گنجور

شمارهٔ ۷۴

شنیدم کز وفایی لطف کردی یاد فرمودی
ز شاهی کم مبادت بنده ای را شاد فرمودی
به غمزه گر دلم بردی، به نازم باز دل دادی
جزاک الله، خرابم کردی و آباد فرمودی
پی تسخیر عالم خرق عادت جز تو کس ننمود
به خنده شکرستان از عدم ایجاد فرمودی
به فتح دل خط آوردی و پشتیبان گیسو شد
به بیت الله حبش را از خطا امداد فرمودی
ندانستم کدامین بود از خال و خطت قاتل
همین دانم نگاهی کردی و جلاد فرمودی
به هر یک غمزه صد خون ریختن نشنیده ام، جانا
به این چشم کمان ابرو تو این بیداد فرمودی
ز استغنای ناز، ای خسرو خوبان، چه ها کردی
لب شیرین گشادی قتل صد فرهاد فرمودی
به گلشن سرورا از حسرت بالای خود کشتی
کرم کردی که این پا بسته را آزاد فرمودی
هوا گلساز و شکر خیز و مشکین شد نمی دانم
چه حرفی از زبان گل به گوش باد فرمودی
به چشم تر غبار از دل بشو، گفتی «وفایی» را
پیاپی جام می ده چون شط بغداد فرمودی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم کز وفایی لطف کردی یاد فرمودی
ز شاهی کم مبادت بنده ای را شاد فرمودی
هوش مصنوعی: شنیدم که به خاطر وفا و محبتت، یاد من را کرده‌ای و از مقام و بزرگی‌ات کمتر نشود. تو که به بندگان خوشحالی بخشیده‌ای.
به غمزه گر دلم بردی، به نازم باز دل دادی
جزاک الله، خرابم کردی و آباد فرمودی
هوش مصنوعی: اگر با ناز و غمزه‌ات دل من را بردی، همچنین باز هم دل به من دادی، خدا تو را جزا دهد. تو من را خراب کردی، اما زندگی و خوشبختی را به من عطا کردی.
پی تسخیر عالم خرق عادت جز تو کس ننمود
به خنده شکرستان از عدم ایجاد فرمودی
هوش مصنوعی: برای تسخیر دنیا و بر هم زدن عادات، غیر از تو کسی به خنده و شادی از نبود و عدم، راهی نداشت و تو به وجود آوردی.
به فتح دل خط آوردی و پشتیبان گیسو شد
به بیت الله حبش را از خطا امداد فرمودی
هوش مصنوعی: دل را با زیبایی خود فتح کردی و گیسوانت پشتیبان و محافظی برای آن شدند. همچنین، به نوعی از خطاها نجات کردی، درست مانند کمک‌هایی که در بیت‌الله به حبیب‌الله شده است.
ندانستم کدامین بود از خال و خطت قاتل
همین دانم نگاهی کردی و جلاد فرمودی
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم کدامین خال و خط تو باعث کشته شدنم شد، اما تنها چیزی که می‌دانم این است که تو نگاهی به من انداختی و فرمان قتل را صادر کردی.
به هر یک غمزه صد خون ریختن نشنیده ام، جانا
به این چشم کمان ابرو تو این بیداد فرمودی
هوش مصنوعی: به هر اشاره و نگاهی که می‌کنی، صد دلی را می‌شکنی. ای عزیز، با این چشمان و ابروهای کمان‌مانندت، چقدر درد و بی‌عدالتی فرمودی.
ز استغنای ناز، ای خسرو خوبان، چه ها کردی
لب شیرین گشادی قتل صد فرهاد فرمودی
هوش مصنوعی: ای پادشاه زیبا، به خاطر بی‌نیازی و ناز و عشوه‌ات، چه کارها که نکردی! لب شیرینت را باز کردی و به این وسیله فرمان قتل صد فرهاد را صادر کردی.
به گلشن سرورا از حسرت بالای خود کشتی
کرم کردی که این پا بسته را آزاد فرمودی
هوش مصنوعی: در باغ شادی‌ها، به خاطر ناراحتی از نداشتن بال‌های خود، برای راحتی این موجود کوچک، زحمت کشیدی و او را آزاد کردی.
هوا گلساز و شکر خیز و مشکین شد نمی دانم
چه حرفی از زبان گل به گوش باد فرمودی
هوش مصنوعی: هوا پر از عطر گل و شیرینی شده و نمی‌دانم چه رازی از زبان گل به باد گفته شده است.
به چشم تر غبار از دل بشو، گفتی «وفایی» را
پیاپی جام می ده چون شط بغداد فرمودی
هوش مصنوعی: با چشمان پر از اشک، غم و غبار را از دل خود دور کن، گویی که تو مدام در حال نوشیدن می‌باشی، همان‌طور که شط بغداد جاری است.