گنجور

رباعی شمارۀ ۲۵

چون با دل تو نیست وفا در یک پوست
در چشم تو یکرنگ بود دشمن و دوست
بس بس که شکایت تو ناکرده بهست
رو رو که حکایت تو ناگفته نکوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون با دل تو نیست وفا در یک پوست
در چشم تو یکرنگ بود دشمن و دوست
هوش مصنوعی: وقتی دل تو وفادار نیست، انگار که در یک حالت، هم دشمن و هم دوست در چشمان تو یکی شده‌اند.
بس بس که شکایت تو ناکرده بهست
رو رو که حکایت تو ناگفته نکوست
هوش مصنوعی: به قدری شکایت تو به دل نشسته که نیازی به بیان آن نیست، چون داستان تو به خودی خود زیبا و شنیدنی است.

حاشیه ها

1391/11/24 05:01
کاظم

درمصرع اول:چون بادل تو نیست دلم در یک پوست باید صحیح باشد

1392/04/02 00:07

با آقا کاظم موافقم!

1393/06/12 23:09
دکتر ترابی

بس ! بس! که شکایت تو ناکرده به است رو....

1393/06/12 23:09
دکتر ترابی

و مصراع نخست شاید بدین گونه درست تر و هم عاشقانه تر باشد:
چون بادل من ،نیست دلت در یک پوست که با مصرع دوم نیز همخوان است.

1393/10/28 16:12
شهاب

مصرع اول این طور نمیتونه باشه؟
چون با دل تو نیست خرد در یک پوست
یعنی می فرماید تو عقل نداری که دوست و دشمن را یکی میبینی

1394/01/07 13:04
کشکول امین

بنده این مصرع را قبلا اینگونه شنیده بودم :​
چون با دل تونیست (وفا) دریک پوست....

1399/05/14 17:08

رسائل العُشّاق و وسایل المشتاق، علی بن احمد سیفی نیشابوری، نسخه برگردان دستنویس شمارۀ 3005 کتابخانۀ المالی ترکیه، کتابت 685 ق، به کوشش: جواد بشری، تهران، بنیاد موقوفات افشار، با همکاری انتشارات سخن، 1399
این دو رباعی در این کتاب آمده است:
تا خسته دلم به عشقت اندر پیوست
دانی که همه فضول بنهاد ز دست
چندان‌که تو خواهی ز تو نومیدی هست
خود را به رسن بر تو همی‌نتوان بست

بر یاد تو بی تو این جهان گذران
بگذاشتم و تو هستی از بی‌خبران
دست از تو بشستم و نشستم به کران
چون بی تو گذشت، بگذرد بی دگران
رباعی اول، جزو رباعیّات نویافتۀ مهستی است و رباعی دوم، در لباب الالباب به اسم رشیدی سمرقندی است (377) و در دیوان رشیدالدین وطواط هم وارد شده است (ص 617).