گنجور

شمارهٔ ۱۴

مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب
از آن دو نرگس مست توام مدام خراب
مرا که زمزمه قول دوست در گوش است
چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب
فتاده بر رخ دلبر بطالع مسعود
نخست چشم که بگشود چشم بخت از خواب
بدین صفت که منم مست ساقی باقی
عجب که باز شناسم شراب را ز سراب
کسی که بیخبر از ِلذت و الم باشد
نه از نعیم بود آگهیش نه ز عذاب
چو با وجود تو من هیچ نیستم از نیست
بهیچ وجه مگردان رخ ک مشو در تاب
خطاب اگر نکنی با من این عجب نبود
که سایه را نکند هیچ آفتاب خطاب
مجو ز مغربی آفتاب در طریقت عشق
که کسی نجست ز مستان و عاشقان آداب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب
از آن دو نرگس مست توام مدام خراب
هوش مصنوعی: من از شراب لب‌های تو و خمار نرگس‌های مستت همیشه در حال نقصان و خرابی هستم.
مرا که زمزمه قول دوست در گوش است
چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب
هوش مصنوعی: وقتی که یاد و محبت دوست در دل من جاری است، دیگر نیازی به نغمه‌های ساز و آهنگ‌های مختلف ندارم.
فتاده بر رخ دلبر بطالع مسعود
نخست چشم که بگشود چشم بخت از خواب
هوش مصنوعی: نگاهی به چهره معشوق انداختم و همچون شگفتی، بخت و اقبالم را بیدار یافتم.
بدین صفت که منم مست ساقی باقی
عجب که باز شناسم شراب را ز سراب
هوش مصنوعی: من به این حال و با این صفات مست از نوشیدنی‌ام، عجیب است که باز هم بتوانم شراب واقعی را از آب گول‌زننده تشخیص دهم.
کسی که بیخبر از ِلذت و الم باشد
نه از نعیم بود آگهیش نه ز عذاب
هوش مصنوعی: کسی که از لذت‌ها و سختی‌ها بى‌خبر است، نه از بهشت چیزى مى‌داند و نه از عذاب.
چو با وجود تو من هیچ نیستم از نیست
بهیچ وجه مگردان رخ ک مشو در تاب
هوش مصنوعی: وقتی که وجود تو را دارم، احساس بی‌ارزشی می‌کنم. خواهش می‌کنم که به هیچ دلیلی چهره‌ات را از من دور نکن و مرا به نابودی نکشان.
خطاب اگر نکنی با من این عجب نبود
که سایه را نکند هیچ آفتاب خطاب
هوش مصنوعی: اگر به من حرف نزنی، عجیب نیست؛ چون آفتاب هم هیچ گاه به سایه خطاب نمی‌کند.
مجو ز مغربی آفتاب در طریقت عشق
که کسی نجست ز مستان و عاشقان آداب
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، به دنبال نشانه‌ها و راهنمایی‌های ظاهری نباش، چرا که هیچ‌کس از جمع عاشقان و شیدایان، قوانین و آداب عشق را در نیافته است.