شمارهٔ ۵۶
خوشا روزی ز دنیا دربه در بم
ز جستجوی عالم بی اثر بم
شبان و روز نالان در بیابان
حریف شب رو باد سحر بم
نفهمد هیچ کس نام و نشانم
اگر عاقل اگر آشفته سر بم
به هر مرزی دواند گرد و بادم
به هر جایی که خواهم خاک سر بم
به چشم تر گذارم آستین را
گهی بی مادر و گه بی پدر بم
چراغی در دلم گیرد فروغی
که از روشن دلی یار فنر بم
گهی شادان، گهی خندان شب و روز
گهی نالان، گهی خونین جگر بم
ز صهبایی چنان دیوانه گردم
که از غوغای محشر بی خبر بم
نمی دانم چه سازم تا بسوزم
کزین بود و نبودم خود به در بم
مگر نالان به روز آرم شبی را
به زاری دست و دامان سحر بم
«وفایی» را نمی دانم علاجی
مگر سر تا قدم غرق نظر بم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشا روزی ز دنیا دربه در بم
ز جستجوی عالم بی اثر بم
هوش مصنوعی: خوشا روزی که از دنیا به دور و بیهدف به جستجوی جهانی بروی که هیچ تأثیری بر آن ندارد.
شبان و روز نالان در بیابان
حریف شب رو باد سحر بم
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیدن حالتی از شب و روز در بیابان است. شبان و روز به صورت غمگین و ناامید در این بیابان به سر میبرند، در حالی که باد صبحگاهی با خود نشاط و تازگی به همراه دارد و میتواند به آنها کمک کند. به نوعی، این دو حالت متضاد، نشاندهنده سختیها و امیدهای موجود در زندگی هستند.
نفهمد هیچ کس نام و نشانم
اگر عاقل اگر آشفته سر بم
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند هویت و جایگاهم را درک کند، چه کسی که عاقل است و چه کسی که غرق در آشفتگی و بیتابی.
به هر مرزی دواند گرد و بادم
به هر جایی که خواهم خاک سر بم
هوش مصنوعی: به هر جایی که بخواهم میروم و به هر سرزمینی که بخواهم سفر میکنم، مانند گرد و باد که آزادانه در هر جا میگردد.
به چشم تر گذارم آستین را
گهی بی مادر و گه بی پدر بم
هوش مصنوعی: به خاطر اشکها و احساساتم، آستینم را به سمت چشمم میبرم. گاهی در حالم به خاطر فقدان مادر و گاهی به خاطر نبود پدرم احساس تنهایی میکنم.
چراغی در دلم گیرد فروغی
که از روشن دلی یار فنر بم
هوش مصنوعی: نوری در دل من میتابد، نوری که از دل روشن یارم نشأت میگیرد.
گهی شادان، گهی خندان شب و روز
گهی نالان، گهی خونین جگر بم
هوش مصنوعی: گاهی شاد و خوشحال هستم، گاهی میخندم. شب و روز در نوسانم؛ گاهی غمگین و نالان، و گاهی دلی خونین دارم.
ز صهبایی چنان دیوانه گردم
که از غوغای محشر بی خبر بم
هوش مصنوعی: از شرابخواری به حدی دیوانه میشوم که حتی از همهمه و هیاهوی روز قیامت آگاهی نخواهم داشت.
نمی دانم چه سازم تا بسوزم
کزین بود و نبودم خود به در بم
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کار کنم که دلم بسوزد، زیرا از بودن و نبودن خود در این دنیا بیخبرم.
مگر نالان به روز آرم شبی را
به زاری دست و دامان سحر بم
هوش مصنوعی: آیا به جز به یادآوری شبهایی پر از گریه و ناله، راه دیگری هست که صبح را به دست بیاورم؟
«وفایی» را نمی دانم علاجی
مگر سر تا قدم غرق نظر بم
هوش مصنوعی: وفای واقعی را نمیشناسم، الا اینکه تمام وجودم در دریای نگاه تو غرق شود.
حاشیه ها
1402/02/22 10:04
جهن یزداد
چه سروده روان خوبی

وفایی مهابادی