوعی: در دنیا افرادی خردمند و دانا وجود دارند که مهارت‌های مختلفی دارند؛ برخی پزشکی می‌دانند، بعضی به علم ستاره‌شناسی و فلسفه و هندسه آگاهی دارند و همچنین افرادی هستند که در زمینه کسب و کار و سودآوری تخصص دارند.
کاتب نیکست و هست نحوی استاد
صاحب عباد هست و هست مبرد
هوش مصنوعی: این جمله به ستایش یک نویسنده و استاد نحوی اشاره دارد که در کار خود ماهر و با استعداد است. او به خوبی می‌تواند کلمات را بنویسد و به شیوه‌ای صحیح و زیبا از زبان استفاده کند. درواقع، او توانایی بالایی در نوشتن و بیان مفاهیم دارد.
فاعل فعل تمام و قول مصدق
والی عزم درست و رای مسدد
هوش مصنوعی: عمل و اقدام به درستی انجام می‌شود و گفتار یقین‌ساز و اراده‌ای قوی و رایی درست و متقن وجود دارد.
حکمت او را ز نور باری جنت
همت او را ز فرق فرقد مرقد
هوش مصنوعی: حکمت او از نور بهشتی سرچشمه می‌گیرد و تلاش او به اندازه ستاره‌ای در آسمان است که در خوابگاه خود آرام گرفته است.
شرم زمانی ز روی او نشود دور
گویی کز شرم ساختند ورا خد
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و وقار او را می‌بینی، شرم به هیچ وجه از چهره‌اش دور نمی‌شود، چرا که این زیبایی از شرم و حیا تشکیل شده است.
گر برود رود نیل بر در قدرش
از هنرش جزر گیرد، از کرمش مد
هوش مصنوعی: اگر رود نیل به قدر و ارزش خود برود، از هنر و لطافتش کم می‌شود، ولی از بزرگی و دستگیری‌اش چیزی کاسته نخواهد شد.
باسش، چون نسج عنکبوت کند روی
جوشن خر پشته را و درع مزرد
هوش مصنوعی: وقتی که عنکبوت تار خود را می‌بافد، به راحتی می‌تواند زره سنگین و مقاومی را مانند زره‌ی یک جنگجو به هم بپیچد و آن را به طور مؤثر بپوشاند.
هر که قیاسش کند به آصف و حاتم
واجب گردد بر او ز روی خرد حد
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را با آصف و حاتم مقایسه کند، بر او از روی عقل و خرد لازم است که حد و مرزی برای خود تعیین کند.
شیر، نخواهد به پیش او در، زنجیر
باز، نخواهد به پیش او در، مرود
هوش مصنوعی: شیر دیگر نمی‌خواهد به دروازه او بیاید و زنجیرش را هم نمی‌خواهد.
جام، نخواهد به کف او در، مطرب
اسب، نخواهد به زیر او در، مقود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ چیزی به آسانی در دسترس او نخواهد بود. در واقع، نشان‌دهنده این است که او نمی‌تواند از چیزهایی که می‌خواهد بهره‌مند شود، و نمی‌تواند به آنچه که آرزویش را دارد، دست یابد. از این رو، در این مسیر، موانع و مشکلاتی وجود دارد که مانع از دسترسی او به آرزوهایش می‌شود.
تا گل خیری بود چو روی معصفر
تا تن سنبل بود چو زلف مجعد
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل خوشبو وجود دارد و چهره معصومانه‌ای دارد، تا زمانی که تن سنبل و زلف‌های مجعد زیبایی دارند.
تا بچرد رنگ در میانهٔ کهسار
تا بچمد گور در میانهٔ فدفد
هوش مصنوعی: تا رنگ بهار در دل کوه‌ها بچرخد و جلوه‌گری کند، تا گور و خاک‌سپاری در دل زمین میهن مان بمیرد و فراموش شود.
باش همیشه ندیم بخت مساعد
باش همیشه قرین ملک مؤبد
هوش مصنوعی: همیشه با بخت خوب همراه باش و همواره در کنار زندگی خوشی و آرامش قرار داشته باش.
لبت به می، کف به جام و گوش به بربط
دلت قوی، تن جوان و روی مورد
هوش مصنوعی: لب‌های تو به شراب نزدیک است، دستانت در حال نگه‌داری جام است و گوش‌هایت به صدای ساز گوش فرا داده‌اند. دل‌ات پرقدرت و جوانی‌ات شکوه دارد و چهره‌ات شگفت‌انگیز است.