گنجور

شمارهٔ ۲۵

بر دل و بر دیده گفتم: هر کجا خواهی بیا
گفت: آخر روشن است این، هر کجا جای من است
گفتمش: برخاستی شوری عجب در ما زدی!
در قیامت، گفت: این هم شور از پای من است
کس نمی داند به جز دلداده ی آن زلف و خال
آن چه از داغ تو در سر سویدای من است
گرچه هستم پر خطا دارم امید مغفرت
صد هزاران جرم بخشد آن که مولای من است
من چه گویم شرح حال خود «وفایی» پیش دوست
زان که داند هرچه در رنگ و هیولای من است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر دل و بر دیده گفتم: هر کجا خواهی بیا
گفت: آخر روشن است این، هر کجا جای من است
هوش مصنوعی: به دل و به چشم خود گفتم: هرجا که بخواهی بیا. او پاسخ داد: این موضوع واضح است، هرجایی که باشد، جای من همان‌جاست.
گفتمش: برخاستی شوری عجب در ما زدی!
در قیامت، گفت: این هم شور از پای من است
هوش مصنوعی: به او گفتم: تو با حرکت و شور عجیبی که در دل ما ایجاد کردی، ما را تحت تأثیر قرار دادی! او پاسخ داد: این شور و حال هم از وجود من نشأت می‌گیرد.
کس نمی داند به جز دلداده ی آن زلف و خال
آن چه از داغ تو در سر سویدای من است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز عاشق آن زلف و خال نمی‌داند چه درد و رنجی از عشق تو در دل من وجود دارد.
گرچه هستم پر خطا دارم امید مغفرت
صد هزاران جرم بخشد آن که مولای من است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه اشتباهات زیادی دارم، اما به بخشش امیدوارم. هزاران گناه را آن کسی می‌بخشد که مولای من است.
من چه گویم شرح حال خود «وفایی» پیش دوست
زان که داند هرچه در رنگ و هیولای من است
هوش مصنوعی: من چه بگویم از وضعیت خودم در پیش دوستی که تمامی ویژگی‌ها و پیچیدگی‌های من را به‌خوبی می‌شناسد و آگاه است؟