گنجور

شمارهٔ ۳۸

دو هفت سال ریاضت خاک شمزینان
مرید و خانقه و مرد بایزیدم کرد
قضا فکند درین آخرم به دام بتی
به پیش پیر مغان بندهٔ عبیدم کرد
به تیر غمزه و تیغ نگاه و خنجر ناز
امان نداد به یک چشم زد شهیدم کرد
منی که قطب مدار جهان بدم یک دم
مدار قطب پریزاده ای مریدم کرد
هزار شکر «وفایی» باز هاتف غیب
به مژدهٔ کرم خویش پر امیدم کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو هفت سال ریاضت خاک شمزینان
مرید و خانقه و مرد بایزیدم کرد
هوش مصنوعی: دو سال هفت سال تلاش و ریاضت در راه سلوک، من را همچون مریدی در خانقاه و نزد مرد بزرگ بایزید تربیت کرده است.
قضا فکند درین آخرم به دام بتی
به پیش پیر مغان بندهٔ عبیدم کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت مرا در نهایت به دام معشوقی انداخت که در برابر او، به خدمت پیر مغان درآمدم و کنیز عبیدم شدم.
به تیر غمزه و تیغ نگاه و خنجر ناز
امان نداد به یک چشم زد شهیدم کرد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چشمانش، نمی‌توانستم خود را کنترل کنم و در نهایت مجذوب او شدم و به شدت عاشقش شدم.
منی که قطب مدار جهان بدم یک دم
مدار قطب پریزاده ای مریدم کرد
هوش مصنوعی: من که در گذشته مهم‌ترین و مرکز زندگی و جهان بودم، اکنون به خاطر یک لحظه عشق و جذبه‌ی یک پری، در وضعیتی دگرگون و متفاوت قرار گرفتم.
هزار شکر «وفایی» باز هاتف غیب
به مژدهٔ کرم خویش پر امیدم کرد
هوش مصنوعی: هزار بار سپاس که «وفایی» با صدای غیبی، به من نوید بخشندگی و مهربانی خود را داد و مرا امیدوار کرد.