شمارهٔ ۴
کرم خواندی، ستم راندی، وفا گفتی، جفا کردی
تو ای ماه سمن سیما ببین با ما چهها کردی
روم از سوز دل آتش زنم در هر نیستانی
به بانگ نی بگویم آنچه با این بینوا کردی
وفایی! داستان گریه، من با کس نمیگفتم
قلم بگرفتی از مژگان تو شرح ماجرا کردی
وفایی! از زبانت مشک چین، عطر ختن ریزد
مگر با خاک کوی قطب عالم آشنا کردی
وفایی! چشم بینایت رنگ نور طور میپاشد
مگر از خاک پای غوث عالم سرمهسا کردی
چراغ آل آدم غوث اعظم، ای عبیدالله
تویی کز یک نظر قلب جهان را کیمیا کردی
به دور آخر از جام حقیقت نشئهای دادی
که محفل ار سراسر مست نور کبریا کردی
نقاب از روی بگشودی جمال خویش بنمودی
جهان را شش جهت از نور خود «بدرالدجی» کردی
نسیمی از بهار فیض [فیاضت چو افشاندی]
زمین را غنچه گل دادی، زمان را مشکزا کردی
به دلهای مریدان هرکجا عکس رخت افتاد
که شرح معنی «بدرالدجی، شمس الضحی» کردی
درین آخر بجز نام بقا یکباره فانی بود
دری بگشادی و جان فنا را پر بقا کردی
اگر دست دل دیوانه را لطف تو نگرفتی
کجا دل روی در خلوت سرای دلربا کردی
به هر کس یک نظر کز روی لطف قهر افکندی
گدا را پادشاه و شاه را مسکین گدا کردی
به ترکستان چرا گویم لبت آب بقا بخشید
که ترکستان معنی را ز لب عین بقا کردی
سگم خواندی و خوشنودم، بدم گفتی و افزودم
جزاک الله کرم گفتی، عفاک الله عطا کردی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرم خواندی، ستم راندی، وفا گفتی، جفا کردی
تو ای ماه سمن سیما ببین با ما چهها کردی
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا و خوشصورت، وقتی تو از محبت و دوستی سخن گفتی، در عمل بر ما ظلم و ستم روا داشتی. تو در زبان از وفا و صداقت حرف زدی، اما در رفتار به ما جفا کردی. حال بر ما بنگر که با دلهای ما چه کردهای.
روم از سوز دل آتش زنم در هر نیستانی
به بانگ نی بگویم آنچه با این بینوا کردی
هوش مصنوعی: از شدت درد و سوز دل، در هر جای نی نشینی آتش به پا میکنم و با صدای نی به همه میگویم که با این بیچاره چه کردی.
وفایی! داستان گریه، من با کس نمیگفتم
قلم بگرفتی از مژگان تو شرح ماجرا کردی
هوش مصنوعی: وفا! من هیچگاه داستان اشکهایم را با کسی در میان نگذاشتم، اما تو با چشمانت تمام ماجرا را برای دیگران روایت کردی.
وفایی! از زبانت مشک چین، عطر ختن ریزد
مگر با خاک کوی قطب عالم آشنا کردی
هوش مصنوعی: وفا! از زبان تو عطر خوشی مانند مشک پخش میشود، مگر اینکه با خاک کوی قطب عالم آشنا شدهای؟
وفایی! چشم بینایت رنگ نور طور میپاشد
مگر از خاک پای غوث عالم سرمهسا کردی
هوش مصنوعی: وفا! چشمانت مانند نور کوه طور میدرخشد، اما آیا از خاک پای غوث عالم سرمه به چشمانت زدی؟
چراغ آل آدم غوث اعظم، ای عبیدالله
تویی کز یک نظر قلب جهان را کیمیا کردی
هوش مصنوعی: تو چراغ راه و هدایت نسل آدمی، ای عبیدالله، که تنها با یک نگاه خود، قلب جهانیان را دگرگون کردی و به طلا تبدیل کردی.
به دور آخر از جام حقیقت نشئهای دادی
که محفل ار سراسر مست نور کبریا کردی
هوش مصنوعی: در پایان گیتی، وقتی که به حقیقت پی بردی، حالتی خوش و سرشار به من بخشیدی که تمام جمع را از نور بلند مرتبهات مست و شگفتزده کردی.
نقاب از روی بگشودی جمال خویش بنمودی
جهان را شش جهت از نور خود «بدرالدجی» کردی
هوش مصنوعی: وقتی که پرده را کنار زدی و زیبایی خود را به نمایش گذاشتی، دنیا را با نور خود روشن کردی و هر سمت و سوی آن را پر از نور کردی.
نسیمی از بهار فیض [فیاضت چو افشاندی]
زمین را غنچه گل دادی، زمان را مشکزا کردی
هوش مصنوعی: نسیمی از بهار به زمین وزیده و باعث شکفتن گلها شده است، همچنین زمان را خوشبو و معطر کرده است.
به دلهای مریدان هرکجا عکس رخت افتاد
که شرح معنی «بدرالدجی، شمس الضحی» کردی
هوش مصنوعی: هر جا که تصویر تو در دلهای پیروان افتاد، تو معنای "بدرالدجی، شمس الضحی" را برایشان توضیح دادی.
درین آخر بجز نام بقا یکباره فانی بود
دری بگشادی و جان فنا را پر بقا کردی
هوش مصنوعی: در این دنیا، جز نامی از جاودانگی، همه چیز زودگذر و فانی است. یک روز در را به روی زندگی باز کردی و روح زودگذر را به جاودانگی رساندی.
اگر دست دل دیوانه را لطف تو نگرفتی
کجا دل روی در خلوت سرای دلربا کردی
هوش مصنوعی: اگر محبت تو دست دل دیوانه را نگیرد، پس چگونه دل میتواند در تنهایی خود به سرای محبوب نزدیک شود؟
به هر کس یک نظر کز روی لطف قهر افکندی
گدا را پادشاه و شاه را مسکین گدا کردی
هوش مصنوعی: هر کس را با یک نگاه محبتآمیز خودت، از حالت قهر به سمت مهر و محبت میآوری؛ بهطوریکه گدایان را مانند پادشاهان میبینی و حتی به شاهان هم احساس فقیر بودن دست میدهد.
به ترکستان چرا گویم لبت آب بقا بخشید
که ترکستان معنی را ز لب عین بقا کردی
هوش مصنوعی: چرا درباره ترکستان بگویم که وجود زیبایت زندگی را به من ارزانی داشت؟ چون خود ترکستان، شکوه و معنا را از لبهای تو به دست آورده است.
سگم خواندی و خوشنودم، بدم گفتی و افزودم
جزاک الله کرم گفتی، عفاک الله عطا کردی
هوش مصنوعی: تو مرا به عنوان سگ خود خواندی و من از این موضوع خوشحال شدم. اگر هم از من بدگویی کردی، من با کمال میل پذیرای آن بودم. تو با گفتن "خدا تو را جزا دهد" به من لطف کردی و با "خدا تو را عفو کند" به من نعمت بخشیدی.