گنجور

شمارهٔ ۹

بشکست چو زلف سیه مشک فشان را
بشکست دگر رونق و بو، عنبر وبان را
در ابروت از عارش و مژگان به خیالم
یک جا نبود مهر و مه و تیر و کمان را
زلف تو بلای دل و خط، فتنه ی دل هاست
خونین دل از این پیر و جوان پیر و جوان را
فریاد ازان چشم غزالانه که کردند
در سلسله ی زلف تو صد شیر ژیان را
تا چشم من غم زده سیراب جهان است
یک سرو نرسته است چو تو باغ جهان را
خون گشت دل و دیده ی من موی برآورد
از بس که به دل گریه کنم موی میان را
گفتم که کنم شکوه ز هجران تو، زلفت
در گردنم افتاد و فرو بست فغان را
بسی شمع رخت روز، شب خلوتیان است
یک روز بر افروز شب خلوتیان را
زین جام و سبو طی نشود تشنگی ما
ساقی به بغل گیر سبک رطل گران را
از کشمکش دهر تو آنستی «وفایی»
در چشم کشی خاک در پیر مغان را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشکست چو زلف سیه مشک فشان را
بشکست دگر رونق و بو، عنبر وبان را
هوش مصنوعی: وقتی زلف سیاه و خوشبو کاملاً رها شد، دیگر زندگی و زیبایی، عطر و غنای آن نیز فروریخت.
در ابروت از عارش و مژگان به خیالم
یک جا نبود مهر و مه و تیر و کمان را
هوش مصنوعی: در ابروهای تو، به خاطر زیبا یی و مژگان تو، هیچ چیز دیگری در خیال من نمی‌گنجد، نه محبت و نه زیبایی و نه عشق و نه قدرت عشق.
زلف تو بلای دل و خط، فتنه ی دل هاست
خونین دل از این پیر و جوان پیر و جوان را
هوش مصنوعی: زلف تو باعث شر و آشفتگی در دل‌ها شده و خط تو نیز زمانی که دل‌ها را به درد می‌آورد، باعث خونریزی دل‌های عاشقان می‌شود، چه پیر و چه جوان.
فریاد ازان چشم غزالانه که کردند
در سلسله ی زلف تو صد شیر ژیان را
هوش مصنوعی: درد دل از آن چشمان زیبا و فریبنده است که به خاطر زلف زیبای تو، جان بیش از صد شیر غران را تحت تاثیر قرار داد.
تا چشم من غم زده سیراب جهان است
یک سرو نرسته است چو تو باغ جهان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که من غمگین و نگران هستم، دنیا پر از درد و رنج است و در این میان، تو همچون درختی سرسبز و بی‌نظیر در باغ زندگی به حساب می‌آیی.
خون گشت دل و دیده ی من موی برآورد
از بس که به دل گریه کنم موی میان را
هوش مصنوعی: دل و چشمان من به خاطر غم و اندوهی که در دل دارم، به شدت گریه کرده و به حالتی سرخ و پریشان درآمده‌اند؛ به طوری که موی سرم از شدت احساسات پریشان شده است.
گفتم که کنم شکوه ز هجران تو، زلفت
در گردنم افتاد و فرو بست فغان را
هوش مصنوعی: به او گفتم که از دوری‌ات شکایت می‌کنم، اما زلف‌های تو به دور گردنم پیچید و صدای ناله‌ام را خاموش کرد.
بسی شمع رخت روز، شب خلوتیان است
یک روز بر افروز شب خلوتیان را
هوش مصنوعی: بسیاری از شمع‌ها در روشنایی روز خاص تو خاموش هستند، اما تو یک روز برایشان نور بیفروز و شب تاریکی‌ها را روشن کن.
زین جام و سبو طی نشود تشنگی ما
ساقی به بغل گیر سبک رطل گران را
هوش مصنوعی: ای ساقی، هرگز با این جام و سبو نتوانیم تشنگی‌امان را برطرف کنیم. مرا در آغوش بگیر و سنگینی این بار سنگین را فراموش کن.
از کشمکش دهر تو آنستی «وفایی»
در چشم کشی خاک در پیر مغان را
هوش مصنوعی: از درگیری‌های زمانه، تو فقط وفا می‌کنی و در چشم دیگران، خاکی که در دل پیر مغان است، را به تصویر می‌کشی.