گنجور

شمارهٔ ۲

بگذار تا بگریم در دیر راهبانان
بگذار تا بنالم در کوی زند خوانان
بگذار تا بگیریم زنار زلف جانان
بگذار تا بیابم سر رشته ای ز ایمان
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
من رند و لا أبالی سرمست و دلستانم
دفتر ز من چه خواهی، من پارسی ندانم
مدهوش یک سرودی از لهجه ی مغانم
من بعد ازین برانم درس مغان بخوانم
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
ترسای نا مسلمان چون آهوی رمیده
آرام من گرفته، در زلف خود کشیده
بویی ز زلف و رویش بر جان من وزیده
یک جای کفر و ایمان آخر بگو، که دیده؟
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
ای شیخ پاک دامن ای پادشاه شاهم
آخر بگو خدا را تا چیست روی راهم؟
صد بار اگر گناه است این عشق پر گناهم
حاشا اگر بهشت است بی دلستان نخواهم
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
بالله اگر «وفایی» زان باغ گل نچیند
از باغبان برنجد با داغ دل نشیند
بیرون ازین دو عالم یک خلوتی گزیند
تا در جهان بمانی بی او جهان نبیند
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگذار تا بگریم در دیر راهبانان
بگذار تا بنالم در کوی زند خوانان
هوش مصنوعی: اجازه بده تا در معبد راهبان گریه کنم و در محله‌ی کسانی که می‌نوازند، ناله کنم.
بگذار تا بگیریم زنار زلف جانان
بگذار تا بیابم سر رشته ای ز ایمان
هوش مصنوعی: اجازه بده تا زلف معشوق را به عنوان نماد عشق و وابستگی به خود بگیرم و بگذار تا بتوانم نشانه‌ای از ایمان و باور در زندگی‌ام پیدا کنم.
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
هوش مصنوعی: این فعالیت مربوط به عشق است و ارتباطی با مذهب ندارد.
من رند و لا أبالی سرمست و دلستانم
دفتر ز من چه خواهی، من پارسی ندانم
هوش مصنوعی: من آدمی عیاش و بی‌خیال هستم و دل خوشی دارم. از من انتظار چه داری؟ من که زبان فارسی را نمی‌دانم.
مدهوش یک سرودی از لهجه ی مغانم
من بعد ازین برانم درس مغان بخوانم
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر آهنگی از زبان مغان هستم و پس از این، درس‌های مغان را می‌آموزم.
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
هوش مصنوعی: این عمل مربوط به عشق است و هیچ ارتباطی به مسائل دینی ندارد.
ترسای نا مسلمان چون آهوی رمیده
آرام من گرفته، در زلف خود کشیده
هوش مصنوعی: ترسای مسلمان ناآرام و وحشت‌زده مثل آهو که از دست شکارچی می‌گریزد، موجب شده که آرامش من به هم بریزد و من را در زلف خود گرفتار کند.
بویی ز زلف و رویش بر جان من وزیده
یک جای کفر و ایمان آخر بگو، که دیده؟
هوش مصنوعی: بوی خوشی از زلف و چهره‌اش به جان من رسیده و حالا من در حالتی هستم که نمی‌دانم به خداوند ایمان دارم یا نه. در نهایت، بگو که چه چیزی می‌بینم؟
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
هوش مصنوعی: این عمل ناشی از عشق است و ارتباطی به دین ندارد.
ای شیخ پاک دامن ای پادشاه شاهم
آخر بگو خدا را تا چیست روی راهم؟
هوش مصنوعی: ای شیخ بی‌گناه و پادشاه بزرگ، لطفاً بگو خدا چیست و چگونه می‌توانم در مسیر حقیقت قرار بگیرم؟
صد بار اگر گناه است این عشق پر گناهم
حاشا اگر بهشت است بی دلستان نخواهم
هوش مصنوعی: اگرچه این عشق پر از گناه است و شاید صد بار هم گناه باشد، اما هرگز بهشت را بدون محبوبم نمی‌خواهم.
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
هوش مصنوعی: این عمل مربوط به عشق است و هیچ ارتباطی با مذهب ندارد.
بالله اگر «وفایی» زان باغ گل نچیند
از باغبان برنجد با داغ دل نشیند
هوش مصنوعی: اگر وفایی از آن باغ گل برگیرد، دل باغبان را می‌شکند و خود با دلی سوخته و غمگین می‌نشیند.
بیرون ازین دو عالم یک خلوتی گزیند
تا در جهان بمانی بی او جهان نبیند
هوش مصنوعی: فردی از دو جهان فاصله می‌گیرد و مکانی آرام برای خود انتخاب می‌کند تا در دنیا بماند و بدون او، دنیا را نبیند.
این کار کار عشق است دخلی به دین ندارد
هوش مصنوعی: این کار مربوط به عشق است و ربطی به دین ندارد.