شمارهٔ ۱۸
طره از باد وزان لرزان به روی دلبر است
کافرم گر باغبان باغ جنت کافر است
ابروان نازنینی بی قرارم کرده است
یا رب این آتش مگر از مهر در نیلوفر است
تا زوصف زلف و لب در باغ رویت دم زدم
نو نهال خامه ام را شکر و عنبر بر است
طره ی آشفته است نازم که بر ابروی کج
راست چون در قلب کافر ذوالفقار حیدر است
با قد خم، ناله ی جانکاه، آه سینه ام
بی تو گویی نغمه های عود و و دود و مجمر است
از غمت با چشم خونین می خورم خون جگر
بی تو در بزم غم آنم باده اینم ساغر است
دیده روشن کن مرا باری به لطف از در درآ
تا کی آخر، دلبرا، چشم «وفایی» بر در است!
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طره از باد وزان لرزان به روی دلبر است
کافرم گر باغبان باغ جنت کافر است
هوش مصنوعی: باد ملایمی که در حال وزیدن است، موهای دلبر را به رقص درآورده است. اگر باغبان باغ بهشت هم کافر باشد، من نیز کافر خواهم بود.
ابروان نازنینی بی قرارم کرده است
یا رب این آتش مگر از مهر در نیلوفر است
هوش مصنوعی: داستان از این قرار است که ابروان زیبا و شگفتانگیز باعث شدهاند که شخص دچار آشفتگی و بیقراری شود. او از خداوند میخواهد که این شعلهای که در دلش به وجود آمده از محبت و عشق به نیلوفر باشد. به عبارتی، این عشق و زیبایی ابروان او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و او را مشغول کرده است.
تا زوصف زلف و لب در باغ رویت دم زدم
نو نهال خامه ام را شکر و عنبر بر است
هوش مصنوعی: من در باغ زیبایی تو درباره زلف و لب تو صحبت کردم و در این میان، قلم خامهام را به شکر و عطر خوش عنبر آغشته کردم.
طره ی آشفته است نازم که بر ابروی کج
راست چون در قلب کافر ذوالفقار حیدر است
هوش مصنوعی: ناز و کرشمهاش به قدری زیباست که گویی موی آشفتهاش بر روی ابروی کج و موزون خاصی افتاده است، و این زیبایی مانند قدرتی است که در دل یک کافر وجود دارد.
با قد خم، ناله ی جانکاه، آه سینه ام
بی تو گویی نغمه های عود و و دود و مجمر است
هوش مصنوعی: با قامت خمیدهات و صدای دلنوازم، تنهاییم بدون تو مانند نغمههایی است که از ساز و دود شمع برمیخیزد.
از غمت با چشم خونین می خورم خون جگر
بی تو در بزم غم آنم باده اینم ساغر است
هوش مصنوعی: از درد فراق تو، با چشمان پر از اشک مشغول نوشیدن هستم. بدون تو، حالت من در این مجالس غم همچون خون جگر است و این نوشیدنی که در دست دارم، یادآور حال و وضعیت من است.
دیده روشن کن مرا باری به لطف از در درآ
تا کی آخر، دلبرا، چشم «وفایی» بر در است!
هوش مصنوعی: چشمانت را روشن کن و با لطف وارد شو. تا کی باید منتظر بمانم، ای محبوب، در این درگاه؟