شمارهٔ ۷۱
شب است این زلف، یا روز جدایی؟
لب است این لعل، یا جان وفایی؟
بتا! نامهربان یارا! نگارا!
بدین سان بی وفا آخر چرایی؟
چه باشد گر به رحمت عاشقان را
یکی از گوشه ی دل رو نمایی
نه شرط دوستی باشد که هر روز
ز نو عهدی ببندی و نپایی
نمی خواهم نشان سلطنت را
که بر خاک درت خوش تر گدایی
جگر خونم ز داغ آشنایان
چه بودی گر نبودی آشنایی؟
خدارا، مهر و مه را سرنگون کن
چه باشد پرده از خود بر گشایی
دلی داریم در عشقت پریشان
سری داریم بر خاکت هوایی
تو ای سرو ریاض جان عالم
تو ی شاه سریر اصطفایی
تو ای چشم و چراغ جان آدم
گل و شمشاد باغ اجتبایی
به ستاری که از عالم گزیدت
به غفاری که دادت انبیایی
به آب پاک ینبوع شفاعت
بشو از روی کارم روسیایی
مران از خود چو آوردم به تو رو
کز این ابرو تو محراب دعایی
خداوندا به حق پاکی خود
به آن لؤلؤی بحر پادشایی
بهر لطفی که داری با عزیزان
ببخشایی همه جرم وفایی
مرا این دل ز آب و گل سرشتند
ترا دلبر ز نور کبریایی
دل من در ازل دلبر گرفته
وگرنه دل کجا دلبر کجایی؟
«وفایی» چون ننالد خون نگرید
که کشت آن دلربایش از جدایی؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب است این زلف، یا روز جدایی؟
لب است این لعل، یا جان وفایی؟
هوش مصنوعی: این زلف شباهتی به تاریکی شب دارد، یا ممکن است نشانهای از روز جدایی باشد؟ آیا این لبهای زیبا مثل لعل هستند، یا حکایت از وجود جان و وفاداری دارند؟
بتا! نامهربان یارا! نگارا!
بدین سان بی وفا آخر چرایی؟
هوش مصنوعی: ای معشوقهی بیوفا و نامهربان! چرا اینگونه بیرحمانه با من رفتار میکنی؟
چه باشد گر به رحمت عاشقان را
یکی از گوشه ی دل رو نمایی
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر به خاطر عشق، یکی از رازهای دل را برای عاشقان فاش کنی؟
نه شرط دوستی باشد که هر روز
ز نو عهدی ببندی و نپایی
هوش مصنوعی: دوستی نیاز به ثبات دارد و نباید هر روز به بهانههای جدید، رابطه را تحتالشعاع قرار دهی و آن را تغییر دهی.
نمی خواهم نشان سلطنت را
که بر خاک درت خوش تر گدایی
هوش مصنوعی: من نیازی به نشانههای قدرت و عظمت ندارم، زیرا نشستن در برابر در خانهات و گدایی کردن برایم شیرینتر و پسندیدهتر است.
جگر خونم ز داغ آشنایان
چه بودی گر نبودی آشنایی؟
هوش مصنوعی: درد و رنج عمیق من از احساسات عاشقانه و وابستگی به عزیزانم ناشی است، اما اگر آن عزیزان نبودند، این درد چه معنایی داشت؟
خدارا، مهر و مه را سرنگون کن
چه باشد پرده از خود بر گشایی
هوش مصنوعی: ای خدا، عشق و زیبایی را کنار بزن تا پرده از روی حقیقت برداشته شود و حقیقت را ببینم.
دلی داریم در عشقت پریشان
سری داریم بر خاکت هوایی
هوش مصنوعی: ما دلی داریم که در عشق تو آشفتگی دارد و سرتی داریم که بر خاک تو آرامش یافته است.
تو ای سرو ریاض جان عالم
تو ی شاه سریر اصطفایی
هوش مصنوعی: ای سرو گلزار، جان و زندگی همه موجودات، تویی که در عرش و مقام خود، مانند پادشاهی در تخت سلطنت نشستهای.
تو ای چشم و چراغ جان آدم
گل و شمشاد باغ اجتبایی
هوش مصنوعی: ای تو نور و روشنی بخش جان انسان، همانند گل و شمشاد در باغ انتخاب شده.
به ستاری که از عالم گزیدت
به غفاری که دادت انبیایی
هوش مصنوعی: به ستارهای که تو را از میان تمام موجودات انتخاب کرده و به بزرگمردی که تو را به مقام نبوت رسانده است، اشاره میکند.
به آب پاک ینبوع شفاعت
بشو از روی کارم روسیایی
هوش مصنوعی: برای نجات از سرزنش و شرم، به آب خالص و پاک شفاعت مراجعه کن.
مران از خود چو آوردم به تو رو
کز این ابرو تو محراب دعایی
هوش مصنوعی: وقتی که خود را به تو نزدیک کردم و تو را دیدم، متوجه شدم که ابروی تو در واقع کعبه دعا و عبادت من است.
خداوندا به حق پاکی خود
به آن لؤلؤی بحر پادشایی
هوش مصنوعی: ای خدا، به حرمت پاکی خود، به خاطر آن مروارید زیبای سلطنتی.
بهر لطفی که داری با عزیزان
ببخشایی همه جرم وفایی
هوش مصنوعی: به خاطر محبتی که به عزیزانت داری، باید همه اشتباهات وفاداری را ببخشی.
مرا این دل ز آب و گل سرشتند
ترا دلبر ز نور کبریایی
هوش مصنوعی: دل من از خاک و آب ساخته شده، اما دلبر تو از نور و عظمت الهی خلق شده است.
دل من در ازل دلبر گرفته
وگرنه دل کجا دلبر کجایی؟
هوش مصنوعی: دل من از ابتدا عاشق محبوبی شده است، و گرنه مگر ممکن است که دل بیعشق باشد؟
«وفایی» چون ننالد خون نگرید
که کشت آن دلربایش از جدایی؟
هوش مصنوعی: اگر عشق وفادار باشد، چطور میتواند کسی به خاطر از دست دادن آن دلربا اشک بریزد و خون در دلش بجوشد؟

وفایی مهابادی