گنجور

رباعی شمارۀ ۲۴

آن کودک نعل‌بند داس اندر دست
چون نعل بر اسب بست از پای نشست
زین نادره‌تر که دید در عالم بست
بدری به سم اسب هلالی بربست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کودک نعل‌بند داس اندر دست
چون نعل بر اسب بست از پای نشست
هوش مصنوعی: آن کودک که نعل‌بند است، داس را در دست دارد و وقتی که نعل را بر پاهای اسب می‌زند، خود به زمین می‌افتد.
زین نادره‌تر که دید در عالم بست
بدری به سم اسب هلالی بربست
هوش مصنوعی: از آنجایی که در جهان کسی را ندید که مانند او باشد، او به پایین آمدن ستاره‌ای در آسمان و رسیدن به زمین اشاره می‌کند.

حاشیه ها

1391/09/28 16:11
علی

سلام در مصراع آخر (بسم)اگر جدا نوشتهشود بهتر است(به سم)

1392/03/18 02:06
علی تبریزی

بدری به سم اسب ......

1392/04/02 00:07

آن کودک نعل بند را به بدر(ماه) تشبیه کرده که به سم اسب هلال(نعل) می بندد.شاعر با استفاده از بدر و هلال در یک مصرع زیبایی خاصی به شعر بخشیده است.

1399/04/30 22:06
علی

مصرع سوم کلمه آخر پست هست. عالم پست، عالم خاکی. منظور این دنیاس و عالم فانی.
عالم بست معنی ندارد. احتمالا اشتباه تایپی است لطفا تصحیح کنید. ممنون.

1399/09/10 21:12
علی

سلام
من کاری به این ندارم که هیچ جوره نمیشه اینو عرفانی کرد و کاملا عشق زمینی رو داره میگه/ ولی خداییش دمش گرم / خیلی تو نخ معشوق بوده.
یه سُمی نعل کرده حالا میگه « ازین بهتر کی دیده؟ ها؟ پسرو که خودش مث هلال ماه زیبا و باریکه داره نعل که اونم هلالی شکله رو میکنه سم اسب.
خداییش زاویه دیددو نگا من ک کف کردم

1399/10/07 18:01
افسانه چراغی

جناب علی گرامی
مصرع سوم در واقع بدین شکل است: بست از این نادره‌تر، که در عالم دید؟ بست درست است.
ضمنا بدر یعنی ماه کامل که ماه شب چهاردهم است. صورت زیبای کودک نعلبند را به ماه کامل تشبیه کرده است.
تاکنون هیچ ادیبی نگفته که این شعر عرفانی است بلکه به این نوع شعر از نظر موضوع که درباره پیشه‌وران و صنعت آنهاست، شهرآشوب می‌گویند.

1402/02/27 03:04
جعفر عسکری

دوش از سر پای، یار با ما بنشست
باز از سر دست، عهدم امروز شکست
نه دوش بُدم شاد و نه غمگین امروز
کان از سر پای بود و این از سر دست

مهستی سخن خود را با صنعت تضاد آراسته (دوش و امروز، سر و پا، دست و پا، شاد و غمگین) و با واژه‌های سر و دست و پا بازی کرده است.

این رباعی زیبا که در دیوان و مجموعه‌های چاپ شده‌ی مهستی در سده اخیر نیامده، از دید ادبی و لغوی ارزشمند است.

از سر پای را در لغت‌نامه‌ها نیافتم... گویا به معنی انجام کار به صورت گذری و در زمانی کوتاه یا سر زدن با عجله بی‌توقف باشد. در گویش مشهدی سرِ پا در همان مفهوم تُکِ پا (در تداول عوام زمانی کوتاه) به کار می‌رود. به عنوان مثال: یک سر پا (تک پا) رفتم دیدار فلانی...

نزاری قهستانی گوید:
دریاب که شد ز دست کارم
آخر گذری کن از سرِ پای..‌.

در جای دیگر:
دل شکسته‌ی ما را رعایتی فرمای
به پرسشی چه شود الله الله از سرِ پای

1402/12/25 11:02
جعفر عسکری

سلام. این رباعی هم به نام مهستی است:

 

دوشم (دستم) بگرفت آن نگار سرمست

کز دست من دلشده نتوانی جست

گفتم که: شب است! دستم از دست بدار

تا با تو نگیردم کسی دست به دست

 

منابع: نزهه المجالس و خلاصه الاشعار

1403/04/23 10:06
مهرداد

زین نادره‌تر که دید در عالم پست - بدری به سم اسب هلالی بربست