گنجور

شمارهٔ ۱۱

ز دست خود مده ای دیده یاد زلف مشکین را
که این ظلمت فزاید روشنایی چشم خونین را
ز عشق روی او شد دل اسیر غمزهٔ چشمش
چو در گلشن به چنگ افتد کبوتر بچه شاهین را
پریشان هر زمان گیسو به رخسار عرقناکش
تماشا خوش بود شب در کنار ماه، پروین را
ز مژگان تو ویران گشت دل زان رو همی نالم
که چندین رخنه کرده است این کج آیین، کعبه ی دین را
به هر چشمی ازان چون کوه کن، من جوی خون دانم
که بر شکرلبان خسرو نه بینم جز تو شیرین را
همی سوزم همی نالم گه زا دل گاه از دلبر
بگو مطرب، کجا ساقی دوای جان غمگین را
نسب از کله ی جم دارد، از روی ادب پر کن
به چشم کم مبین ساقی تو این جام سفالین را
«وفایی» جز خدا بینی به کوی می کشان نبود
ز سیر طوف این گلشن چه حاجت چشم خودبین را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دست خود مده ای دیده یاد زلف مشکین را
که این ظلمت فزاید روشنایی چشم خونین را
هوش مصنوعی: چشم خود را به یاد زلف سیاهش نبند، زیرا این تاریکی باعث افزایش درد و غم در چشمان تو خواهد شد.
ز عشق روی او شد دل اسیر غمزهٔ چشمش
چو در گلشن به چنگ افتد کبوتر بچه شاهین را
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق او گرفتار شده است، مانند کبوتر بچه‌ای که به دام شاهینی افتاده و در گلشن اسیر شده است. غمزهٔ چشمان او مرا در زنجیر کرده است.
پریشان هر زمان گیسو به رخسار عرقناکش
تماشا خوش بود شب در کنار ماه، پروین را
هوش مصنوعی: هر زمان که گیسوان پریشانش بر چهره‌ی عرق‌آلودش می‌ریزد، تماشای آن خوشایند است. در کنار ماه، زیبایی پروین در شب همواره دلنشین است.
ز مژگان تو ویران گشت دل زان رو همی نالم
که چندین رخنه کرده است این کج آیین، کعبه ی دین را
هوش مصنوعی: چشم‌های تو دل مرا ویران کرده‌اند، به همین خاطر من مدام شکایت می‌کنم که این فریبکار با افعالش به کعبه دین آسیب‌های زیادی زده است.
به هر چشمی ازان چون کوه کن، من جوی خون دانم
که بر شکرلبان خسرو نه بینم جز تو شیرین را
هوش مصنوعی: به هر چشمی که نگاه می‌کنم، تو را مانند کوهی بزرگ می‌بینم. اما من خون جگر خود را می‌دانم، زیرا در لب‌های شکرین خسرو، جز تو کسی را نمی‌بینم که به این اندازه شیرین باشد.
همی سوزم همی نالم گه زا دل گاه از دلبر
بگو مطرب، کجا ساقی دوای جان غمگین را
هوش مصنوعی: من همواره در دل درد و رنج می‌سوزم و ناله می‌زنم. گاهی از دل خودم و گاهی از دلیری محبوب می‌گویم. ای مطرب، بگو کجاست آن ساقی که می‌تواند درد جان غمگین مرا درمان کند؟
نسب از کله ی جم دارد، از روی ادب پر کن
به چشم کم مبین ساقی تو این جام سفالین را
هوش مصنوعی: نسب و ریشه‌ی او به بزرگانی چون جم برمی‌گردد، اما به خاطر ادبی که داری، با کم‌نگری به او نگاه نکن و این جام سفالی را برای او پر کن.
«وفایی» جز خدا بینی به کوی می کشان نبود
ز سیر طوف این گلشن چه حاجت چشم خودبین را
هوش مصنوعی: جز خدا هیچ وفایی در این دنیا نیست. از دنیای پر از هیاهو و زیبایی این گلشن، چه نیازی به چشم خودبین و خودخواه است؟