شمارهٔ ۴۷
دل شد اندر پیچ و تاب حلقه گیسوی اوست
پیچ و تاب حلقه ی گیسوی او بی انتهاست
در سر زلفش ندانم دل کجا افتاده است
تا کدامین موی دارد موی او بی انتهاست
هر کسی را هست راهی سوی او در هر نفس
راها در هر نفس زانسوی او بی انتهاست
ره بکویش هر که برد از وی برون ناید دگر
چون برون آید دگر چون کوی او بی انتهاست
بهر هر دل هر طرف مهراب دیگر مینهد
ابروش زان قبله ابروی وی بی انتهاست
طاقت نیروی بازویش کجا دارد دلم
زانکه دل بیطاقت و نیروی او بی انتهاست
مغربی را کوی دل اندر خم چوگان اوست
عرصه میدان برای کوی او بی انتهاست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل شد اندر پیچ و تاب حلقه گیسوی اوست
پیچ و تاب حلقه ی گیسوی او بی انتهاست
هوش مصنوعی: دل در چنگال زیبایی و پیچیدگی موهای او گرفتار شده است و این پیچیدگی به حدی است که پایان ندارد.
در سر زلفش ندانم دل کجا افتاده است
تا کدامین موی دارد موی او بی انتهاست
هوش مصنوعی: در دل من نمیدانم که کجا و چگونه به دام زلف او افتادهام، زیرا هر رشته از موهای او به اندازهای زیاد و بیپایان است که نمیتوان به راحتی آن را درک کرد.
هر کسی را هست راهی سوی او در هر نفس
راها در هر نفس زانسوی او بی انتهاست
هوش مصنوعی: هر شخصی به طریقی به سوی خداوند میرود و در هر نفس، مسیرهایی برای رسیدن به او وجود دارد. این مسیرها بیپایان و فراوان هستند.
ره بکویش هر که برد از وی برون ناید دگر
چون برون آید دگر چون کوی او بی انتهاست
هوش مصنوعی: هر کس که به کوی او قدم بگذارد، هرگز نمیتواند از آنجا خارج شود. وقتی که کسی از آنجا خارج میشود، دوباره بازنمیگردد، زیرا کوی او بیپایان و بینظیر است.
بهر هر دل هر طرف مهراب دیگر مینهد
ابروش زان قبله ابروی وی بی انتهاست
هوش مصنوعی: برای هر دلی در هر کجای دنیا، زیباییهای خاصی وجود دارد. ابروهای او همچون قبلهای است که به سوی همیشگی و بیکران میرسد و در وجودش جاذبهای خاص نهفته است.
طاقت نیروی بازویش کجا دارد دلم
زانکه دل بیطاقت و نیروی او بی انتهاست
هوش مصنوعی: دلم طاقت و قدرت استقامت او را ندارد، چون دل خودم بیطاقت است و نیروی او حد و مرزی ندارد.
مغربی را کوی دل اندر خم چوگان اوست
عرصه میدان برای کوی او بی انتهاست
هوش مصنوعی: مغربی جایی است که دل انسان در آن به اوج میرسد و عشق به او مانند یک بازی قابل دسترسی و مملو از شور و نشاط است. در اینجا، فضایی وسیع و بیپایان برای این عشق وجود دارد.