گنجور

شمارهٔ ۳۳

کشیده طره سر از اختیار عارض قامت
گناهکار، سیه رو بود به روز قیامت
شهید چشم توام بوسه ای نکرده ز لعلت
خراب مست شدم جرعه ای نخورده از جامت
مرو به حلقه ی عشاق و شور و فتنه میفکن
چنین مکن که قیامت به پا شود از قیامت
هزار بار دل مردمان ز داغ تو خون شد
بریخت خون دل خود ندیده دیده به کامت
به روی و موی خودم وعده داده ای که بیایی
خلاف وعده چه شد، نه نهار بود نه شامت
ز جان و دل گذرد هر که زلف و خال بیند
مگر تو جایل و وان زلف و خال دانه و دامت
مرا بگوی که گردن زنند و سر بشکافند
هوای عشق تو از سر نمی رود به سلامت
قد تو سرو نگویم رخ تو لاله نخوانم
که سرو بنده ی بالای تو است و لاله غلامت
کسی که با تو نشیند عجب که جز تو گزیند
چنین که شهد و شکر خیزد از بیان و کلامت
شکر که دید گل افشان و گل که دید شکربار؟
سخن بگوی و بفرما: که معجز است و کرامت
اگر حدیث دهانت به شاخ گل بنویسم
درخت گل شکر آرد به بار تا به قیامت
بریز خون من و جان من ز حشر میندیش
که کشتگان تو از جان گرفته اند غرامت
نگاهت از مژه و ناز قصد جان و دلم کرد
به یک اشاره دو عالم گرفت امیر نظامت
به آفتاب پرستی شده است شهره «وفایی»
چو خط رنگ فرنگت، چو زلف غالیه فامت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشیده طره سر از اختیار عارض قامت
گناهکار، سیه رو بود به روز قیامت
هوش مصنوعی: موهای زیبا و رها شده او به طرز عجیبی از صورتش خارج شده و چهره‌اش در روز قیامت، سیاه و ناپاک به نظر می‌رسد.
شهید چشم توام بوسه ای نکرده ز لعلت
خراب مست شدم جرعه ای نخورده از جامت
هوش مصنوعی: ای شهید چشم تو، من بدون اینکه بوسه ای بر لب های تو بزنم، از زیبایی تو مست و بی‌خود شده‌ام و حتی بدون اینکه جرعه ای از جام من، نمی‌توانم خود را کنترل کنم.
مرو به حلقه ی عشاق و شور و فتنه میفکن
چنین مکن که قیامت به پا شود از قیامت
هوش مصنوعی: به جایی نرو که عشق و شور و جنون در آن باشد و این‌گونه عمل نکن که باعث برپایی قیامت و شورش بزرگ میان مردم شوی.
هزار بار دل مردمان ز داغ تو خون شد
بریخت خون دل خود ندیده دیده به کامت
هوش مصنوعی: دل‌های بسیاری از غم تو به درد آمده و اشک‌ها بر خود ریخته‌اند، اما خودت هرگز غم خود را ندیده‌ای و در هر حال به شادی و خوشی مشغولی.
به روی و موی خودم وعده داده ای که بیایی
خلاف وعده چه شد، نه نهار بود نه شامت
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و صفای خود به من قول داده‌ای که خواهی آمد، حالا چرا به قولت عمل نکردی؟ نه وعده ناهاری بود و نه شام.
ز جان و دل گذرد هر که زلف و خال بیند
مگر تو جایل و وان زلف و خال دانه و دامت
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و جذابیت را ببیند، از عشق و احساساتش عبور می‌کند، مگر تو که با زلف و خال خود، آنقدر جذاب و دلربایی که دیگران را به دام می‌اندازی.
مرا بگوی که گردن زنند و سر بشکافند
هوای عشق تو از سر نمی رود به سلامت
هوش مصنوعی: به من بگو که اگر بخواهند گردن مرا بزنند و سرم را بشکافند، این عشق تو هیچ وقت از ذهن و دلم بیرون نمی‌رود و بی‌خیالم نمی‌شود.
قد تو سرو نگویم رخ تو لاله نخوانم
که سرو بنده ی بالای تو است و لاله غلامت
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم بگویم قامت تو مانند سرو است و چهره‌ات را به لاله تشبیه کنم، زیرا سرو زیر سایه‌ی توست و لاله هم در خدمت توست.
کسی که با تو نشیند عجب که جز تو گزیند
چنین که شهد و شکر خیزد از بیان و کلامت
هوش مصنوعی: آن کس که در کنار تو نشسته است، جای تعجب نیست که جز تو را انتخاب کند؛ زیرا که از گفتار و سخنان تو شیرینی و لذت همچون عسل و شکر به چشم می‌آید.
شکر که دید گل افشان و گل که دید شکربار؟
سخن بگوی و بفرما: که معجز است و کرامت
هوش مصنوعی: خوشحال شو که گلی را دیدی که در حال پخش عطر و زیبایی است و گلی را دیدی که پر از شکر و شیرینی است. حرف بزن و بگو که این زیبایی، نوعی معجزه و مقام والاست.
اگر حدیث دهانت به شاخ گل بنویسم
درخت گل شکر آرد به بار تا به قیامت
هوش مصنوعی: اگر بخواهم سخنان تو را مثل گل بنویسم، درخت گل تا قیامت شکرخرج می‌کند و میوه می‌دهد.
بریز خون من و جان من ز حشر میندیش
که کشتگان تو از جان گرفته اند غرامت
هوش مصنوعی: بریز خون من و جانم را بگیر، اما اگر به روز قیامت فکر می‌کنی، بدان که کسانی که تو را کشته‌اند، غرامت جانشان را پس داده‌اند.
نگاهت از مژه و ناز قصد جان و دلم کرد
به یک اشاره دو عالم گرفت امیر نظامت
هوش مصنوعی: نگاه تو با زیبایی و نازش به قلب و جانم آسیب زد و با یک اشاره‌ات هر دو عالم را تحت فرمان خود قرار دادی.
به آفتاب پرستی شده است شهره «وفایی»
چو خط رنگ فرنگت، چو زلف غالیه فامت
هوش مصنوعی: شهره «وفایی» به دلیل عشق و علاقه‌ای که به آفتاب دارد، شناخته شده است. مانند رنگی که در هنر فرنگی به کار می‌رود یا همچون زلف‌های خوشبو و زیبا به نظر می‌رسد.