گنجور

شمارهٔ ۳۴

رفتم کنارش امروز جا گوشواره‌ام داد
این تخت و بخت و دولت ماه ستاره‌ام داد
صد شکر و شادمانی گیسو فکند یک سو
یک گوشه در گلستان راه نظاره‌ام داد
من شکر این چه گویم؟ آورد پیش رویم
من یک دو بوسه گفتم، او بی‌شماره‌ام داد
دستم گرفت و پایی آهسته بر سرم زد
جان بر در مقابل خلخال و یاره‌ام داد
گفتم: لبت بگیرم، بگذارمت بمیرم
لب غنچه کرد و خندید، عمر دوباره‌ام داد
چشم خوشش «وفایی» رسوای عالمم کرد
پیر مغان چه پنهان می آشکاره‌ام داد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتم کنارش امروز جا گوشواره‌ام داد
این تخت و بخت و دولت ماه ستاره‌ام داد
هوش مصنوعی: امروز کنار او رفتم و او به من جا داد؛ این تخت و بخت و خوشبختی‌ام مانند ماه و ستاره به من هدیه داده شده است.
صد شکر و شادمانی گیسو فکند یک سو
یک گوشه در گلستان راه نظاره‌ام داد
هوش مصنوعی: صد شکر و شادی که در میان باغ، گیسویی که به زیبایی افشانده شده، از یک طرف به من این فرصت را می‌دهد که با آرامش به تماشا بپردازم.
من شکر این چه گویم؟ آورد پیش رویم
من یک دو بوسه گفتم، او بی‌شماره‌ام داد
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چگونه از این شکرگزاری کنم. او جلو من آمد و من یک یا دو بوسه به او دادم، و او بدون شمارش، به من برگرداند.
دستم گرفت و پایی آهسته بر سرم زد
جان بر در مقابل خلخال و یاره‌ام داد
هوش مصنوعی: دستم را گرفت و به آرامی بر سرم ضربه‌ای زد و جلوی من، جانم را در مقابل زنجیر و محبوبم قرار داد.
گفتم: لبت بگیرم، بگذارمت بمیرم
لب غنچه کرد و خندید، عمر دوباره‌ام داد
هوش مصنوعی: گفتم: دلم می‌خواهد لبت را بگیرم و به عشق تو بمیرم، ولی تو با لب غنچه‌ات خندیدی و عمر دوباره‌ای به من بخشیدی.
چشم خوشش «وفایی» رسوای عالمم کرد
پیر مغان چه پنهان می آشکاره‌ام داد
هوش مصنوعی: چشم زیبای او باعث شد که من در تمام دنیا مشهور شوم و پیر مغان هم نمی‌تواند این راز را پنهان نگه دارد.