شمارهٔ ۱۰
آن روز کزان طره به رخ بست شکن را
در گردن خورشید و مه افکند رسن را
گیسوی تو خود رنگی و روی تو فرنگی
کافر شده زان، برده ز دل حب وطن را
باز آ ای بت من، در سر این طره چه داری؟
زان رو که به هم برزده ای چین و ختن را
در زلف تو از قامت و رخ ناله ی دل هاست
چون بلبل و قمری که سبب سرو سمن را
زین گونه که خیزد زلبت خنده دمادم
شکر نشنیدم که بود لعل یمن را
بخرام به باغ سمن و سنبله امروز
زان پیش که سنبل دمد این برگ سمن را
در باغ گذر کرد مگر سرو چمانت
کز گریه به گل برده فرو سرو چمن را
مشکین سر زلفت دل مسکین «وفایی»
مشکن دگر این زلف پر از تاب و شکن را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن روز کزان طره به رخ بست شکن را
در گردن خورشید و مه افکند رسن را
هوش مصنوعی: در آن روز که به خاطر زیبایی موها، کمند دلربایی را بر چهرهاش افکند، آن کمند در گردن خورشید و ماه قرار گرفت.
گیسوی تو خود رنگی و روی تو فرنگی
کافر شده زان، برده ز دل حب وطن را
هوش مصنوعی: موهای تو خود رنگ و زیبایی خاصی دارد و چهرهات مثل زیباییهای غربی است. به خاطر این زیباییها، دل من از محبت وطنم دور شده است.
باز آ ای بت من، در سر این طره چه داری؟
زان رو که به هم برزده ای چین و ختن را
هوش مصنوعی: ای معشوق من، دوباره به من برگرد و بگو که در این ویفره موهای خود چه رازهایی نهفتهاید؟ زیرا زیبایی و ظرافت چهرهات همچون چین و ختن در هم تنیده و به هم برزیده است.
در زلف تو از قامت و رخ ناله ی دل هاست
چون بلبل و قمری که سبب سرو سمن را
هوش مصنوعی: در زلف تو، دلهای عاشقان به گله و شکایت مشغولاند، مانند بلبل و قمری که از زیبایی سرو و سمن lament میکنند.
زین گونه که خیزد زلبت خنده دمادم
شکر نشنیدم که بود لعل یمن را
هوش مصنوعی: خندهای که از لب تو برمیخیزد، همچون شکر شیرین و مداوم است و من هیچ وقت نشنیدهام که لعل یمن (جوهر قیمتی) چگونه است.
بخرام به باغ سمن و سنبله امروز
زان پیش که سنبل دمد این برگ سمن را
هوش مصنوعی: امروز به باغ سمن و سنبله برو و از زیباییهای آن لذت ببر، چرا که به زودی گل سنبل شکوفا میشود و این برگهای سمن دیگر به چشم نخواهند آمد.
در باغ گذر کرد مگر سرو چمانت
کز گریه به گل برده فرو سرو چمن را
هوش مصنوعی: شاید در باغی عبور کردی و سرو زیبایت را دیدی که به خاطر گریهاش، گلها را نیز به زمین آورده است.
مشکین سر زلفت دل مسکین «وفایی»
مشکن دگر این زلف پر از تاب و شکن را
هوش مصنوعی: ای زیبا، موهای بافتدار و پیچخوردهات را همچنان به هم نزن. دل من که در برابر زیباییات ضعیف و رنجور است، دیگر نمیتواند تحمل کند.