شمارهٔ ۸
حلقه چون زد در دی زلفان رخ جانان را
مانا ز گلستان پر گل کرده به دامان را
ای کز اثر خنده دل پرور و جان بخشی
بر کشتهٔ خود بگشا باری لب خندان را
رویت گل و لب شکر، من خسته، تو جان پرور
ای گل شکر، ای دلبر، رحمی من بریان را
نازم خط خوشبویت، گرد لب دلجویت
ریحان که نمی روید جوی شکرستان را
آسوده خوش آن روزی لعل تو مزم زانسان
یک قطره نماند باقی آن چشمه ی حیوان را
بگرفت خط مشکین لعل لب شیرینت
مور از چه به کف دارد این مهر سلیمان را
گر کحل نظر خواهی تا عالم جان بینی
دریاب به جان ای دل! خاک در مستان را
دور دهنت گردم، ساقی به کرم جامی!
شاید که کنم بیرون از دل غم دوران را
خوش رفت نپرسید آن کاو عمر «وفایی» بود
آری که وفا نبود خود عمر شتابان را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حلقه چون زد در دی زلفان رخ جانان را
مانا ز گلستان پر گل کرده به دامان را
هوش مصنوعی: وقتی حلقهی زلف جانان به دور دیوانگیهایش میافتاد، همچنان که در گلستان پر از گل نشسته بود، دامان او هم به زیبایی گلها آراسته میشد.
ای کز اثر خنده دل پرور و جان بخشی
بر کشتهٔ خود بگشا باری لب خندان را
هوش مصنوعی: ای تو که با خندهات دلها را شاد میکنی و زندگیبخش هستی، لطفاً به یاد عشق خود لبخند بزن و آن را برای دیگران نیز بگشای.
رویت گل و لب شکر، من خسته، تو جان پرور
ای گل شکر، ای دلبر، رحمی من بریان را
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند گل و لبانت مانند شکر است. من خستهام، تو که جانم را زنده میکنی، ای گل شیرین! ای محبوب، کمی بر من رحم کن که در آتش عشق سوختم.
نازم خط خوشبویت، گرد لب دلجویت
ریحان که نمی روید جوی شکرستان را
هوش مصنوعی: من به خط زیبا و خوشبوی تو افتخار میکنم، بر گرد لب دلپذیرت که همچون ریحانی است که در جوی شیرین نمیروید.
آسوده خوش آن روزی لعل تو مزم زانسان
یک قطره نماند باقی آن چشمه ی حیوان را
هوش مصنوعی: روز خوشی که لعل تو را مینوشم، به قدری شیرین است که از آن یک قطره هم باقی نمیماند. مانند چشمه زندگی، شادی و سرزندگی تمام وجودم را پر میکند.
بگرفت خط مشکین لعل لب شیرینت
مور از چه به کف دارد این مهر سلیمان را
هوش مصنوعی: خطوط تیره و زیبا بر روی لبهای شیرین تو نقش بسته است. مورچگان از چه چیزی در دست دارند که این نشان و نشانه سلیمان را دارند؟
گر کحل نظر خواهی تا عالم جان بینی
دریاب به جان ای دل! خاک در مستان را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به عمق عالم روح و جان دست یابی، باید به چشمانت با دقت نگاه کنی. ای دل! این را بفهم که خاکی که در آن مستی و لذت وجود دارد، چه ارزشمندی دارد.
دور دهنت گردم، ساقی به کرم جامی!
شاید که کنم بیرون از دل غم دوران را
هوش مصنوعی: ای ساقی، با مهربانی جامی به من بده تا دور دهنت بچرخم و شاید بتوانم غم های زندگی را از دل خود خارج کنم.
خوش رفت نپرسید آن کاو عمر «وفایی» بود
آری که وفا نبود خود عمر شتابان را
هوش مصنوعی: او خوش و خرم رفت و از کسی هم نپرسید که آیا عمرش با وفاست یا نه؛ اما حقیقت این است که خود عمر هم بدون وفا و به سرعت سپری میشود.