شمارهٔ ۶۶ - به شاهد لغت خشکانج، بمعنی خشک اندام
تو چنین فربه و آکنده چرایی پدرت
هندویی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف
شمارهٔ ۶۵ - به شاهد لغت غلغلیج، بمعنی دغدغه یعنی آنکه پهلوی کسی را یا زیر کش بر انگشت بکاوی و بجنبانی تا بخندد: چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیستشمارهٔ ۶۷ - به شاهد لغت فرغیش، به معنی آن موی که از زیر پوستین سر فرو آورده بود و جامه ریمناک دریده دامن را نیز گویند: ز خشم دندان بگذارد بر . . . خواهر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو چنین فربه و آکنده چرایی پدرت
هندویی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف
هوش مصنوعی: تو اینقدر چاق و پر هستی که پدرت هم به شدت لاغر و ضعیف بود.

لبیبی