گنجور

شمارهٔ ۱ - تخمیسی از غزل حافظ شیرازی

عبیدالله رئیس مرشدان و قطب کامل‌ها
به بزم خاص از رحمت نگاهی کرد بر دل‌ها
به جوش آمد سپاه عشق در میدان حاصل‌ها
«ألا یا أیها الساقی أدر کأسا و ناولها»
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
چو گل در پردهٔ صورت سر مویی بیاراید
ز جان بلبل مسکین قرار و صبر برباید
قیامت خیزد آن ساعت جمال خویش بنماید
به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
بزن تیغی به راه خود شهیدم کن سرت گردم
اگر برگردم از تیغ جفاهای تو نامردم
اگر دل بود اگر دین هر دو قربان سرت کردم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
چنان تیری ز مژگان توام بر دل رسید آخر
ز چشم خون‌فشانم پاره‌های دل چکید آخر
طبیب من به جز دیوانگی در من ندید آخر
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
دلا از جان و دل بگذر چو جانان ترک جان گوید
سعادت کار فرما هر چه یار مهربان گوید
که بلبل در فراق گل به فریاد و فغان گوید
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
در آن محراب ابرو بس که بردم سجده چون سایل
که تا بینم جمال یار خود بی‌پرده و حایل
صبا بر طوق غبغب گرد چین چین طره‌اش مایل
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
وفایی‌وار روزی تا در میخانه رو حافظ
بنه از بهر جام می! دل و جان در گرو حافظ
شراب بی‌خودی بستان ببر عمری ز نو حافظ
حضوری گر همی‌خواهی ازو غایب مشو «حافظ»
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و أهملها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عبیدالله رئیس مرشدان و قطب کامل‌ها
به بزم خاص از رحمت نگاهی کرد بر دل‌ها
هوش مصنوعی: عبیدالله، که رهبری راهنمایان و کامل‌ترین عارفان را بر عهده دارد، در یک مراسم ویژه با نگاهی محبت‌آمیز به دل‌ها نگریست.
به جوش آمد سپاه عشق در میدان حاصل‌ها
«ألا یا أیها الساقی أدر کأسا و ناولها»
هوش مصنوعی: عشق به شدت برانگیخته شده و آماده است تا در میدانی که نتیجه‌های گرانبهایی وجود دارد، به مبارزه بپردازد. ای ساقی، بزم را رونق بده و جام را به من بده.
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
هوش مصنوعی: عشق در ابتدا به نظر ساده و آسان می‌رسد، اما در ادامه مشکلات و چالش‌های زیادی پیش می‌آید.
چو گل در پردهٔ صورت سر مویی بیاراید
ز جان بلبل مسکین قرار و صبر برباید
هوش مصنوعی: هنگامی که گلی در زیبایی و جلوه‌های خود، مویی به جلوه می‌آورد، دل و آرامش بلبل بیچاره را بر هم می‌زند.
قیامت خیزد آن ساعت جمال خویش بنماید
به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طره بگشاید
هوش مصنوعی: در آن لحظه، روز قیامت فرا می‌رسد و زیبایی خود را آشکار می‌سازد، مانند بویی که از گیسوی معشوق به مشام می‌رسد و نسیم صبحگاهی آن را به گردش درمی‌آورد.
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
هوش مصنوعی: خوشگلی و زیبایی موهای مشکی او چقدر دل‌ها را آسیب‌زده و مجروح کرده است.
بزن تیغی به راه خود شهیدم کن سرت گردم
اگر برگردم از تیغ جفاهای تو نامردم
هوش مصنوعی: به من ضربه‌ای بزن و مرا به راه خود بکش، اگر دوباره به سمت تو برگردم، به خاطر ناملایمتی‌هایت، شخصی بی‌وفا قلمداد می‌شوم.
اگر دل بود اگر دین هر دو قربان سرت کردم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
هوش مصنوعی: اگر دلی وجود داشته باشد و دینی هم قرار باشد، هر دو را فدای تو می‌کنم؛ اما در جایی که محبوب من است، چه امانتی در زندگی می‌تواند باشد وقتی که هر لحظه در خطر هستیم؟
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
هوش مصنوعی: زنگ صدای بلندی به همه اعلام می‌کند که وسایل سفر را جمع کنید و آماده حرکت شوید.
چنان تیری ز مژگان توام بر دل رسید آخر
ز چشم خون‌فشانم پاره‌های دل چکید آخر
هوش مصنوعی: چنان تیر زیبایی چشمانت به قلبم رسیده که از شدت درد، دلم به اشک‌های خونینم پاره‌پاره شده است.
طبیب من به جز دیوانگی در من ندید آخر
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
هوش مصنوعی: پزشکم جز دیوانگی در من چیزی ندید؛ در نهایت، تمام کارهایم به خاطر خودخواهی‌ام به رسوایی و بدنامی منجر شد.
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
هوش مصنوعی: رازهایی که در دل پنهان می‌مانند، هرگز نمی‌توانند برای همیشه در سکوت باقی بمانند، زیرا روزی برملا می‌شوند و باعث جلب توجه دیگران می‌گردند.
دلا از جان و دل بگذر چو جانان ترک جان گوید
سعادت کار فرما هر چه یار مهربان گوید
هوش مصنوعی: ای دل، برای محبوب خود از جان و دل بگذر، زیرا وقتی او از تو می‌خواهد که جان را رها کنی، این بهترین کار است. هر آنچه که یار دوست‌داشتنی‌ات بگوید، نشانه خوشبختی و سعادت است.
که بلبل در فراق گل به فریاد و فغان گوید
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر دوری از گل شکایت و ناله می‌کند و اگر به تو گفته شود که می‌توانی سجاده‌ات را رنگین کنی، این را از پیر مغان بپذیر.
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
هوش مصنوعی: سفر کننده از اصول و قوانین مسیر و مکان‌ها آگاه نبود.
در آن محراب ابرو بس که بردم سجده چون سایل
که تا بینم جمال یار خود بی‌پرده و حایل
هوش مصنوعی: در آن محراب زیبایی ابرو، آن‌قدر سجده کردم که مثل درخواست‌کننده‌ای شدم که می‌خواهم جمال محبوبم را بدون هیچ مانع و پوششی ببینم.
صبا بر طوق غبغب گرد چین چین طره‌اش مایل
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
هوش مصنوعی: نسیم به آهستگی بر روی گردن و چال چین‌چین موهایش می‌وزد، طوری که جلوه‌اش در شب تاریک، در برابر طوفان و گرداب بزرگ دیده می‌شود.
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
هوش مصنوعی: کجا می‌توانند حال ما افرادی که بی‌پروا و آزاد در سواحل زندگی می‌کنیم را بفهمند؟
وفایی‌وار روزی تا در میخانه رو حافظ
بنه از بهر جام می! دل و جان در گرو حافظ
هوش مصنوعی: یک روز با صداقت و وفاداری به میخانه برو و از حافظ بخواه که برایت جام می بریزد! دل و جانم را به او سپرده‌ام.
شراب بی‌خودی بستان ببر عمری ز نو حافظ
حضوری گر همی‌خواهی ازو غایب مشو «حافظ»
هوش مصنوعی: شراب بی‌خودی را بنوش و لحظه‌ای از حال و هوای خود غافل مشو، ای حافظ! اگر می‌خواهی در زندگی دائماً حضور داشته باشی، همیشه در حال حاضر بمان و از آنچه که تو را از لحظه حال دور می‌کند، فاصله بگیر.
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و أهملها
هوش مصنوعی: هر زمان که به کسی دل ببندی، دنیای مادی را رها کن و به آن بی‌اعتنا باش.