شمارهٔ ۳۴ - به شاهد لغت دستکره، بمعنی شهری از عراق عجم
کاروانی همی از ری به سوی دسکره شد
آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد
شمارهٔ ۳۳ - به شاهد لغت هلیدن، بمعنی فرو گذاشتن: چو گرگ ستمگر بدامت فتدشمارهٔ ۳۵ - به شاهد لغت پدندر، بمعنی ناپدری: از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کاروانی همی از ری به سوی دسکره شد
آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد
هوش مصنوعی: کاروانی از ری به سمت دسکره در حال حرکت بود که ناگهان آب به راهشان رسید و همه مردم بر روی پل جمع شدند.

لبیبی