شمارهٔ ۶۹
دلی نداشتم آنهم که بود، یار ببرد
کدام دل که نه آن یار غمگسار ببرد
به نیم غمزه روان چه من هزار بود
بیک کرشمه دل همچو من هزار ببرد
هزار نقش برانگیخت آن نگار ظریف
که تا بنقش دل از دستم آن نگار ببرد
بیادگار دلی داشتم از حضرت دوست
ندانم ارچه سبب دوست یادگار ببرد
دلم که آینه روی دوست داشت غبار
صفای چهره او از دلم غبار ببرد
چو در میانه درآمد خرد کنار گرفت
چو در کنار درآمد دل از کنار ببرد
اگرچه درد دل مسکین من قرار گرفت
ولیکن از دل مسکین من قرار ببرد
بهوش بودم یا اختیار در همه کار
زمن بعشوه گری هوش و اختیار ببرد
کنون نه جان و نه دل دارم، نه عقل و نه هوش
چو عقل و هوش و دل و جان هر چهار ببرد
چو آمد او بمیان رفت مغربی زمیان
چو او بکار درآمد مرا ز کار ببرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلی نداشتم آنهم که بود، یار ببرد
کدام دل که نه آن یار غمگسار ببرد
هوش مصنوعی: من دلی نداشتم که یار ببرد؛ هیچ دلی نبود که یار آن را با خود ببرد، چرا که آن یار خود برای تسکین غمها آمده بود.
به نیم غمزه روان چه من هزار بود
بیک کرشمه دل همچو من هزار ببرد
هوش مصنوعی: با یک نگاهی دلنشین، میتوان دل هزاران نفر را برد. حتی اگر من یک نفر باشم، این قدرت را دارم که با یک لبخند یا یک جستجوی ساده، دلی را تسخیر کنم.
هزار نقش برانگیخت آن نگار ظریف
که تا بنقش دل از دستم آن نگار ببرد
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا هزاران تصویر و نقش در دل من به وجود آورد، به طوری که این زیبایی من را از تمام احساسات و آرزوهایم جدا کرد.
بیادگار دلی داشتم از حضرت دوست
ندانم ارچه سبب دوست یادگار ببرد
هوش مصنوعی: من یک دلی از طرف دوست به یادگار دارم، اما نمیدانم چه دلیلی باعث شده که آن یادگار از من دور شود.
دلم که آینه روی دوست داشت غبار
صفای چهره او از دلم غبار ببرد
هوش مصنوعی: دل من همچون آینهای است که چهره محبوبم را میخواهد ببیند. اگر تصویر دلربایش در آینه دل من نمایان شود، غبار آزادی و زیبایی او، کدورتها و دلشورهها را از دلم پاک خواهد کرد.
چو در میانه درآمد خرد کنار گرفت
چو در کنار درآمد دل از کنار ببرد
هوش مصنوعی: زمانی که عقل به وسط ماجرا وارد شد، دل کنار را رها کرد. وقتی که دل در کنار قرار گرفت، عقل آن را ترک کرد.
اگرچه درد دل مسکین من قرار گرفت
ولیکن از دل مسکین من قرار ببرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه درد دل من آرامش پیدا کرد، اما این آرامش همچنان از دل من میپرد و من همچنان در رنج هستم.
بهوش بودم یا اختیار در همه کار
زمن بعشوه گری هوش و اختیار ببرد
هوش مصنوعی: به خودم آمدم یا اینکه در همه کارها از دستم رفته بودم، چون زیبایی و فریبایی تو باعث شد هوش و فکر من را به طور کامل برباید.
کنون نه جان و نه دل دارم، نه عقل و نه هوش
چو عقل و هوش و دل و جان هر چهار ببرد
هوش مصنوعی: حالا نه زندگی دارم و نه عشق، نه عقل و نه آگاهی، چون همه اینها را از من گرفتهاند.
چو آمد او بمیان رفت مغربی زمیان
چو او بکار درآمد مرا ز کار ببرد
هوش مصنوعی: وقتی او وارد میشود، کاری از آنجا میرود و وقتی به کار میپردازد، من را از کار میاندازد.