شمارهٔ ۶۵ - به شاهد لغت غلغلیج، بمعنی دغدغه یعنی آنکه پهلوی کسی را یا زیر کش بر انگشت بکاوی و بجنبانی تا بخندد
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
شمارهٔ ۶۴ - به شاهد لغت خرانبار، بمعنی آن که جماعتی در کاری جمع شوند و . . .: یکی مؤاجر بیشرم و ناخوشی که تراشمارهٔ ۶۶ - به شاهد لغت خشکانج، بمعنی خشک اندام: تو چنین فربه و آکنده چرایی پدرت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
هوش مصنوعی: اگر آن خر بدبخت را ببینی، نباید او را سرزنش کنی؛ زیرا او هم مثل من، در برابر فشارها و سختیها تسلیم میشود.
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که کجا باید بروم تا به جای مناسب برسم، جایی که اگر بخواهم شروع کنم، اولین گامم به سمت خوشحالی و رهایی خواهد بود.

لبیبی