شمارهٔ ۵۸
هم چو شاهین به هوس بال و پری بگشادم
در سر سیر و تماشا سر خود بنهادم
ز آشیان شهپر سیاره کشی کردم راست
یک نظر جلوه کنان بر سر چرخ استادم
پس آینه چو طوطی به شکر بالیدم
غافل از دست خط و درس و خط استادم
سایه سرو گلی گشت مرا دیر مغان
نشئه ی عشق گل آمد به مبارک بادم
پرتو شمع بدیدم چو پروانه ز دور
با همه سرکشی و کبر به دو جان دادم
خاک دل نیلوفر آسا بزدم بر لب آب
ز آتش مهر بر انداخته شد بنیادم
دل به شیرین شکری دادم چون خسرو عشق
عاقبت کرد جگر سوخته چون فرهادم
دل مارا هوس خال تو و زلف و لب است
دانه ناچیده و در دام بلا افتادم
به «وفایی» نگهی کن چو تو سودای منی
به که فریاد کنم گر تو نپرسی دادم؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم چو شاهین به هوس بال و پری بگشادم
در سر سیر و تماشا سر خود بنهادم
هوش مصنوعی: مثل شاهین، به آرزوی پرواز و آزادی خود، دلم را به سفر و دیدن مناظر مختلف گشودهام و سرم را بالا گرفتهام.
ز آشیان شهپر سیاره کشی کردم راست
یک نظر جلوه کنان بر سر چرخ استادم
هوش مصنوعی: از آشیانهی پرندهای در عالم، با یک نگاه مستقیم و با شکوه به دور و برم نگریستم و در بالای آسمان ایستادهام.
پس آینه چو طوطی به شکر بالیدم
غافل از دست خط و درس و خط استادم
هوش مصنوعی: من چون طوطی به شکر بر افراشتم، اما غافل از نوشتهها و آموزشهای معلم خودم بودم.
سایه سرو گلی گشت مرا دیر مغان
نشئه ی عشق گل آمد به مبارک بادم
هوش مصنوعی: سایه درخت سرو مانند گلی برای من به وجود آمد و در میخانه، مستی عشق گل به من رسید و این نعمت برایم خوش یمن و مبارک بود.
پرتو شمع بدیدم چو پروانه ز دور
با همه سرکشی و کبر به دو جان دادم
هوش مصنوعی: من از دور نور شمع را دیدم و مانند پروانه به سوی آن رفتم. با وجود تمام سرکشی و غرورم، جانم را وقف آن نور کردم.
خاک دل نیلوفر آسا بزدم بر لب آب
ز آتش مهر بر انداخته شد بنیادم
هوش مصنوعی: در کنار آب، خاک دل زندهای را به نشانه نیلوفر، که نشانهای از زیبایی و طراوت است، بر روی آب قرار دادم. این عمل به نوعی نشاندهنده عشق عمیق من بود که زمینهساز وجود من شده است.
دل به شیرین شکری دادم چون خسرو عشق
عاقبت کرد جگر سوخته چون فرهادم
هوش مصنوعی: دل را به شیرینیهای عشق سپردم، زیرا مانند خسرو عاشق، در نهایت دلم سوخت و مانند فرهاد دچار درد و رنج شدم.
دل مارا هوس خال تو و زلف و لب است
دانه ناچیده و در دام بلا افتادم
هوش مصنوعی: دل ما به زیباییهای تو، مانند خال، زلف و لب تو، جذب شده است. همانند دانهای که هنوز چیده نشده، در دام مشکلات و خطرات گرفتار شدهام.
به «وفایی» نگهی کن چو تو سودای منی
به که فریاد کنم گر تو نپرسی دادم؟
هوش مصنوعی: به «وفایی» نگاهی بینداز، چون تو در دل من جا داری. آیا بهتر نیست که من فریاد بزنم، اگر تو از حال من نپرسیدهای؟

وفایی مهابادی