گنجور

شمارهٔ ۳۹

سیه شد زلف با خورشید رو تا آشنایی خودنمایی کرد
سیه رو آن که کافر آن که دعوای خدایی کرد
دلم در طره از فیض رخش بر وصل لب شاد است
ز ظلمت رهبرم بر آب حیوان روشنایی کرد
نکرد از کشتن من غمزه ی چشم تو تقصیری
ستمکار است آری هر که با مست آشنایی کرد
هلاکم کرد یک ره با نگاه چشم بیمارش
طبیب خویش قربانم، که درمانی خدایی کرد
ز تاج و تخت شاهی ننگ دارد بنگرد از کبر
«وفایی» وار یک دم هر که در کویش گدایی کرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیه شد زلف با خورشید رو تا آشنایی خودنمایی کرد
سیه رو آن که کافر آن که دعوای خدایی کرد
هوش مصنوعی: زلف سیاه آن محبوب به قدری زیباست که حتی خورشید هم در برابر آن ناپدید می‌شود. اگر کسی به زیبایی و آراستگی او توجه کند، بی‌تردید به این نتیجه می‌رسد که چنین زیبایی تنها مختص اوست. اما فردی که به این زیبایی اعتقاد ندارد، از نظرش به نوعی کافر و ناآگاه به حقیقت خواهد بود.
دلم در طره از فیض رخش بر وصل لب شاد است
ز ظلمت رهبرم بر آب حیوان روشنایی کرد
هوش مصنوعی: دل من از زیبایی موهای تو شاد و سرزنده است، زیرا به واسطه تیرگی‌های راه زندگی، من بر آب حیات، روشنی و امید پیدا کردم.
نکرد از کشتن من غمزه ی چشم تو تقصیری
ستمکار است آری هر که با مست آشنایی کرد
هوش مصنوعی: نگاه تو در کشتن من هیچ تقصیری ندارد، بلکه تقصیر از اوست که با مستی آشنا شده است.
هلاکم کرد یک ره با نگاه چشم بیمارش
طبیب خویش قربانم، که درمانی خدایی کرد
هوش مصنوعی: نگاه بیمارانه‌ی محبوبم مرا به نابودی کشانید، اما من قربان او می‌روم، زیرا او درمانی از جانب خداوند به من بخشید.
ز تاج و تخت شاهی ننگ دارد بنگرد از کبر
«وفایی» وار یک دم هر که در کویش گدایی کرد
هوش مصنوعی: از سلطنت و جلال شاهانه باید پرهیز کرد؛ نگاه کن به بزرگ‌منشی «وفایی» که لحظه‌ای هر کسی که در کویش به عنوان گدا آمده، را ارج می‌نهد.