شمارهٔ ۳
دوش اندر میکده چون و چه زیبا زدند
گردش از جاروب زلف و طره ی حورا زدند
ساقیان دست طرب در گردن مینا زدند
خاک آدم را نم از سرچشمه ی صهبا زدند
بر سر شوریده تاج «علم الأسما» زدند
دین و دل دیوانه را اعتاب «عرش الله» زدند
مطربان را نغمه ی جان بخش زیر و بم گرفت
عاشقان را ناله ی دلسوز در عالم گرفت
مجلس روحانیان را ذوق می در دم گرفت
.....[دل برگ!] ساقی چون ز گردش نم گرفت
اول این جام شراب فقیه امام! گرفت
می پرستان را به نوشانوش پس آوا زدند
هر یکی زین عاشقان مستانه جام می به دست
گه ز روی جام گاه از بوی جانان گشته مست
بانگ نوشانوش ساقی ناله های می پرست
پرده زاهد درید و چشم نامحرم ببست
سرخوش و بیهش به یاد شاهد روز «ألست»
شیشه ی «لا» را ز دل بر ساغر «الا» زدند
آن یکی از «أرنی» مخمور و مست جام دوست
و آن دگر از «لن ترانی» کشته ی پیغام دوست
یک درون از «اصطفا آدم» پر از انعام دوست
یک سر از «وجهت وجهی» پر ز عشق نام دوست
هر یکی را رمز و غمزی کرده بی آرام دوست
ای بسا در قعر این دریا که دست و پا زدند
پای بند جان و دل شد طره ی سودای عشق
آتش اندر جان و دل زد آفت غوغای عشق
کشور تاب و توان ویران ز استیلای عشق
عاشق و دیوانه و سرگشته در سودای عشق
گشته از تیغ محبت غرقه در دریای عشق
خیمه در بالای صحرای «فنا فی الله» زدند
چون سر آمد هر یکی را دولت شاهنشهی
شد پریشان هر سری را افسر و فر و بهی
گشت خالی مسند مولایی و تخت و شهی
جان جانان دل به دلبر آشنا شد وانگهی
دست غیب آمد برون زد! قرعه ی خل اللهی
سکه ی شاهی به نام شاه عبید الله زدند
غیث دین، غوث مریدان، پیر من، قطب امم
دست رحمت، پشت دین، چشم حیا، جسم کرم
از شرافت عاشقان کوی او صید حرم
آن که بر خاک درش اسکندر و دارا و جم
حلقه سان پشت نیاز خویشتن کردند خم
هر یکی از جان و دل فریاد یا مولا زدند
باده نوش شوق بر سیمای ناهیدش رقم
خرقه پوش ذوق تا بالای خورشید علم
با همه بی چارگی ابر کرم بحر امم
اوست کآیند آستانش محترم نامحترم
بی نوا، سلطان، گدا، خاقان، مسکین، محتشم
پشت پا از جان و دل بر حشمت دنیا زدند
آشنای کوی جانان بلبل گلزار حق
عاشقان نام خدا گنجینه ی اسرار حق
قبله گاه هر دل و آیینه ی دیدار حق
سرخوش از جام تجلی، مظهر انوار حق
مست و مخمور از خمار خمره ی دیدار حق
گوئیا در سینه ی وی آتش سینا زدند
آفرین بر خامه ی صورت کش جان آفرین
کاین چنین زیبا نگاری آفرید از ماء و طین
بلبل خوش نغمه ی گلزار شرع یا و سین
قامتش در جویبار دیده سرو راستین
طلعتش در گلشن دل دلربا و نازنین
آفتابی را مگر بر شاخه ی طوبا زدند
آستانش قبله ی دل، اهل دل را رهنما
خاندانش کعبه ی جان، آل آدم را پنا
خانقایش کهف عالم مرتجا و ملتجا
خاک پای اوست در چشم وفایی توتیا
آری آری چون «وفایی» زین سبب شاه و گدا
بوسه بر آن آستان آسمان فرسا زدند
ای شه تخت ولایت من نه مهمان توام
ز آشنایان سگ درگاه و ایوان توام
بت پرستم، هر چه هستم، دست و دامان توام
گرچه کافر بوده ام از نو مسلمان توام
بر «وفایی» رحمتی، قربان دربان توام
همتی کن نفس و شیطان ره تقوی زدند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش اندر میکده چون و چه زیبا زدند
گردش از جاروب زلف و طره ی حورا زدند
هوش مصنوعی: دیشب در میکده، منظرهی زیبایی به وجود آمد که مثل جارو زدن موها و بافتهای زیبا و دلربا بود.
ساقیان دست طرب در گردن مینا زدند
خاک آدم را نم از سرچشمه ی صهبا زدند
هوش مصنوعی: در اینجا از ساقیان، افرادی که نوشیدنیهای شادابکننده میسازند، یاد شده که با شادی و نشاط، جامهایی را به گردن مینا، یعنی کسی که نوشیدنی را مینوشد، گذاشتهاند. در ادامه بیان میشود که از خاک آدم، که اشاره به انسانیت و ریشههای انسانی دارد، قطرهای به عنوان نم از سرچشمهی شادی و لذت جاری شده است. به نوعی اینجا اشاره به ارتباط بین انسانیت و خوشیها و لذتهای زندگی است.
بر سر شوریده تاج «علم الأسما» زدند
دین و دل دیوانه را اعتاب «عرش الله» زدند
هوش مصنوعی: در حالی که دیوانهای گرفتار شور و شوق است، بر سر او تاجی از معرفت و دانش قرار میدهند و با این کار، دین و دل او را به سمت مقامهای عالی و آسمانی سوق میدهند.
مطربان را نغمه ی جان بخش زیر و بم گرفت
عاشقان را ناله ی دلسوز در عالم گرفت
هوش مصنوعی: موسیقیدانها با نغمههایی پرشور و دلانگیز، احساسات را تحت تأثیر قرار میدهند و عشاق نیز با نالههایی که از دل برمیخیزد، حالی عمیق و تاثیرگذار را در جهان به وجود میآورند.
مجلس روحانیان را ذوق می در دم گرفت
.....[دل برگ!] ساقی چون ز گردش نم گرفت
هوش مصنوعی: در مجلس روحانیان، حالتی شاد و سرحالی به وجود آمد و دلها به شوق آمدند. ساقی وقتی دید که نوشیدنی به دورش میچرخد، از این گردش نشاطی تازه دریافت.
اول این جام شراب فقیه امام! گرفت
می پرستان را به نوشانوش پس آوا زدند
هوش مصنوعی: نخست این جام شراب فقیه امام را به دست گرفت، و در پی آن، میداننشینان را به نوشیدن دعوت کرد. سپس ندا کردند و به همگان اعلام کردند.
هر یکی زین عاشقان مستانه جام می به دست
گه ز روی جام گاه از بوی جانان گشته مست
هوش مصنوعی: هر یک از این عاشقان، در حال مستی و سرخوشی، جامی در دست دارند. گاهی از روی جام به معشوق خود نگاه میکنند و گاهی به خاطر عطر و بوی او مست و مغرور میشوند.
بانگ نوشانوش ساقی ناله های می پرست
پرده زاهد درید و چشم نامحرم ببست
هوش مصنوعی: صدای دلپذیر ساقی که نوشیدنی مینوشد، سبب فریاد و نالهی عاشقان میشود. او پردهی زاهد را کنار میزند و چشم کسی که نباید را میبندد.
سرخوش و بیهش به یاد شاهد روز «ألست»
شیشه ی «لا» را ز دل بر ساغر «الا» زدند
هوش مصنوعی: شخصی خوشحال و بیخبر از دنیا، به یاد معشوق خود در روز پیمان «ألست» (پیمانی که در آن انسانها به وجود خداوند شهادت دادند) تصمیم میگیرد که شراب «نه» را از دل خود خارج کرده و در جام «بله» بریزد.
آن یکی از «أرنی» مخمور و مست جام دوست
و آن دگر از «لن ترانی» کشته ی پیغام دوست
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر عشق و نوشیدن باده دوست، مست و سرمست شده و دیگری به خاطر پیام عشق دوست، جان خود را از دست داده است.
یک درون از «اصطفا آدم» پر از انعام دوست
یک سر از «وجهت وجهی» پر ز عشق نام دوست
هوش مصنوعی: در دل من، به خاطر انتخاب خاص آدم، پر است از نعمتهای دوست. و از سوی دیگر، به خاطر اینکه رو به او هستم، سرشار از عشق به نام دوست است.
هر یکی را رمز و غمزی کرده بی آرام دوست
ای بسا در قعر این دریا که دست و پا زدند
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی دچار مشکلات و چالشهایی شده است. چه بسا افرادی که در عمق این دریا گرفتار شدهاند و تلاش کردهاند، اما موفق نشدهاند.
پای بند جان و دل شد طره ی سودای عشق
آتش اندر جان و دل زد آفت غوغای عشق
هوش مصنوعی: عشق به قدری در دل و جان من تأثیر گذاشته که بند به بند وجودم را گرفته و هر لحظه آتش احساساتم را درونی تر میکند و این هیجان و سر و صدای عشق در وجودم طغیانی به وجود آورده است.
کشور تاب و توان ویران ز استیلای عشق
عاشق و دیوانه و سرگشته در سودای عشق
هوش مصنوعی: کشور تحت تأثیر عشق، به خاطر تسلط عاشق و دیوانهای که در پی عشق است، ویران میشود و از هم میپاشد.
گشته از تیغ محبت غرقه در دریای عشق
خیمه در بالای صحرای «فنا فی الله» زدند
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر عمیق محبت، فرد در دریای عشق غوطهور شده و خیمهای در بیابان فنا و از بین رفتن خود در خدا برپا کرده است.
چون سر آمد هر یکی را دولت شاهنشهی
شد پریشان هر سری را افسر و فر و بهی
هوش مصنوعی: زمانی که دوران سلطنت هر کدام پایان مییابد، هرکسی در جایگاه خود دچار آشفتگی میشود و از مقام و زیباییاش کاسته میگردد.
گشت خالی مسند مولایی و تخت و شهی
جان جانان دل به دلبر آشنا شد وانگهی
هوش مصنوعی: تاج و تخت سلطنت خالی شد و مقام رفیع پادشاهی بیرهبر ماند. اما دلهایی که به محبوبشان وابسته بودند، به یکدیگر نزدیکتر شدند و پیوند برقرار کردند.
دست غیب آمد برون زد! قرعه ی خل اللهی
سکه ی شاهی به نام شاه عبید الله زدند
هوش مصنوعی: دست قدرت الهی نمایان شد و قرعهای به نام شاه عبیدالله، مانند سکهای با ارزش و سلطنتی، به بیرون آمد.
غیث دین، غوث مریدان، پیر من، قطب امم
دست رحمت، پشت دین، چشم حیا، جسم کرم
هوش مصنوعی: باران دین، کمک کننده نیازمندان، استاد من، محور امتها، منبع رحمت، پشتیبان دین، نماد شرم و حیا، وجود نیکو.
از شرافت عاشقان کوی او صید حرم
آن که بر خاک درش اسکندر و دارا و جم
هوش مصنوعی: عاشقانی که در کوی او هستند، از نظر شرافت و ارزش، آنقدر بزرگ و باعظمت هستند که حتی اسکندر، دارا و جم نیز بر خاک در خانهاش فرود میآیند. این نشاندهندهی مقام و جایگاه والای عشق در این مکان است.
حلقه سان پشت نیاز خویشتن کردند خم
هر یکی از جان و دل فریاد یا مولا زدند
هوش مصنوعی: آنها به دور هم جمع شدند و از عمق وجود خود به نیازهایشان توجه کردند و هر یک با جان و دل فریاد برآوردند که ای مولای ما!
باده نوش شوق بر سیمای ناهیدش رقم
خرقه پوش ذوق تا بالای خورشید علم
هوش مصنوعی: شور و شوق در چهرهاش هویداست، او در لباس خود به زیبایی درخشانی میافتد که تا بالای آسمان و خورشید نیز نمایان است.
با همه بی چارگی ابر کرم بحر امم
اوست کآیند آستانش محترم نامحترم
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلات و سختیها، او همانند ابرهای پربار در دریای وجودم است؛ که در مقابل درگاهش، هر گونه احترام و ناپسندی وجود دارد.
بی نوا، سلطان، گدا، خاقان، مسکین، محتشم
پشت پا از جان و دل بر حشمت دنیا زدند
هوش مصنوعی: بینوایان، از پادشاهان و ثروتمندان گرفته تا افراد فقیر و بیپناه، با وجود تمام قدرت و جلال دنیوی، از جان و دل به ثروت و چشم و همچشمی دنیا پشت پا زدند.
آشنای کوی جانان بلبل گلزار حق
عاشقان نام خدا گنجینه ی اسرار حق
هوش مصنوعی: آشنایان در نزد محبوب، بلبلان گلزار عشق هستند و نام خدا همچون گنجینهای پر از راز و اسرار برای عاشقان به شمار میآید.
قبله گاه هر دل و آیینه ی دیدار حق
سرخوش از جام تجلی، مظهر انوار حق
هوش مصنوعی: مکان مقدس هر دل و نشانه دیدار حق، شاداب از نوشیدنی روشنایی، جلوهگاه نورهای الهی است.
مست و مخمور از خمار خمره ی دیدار حق
گوئیا در سینه ی وی آتش سینا زدند
هوش مصنوعی: شخصی که تحت تأثیر عشق و زیبایی حق قرار گرفته، به گونهای مغروق و مدهوش است که گویی در دل او شوری عمیق و سوزان وجود دارد. این شور و شوق به اندازهای است که انسان را به وجد میآورد و به او حس زندگی تازهای میدهد.
آفرین بر خامه ی صورت کش جان آفرین
کاین چنین زیبا نگاری آفرید از ماء و طین
هوش مصنوعی: ستایش بر قلمی که چهرهای زیبا را به تصویر کشیده است، چرا که این هنر بهواسطه آب و گل، چنین نگارهای دلنشین پدید آورده است.
بلبل خوش نغمه ی گلزار شرع یا و سین
قامتش در جویبار دیده سرو راستین
هوش مصنوعی: بلبل خوشخوان در باغ گل، نشانهای از عشق و زیبایی است، و قامت بلند او در جویبار، نشاندهندهی زیبایی راستین سرو است.
طلعتش در گلشن دل دلربا و نازنین
آفتابی را مگر بر شاخه ی طوبا زدند
هوش مصنوعی: چهره زیبای او در باغ دل، مانند آفتابی است که بر شاخه درخت طوبی تابیده شده است.
آستانش قبله ی دل، اهل دل را رهنما
خاندانش کعبه ی جان، آل آدم را پنا
هوش مصنوعی: محل عبادت و محبت او برای دلهای پاک، راهنمایی است. خاندان او مانند کعبه روح و روان آدمیان را در بر میگیرد و به آنها پناه میدهد.
خانقایش کهف عالم مرتجا و ملتجا
خاک پای اوست در چشم وفایی توتیا
هوش مصنوعی: خانقاه او پناهگاه عالم و جای امنی است، و خاک پای او در نظر وفا، جایگاه بسیار ارجمندی دارد.
آری آری چون «وفایی» زین سبب شاه و گدا
بوسه بر آن آستان آسمان فرسا زدند
هوش مصنوعی: بله، چون «وفایی» این گونه است، به همین دلیل پادشاه و درویش هر دو بر آن درگاه بلند و آسمانی بوسه زدند.
ای شه تخت ولایت من نه مهمان توام
ز آشنایان سگ درگاه و ایوان توام
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من در بینیازیم از میهمان بودن در نزد تو، چون من از آشنایان و نزدیکان تو هستم و مانند سگی وفادار در درگاه و مکان تو قرار دارم.
بت پرستم، هر چه هستم، دست و دامان توام
گرچه کافر بوده ام از نو مسلمان توام
هوش مصنوعی: من بت پرستی کردهام، اما هر چیزی که هستم، به تو وابستهام. با اینکه در گذشته کافر بودم، اکنون به عشق تو به نوعی تازه به دین آمدهام.
بر «وفایی» رحمتی، قربان دربان توام
همتی کن نفس و شیطان ره تقوی زدند
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت وفا، من آمادهام تا به درگاه تو قربانی شوم. با ارادهات، نفس و شیطان را که به راه تقوا حمله کردند، رد کن.