شمارهٔ ۶۴ - به شاهد لغت خرانبار، بمعنی آن که جماعتی در کاری جمع شوند و . . .
یکی مؤاجر بیشرم و ناخوشی که ترا
هزار بار خرانبار بیش کرد عسس
شمارهٔ ۶۳ - به شاهد لغت آس، به معنی آنچه خرد شود در زیر سنگ آسیا: دوستا جای بین و مرد شناسشمارهٔ ۶۵ - به شاهد لغت غلغلیج، بمعنی دغدغه یعنی آنکه پهلوی کسی را یا زیر کش بر انگشت بکاوی و بجنبانی تا بخندد: چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی مؤاجر بیشرم و ناخوشی که ترا
هزار بار خرانبار بیش کرد عسس
هوش مصنوعی: شخصی بیخجالت و ناراحت به تو هزار بار زحمت و دردسر داده است.

لبیبی