شمارهٔ ۶۴
ای آفت دل بلای جانم!
آرام روان ناتوانم
رخسار مه تو نوبهارم
زلف سیه تو ضیمرانم
ای روی تو کعبه ی حیاتم
ابروی تو قبله گاه جانم
صید حرم تو حور عینم
قد علم تو خیزرانم
درمان درون مستمندم
داروی جراحت نهانم
اول به زبان آشنایی
کردی به وصال، مهربانم
در وسمه گرفتی ابروان را
چون کسمه بریده شد عنانم
در سرمه کشیدی آهوان را
صد سرمه زدی به خان و مانم
دین بردی و دل به دلربایی
تا شهره شدی به دلستانم
کردی به دو چشم، چشم بندی
بردی به دو ناتوان توانم
امروز به هر طریق دانی
کز عشق تو شهره ی جهانم
در عشق تو آفت زمانه
رسوا شده ی همه زمانم
هر شب ز فراق سرو بالات
صد چشمه ز دیده خون فشانم
عیشم همه درد و درد بر دل
دل در غم و غم در استخوانم
شب هم چو سگان بر آستانت
کرده است غم تو پاسبانم
چون طایف کعبه در گذارت
لبیک بر آید از زبانم
می گریم و رو به خاک مالم
می نالم و نشنوی فغانم!
رحمی ز وفات بر «وفایی»
آخر نه که تازه نوجوانم؟
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای آفت دل بلای جانم!
آرام روان ناتوانم
هوش مصنوعی: ای نور دل و مشکل زندگی من! آرامش روان ضعیفم را به هم زدهای.
رخسار مه تو نوبهارم
زلف سیه تو ضیمرانم
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنشین تو مانند بهار است و موهای سیاه تو مانند باغی پر از شکوفههایی است که زندگی را به من هدیه میدهد.
ای روی تو کعبه ی حیاتم
ابروی تو قبله گاه جانم
هوش مصنوعی: ای چهرهی تو، معبد زندگی من است و ابروی تو، جهتگیری روح من.
صید حرم تو حور عینم
قد علم تو خیزرانم
هوش مصنوعی: عشق تو برای من همچون زیبایی و جذابیت است که مانند حورهای بهشتی است، و وجود من نیز در سادگی و لطافت به مانند چوب خیزران است.
درمان درون مستمندم
داروی جراحت نهانم
هوش مصنوعی: من در جستوجوی درمانی برای اندرون رنجور و مجروح خود هستم، نه دارویی برای جراحات ظاهری و پنهانم.
اول به زبان آشنایی
کردی به وصال، مهربانم
هوش مصنوعی: در ابتدا با کلامی آشنا و دلنشین به وصال و نزدیکی رسیدی، ای مهربان من.
در وسمه گرفتی ابروان را
چون کسمه بریده شد عنانم
هوش مصنوعی: ابروهایت را به زیبایی و مرتب درآوردهای، همچنان که وقتی عنان یک اسب بند میآید، آن اسب آرام میگیرد و تحت کنترل درمیآید.
در سرمه کشیدی آهوان را
صد سرمه زدی به خان و مانم
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای من مانند آهوان است که به طرز خاصی آرایش شدهاند و این زیبایی باعث شده است که خانه و زندگیام به شدت تحت تأثیر قرار گیرد.
دین بردی و دل به دلربایی
تا شهره شدی به دلستانم
هوش مصنوعی: تو با زیباییات دلها را میربایی و به واسطهی این جذابیت، نام و شهرتی در دلها پیدا کردهای.
کردی به دو چشم، چشم بندی
بردی به دو ناتوان توانم
هوش مصنوعی: تو با نگاهت مرا به دام انداختی و به دو چشمان ناتوانم، قدرت و تسلطی پیدا کردی.
امروز به هر طریق دانی
کز عشق تو شهره ی جهانم
هوش مصنوعی: امروز به هر طریقی که بخواهی میدانی که به خاطر عشق تو در دنیا شناختهشدهام.
در عشق تو آفت زمانه
رسوا شده ی همه زمانم
هوش مصنوعی: در عشق تو، تمام سختیها و مشکلات زمانه برایم بیمعنا و رسوا شدهاند.
هر شب ز فراق سرو بالات
صد چشمه ز دیده خون فشانم
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر دوری تو، چشمانم پر از اشک میشود و مانند چشمهای خون گریه میکنم.
عیشم همه درد و درد بر دل
دل در غم و غم در استخوانم
هوش مصنوعی: زندگی من پر از ناراحتی است و این ناراحتی به قلبم راحته و غم در وجودم عمیقاً نفوذ کرده است.
شب هم چو سگان بر آستانت
کرده است غم تو پاسبانم
هوش مصنوعی: در دل شب، غم تو مانند سگی وفادار در کنار در خانهات ایستاده و از تو نگهبانی میکند.
چون طایف کعبه در گذارت
لبیک بر آید از زبانم
هوش مصنوعی: وقتی که گروهی از طوافکنندگان کعبه به سراغم میآیند، از زبانم صدای لبیک به گوش میرسد.
می گریم و رو به خاک مالم
می نالم و نشنوی فغانم!
هوش مصنوعی: در حال گریه و ناله هستم و به زمین میسپارم درد دلم را، اما صدای فریادهایم به گوش کسی نمیرسد!
رحمی ز وفات بر «وفایی»
آخر نه که تازه نوجوانم؟
هوش مصنوعی: آیا نمیتوانی بر مرگ «وفایی» رحم کنی؟ من هنوز جوان و تازهکار هستم.

وفایی مهابادی